فقر
فقر به معنای واقعی یعنی تهی ساختن خود از چیزهایی که جامعه در وجود ما انباشته است. زیرا جامعه، ما را با چیزهای خود پر کرده است، و زیبایی "فقر درونی" را که عین غناست، حس نمیکنیم.
آنچه جامعه و خود ما درون خویش را با آن انباشتهایم، عبارت است از آزمندی، رشکورزی، خشم، نفرت، حسادت، اضطراب، و نظایر اینها. درون ما پر از این چیزهاست.
برای درک مسائل و موضوعات، نیاز به یک انرژی و نیروی سرشار و حیاتی داریم - هم نیروی فیزیکی و هم نیروی روانی-.
فقر به مفهوم واقعی، کیفیت غریبی است. بسیاری از مذاهب بر ضرورت آن تأکید کردهاند؛ امّا بعضی از ما درک صحیحی از مفهوم واقعی آن نداریم.
راهبی که فقط یک خرقه میپوشد، نام خود را عوض میکند، به یک غار و دخمه پناه میبرد و تمام عمر خود را صرف مطالعەی کتاب مقدّس میکند، فقیر و تارک دنیا خوانده میشود. در جوامع شرقی نیز همین وضع به شکلهای دیگر رایج است: بستن یک پارچۀ ساده به خود، روزی یک وعده غذای مختصر خوردن و کارهایی از این قبیل را نشانۀ زهد و پارسایی میدانند و آن را میستایند.
نفس اینکه میگویی من فقیرم، من بوداییام، من برهمنم، من وابسته به این فرقه و گروه و یا آن فرقه و گروهم، حکایت از آن دارد که هنوز دل از «چیزی بودن» برنگرفتهای، هنوز در جستوجوی نام و عنوان و شهرتی. تو وابسته به گروه و فرقهای هستی که در ماهیّت آن تفرّق و جدایی نهفته است.
فقر و پارسایی به معنای واقعی، یعنی پاک کردن ذهن از چیزهای اجتماع، یعنی خارج کردن خود از تباهیها و فساد حاکم بر اجتماع. زمانی ذهن میتواند شکوه و زیبایی فقر و پارساییِ درونی را تجربه نماید که خود را از نظام روانی جامعه – نظامی که بر آزمندی، نفرت، تضادّ و جدایی بنا شده است – آزاد گرداند.
زمانی که انسان خود را از نظام اجتماع، آزاد گرداند، نه آزمندی و چنگ انداختن هست، نه جاهطلبی هست، نه تضادّ و خصومت و نفرت هست و نه هیچ مسئلەای دیگر. و تنها از متن این پارسایی و فقر درونی است که انسان میتواند حقیقت زندگی را ببیند – حقیقتی که در آن هر گونه تضادّ و تخاصم مفقود است. زیستن در چنین کیفیّتی یعنی شکوه، خیر و زیبایی.
برگرفته از کتاب «نگاه در سکوت»
#جیدو_کریشنامورتی
صدای بال سکوت
@Khamooshpoems
فقر به معنای واقعی یعنی تهی ساختن خود از چیزهایی که جامعه در وجود ما انباشته است. زیرا جامعه، ما را با چیزهای خود پر کرده است، و زیبایی "فقر درونی" را که عین غناست، حس نمیکنیم.
آنچه جامعه و خود ما درون خویش را با آن انباشتهایم، عبارت است از آزمندی، رشکورزی، خشم، نفرت، حسادت، اضطراب، و نظایر اینها. درون ما پر از این چیزهاست.
برای درک مسائل و موضوعات، نیاز به یک انرژی و نیروی سرشار و حیاتی داریم - هم نیروی فیزیکی و هم نیروی روانی-.
فقر به مفهوم واقعی، کیفیت غریبی است. بسیاری از مذاهب بر ضرورت آن تأکید کردهاند؛ امّا بعضی از ما درک صحیحی از مفهوم واقعی آن نداریم.
راهبی که فقط یک خرقه میپوشد، نام خود را عوض میکند، به یک غار و دخمه پناه میبرد و تمام عمر خود را صرف مطالعەی کتاب مقدّس میکند، فقیر و تارک دنیا خوانده میشود. در جوامع شرقی نیز همین وضع به شکلهای دیگر رایج است: بستن یک پارچۀ ساده به خود، روزی یک وعده غذای مختصر خوردن و کارهایی از این قبیل را نشانۀ زهد و پارسایی میدانند و آن را میستایند.
نفس اینکه میگویی من فقیرم، من بوداییام، من برهمنم، من وابسته به این فرقه و گروه و یا آن فرقه و گروهم، حکایت از آن دارد که هنوز دل از «چیزی بودن» برنگرفتهای، هنوز در جستوجوی نام و عنوان و شهرتی. تو وابسته به گروه و فرقهای هستی که در ماهیّت آن تفرّق و جدایی نهفته است.
فقر و پارسایی به معنای واقعی، یعنی پاک کردن ذهن از چیزهای اجتماع، یعنی خارج کردن خود از تباهیها و فساد حاکم بر اجتماع. زمانی ذهن میتواند شکوه و زیبایی فقر و پارساییِ درونی را تجربه نماید که خود را از نظام روانی جامعه – نظامی که بر آزمندی، نفرت، تضادّ و جدایی بنا شده است – آزاد گرداند.
زمانی که انسان خود را از نظام اجتماع، آزاد گرداند، نه آزمندی و چنگ انداختن هست، نه جاهطلبی هست، نه تضادّ و خصومت و نفرت هست و نه هیچ مسئلەای دیگر. و تنها از متن این پارسایی و فقر درونی است که انسان میتواند حقیقت زندگی را ببیند – حقیقتی که در آن هر گونه تضادّ و تخاصم مفقود است. زیستن در چنین کیفیّتی یعنی شکوه، خیر و زیبایی.
برگرفته از کتاب «نگاه در سکوت»
#جیدو_کریشنامورتی
صدای بال سکوت
@Khamooshpoems