تو اتاق نشسته بودم. تنهایی... یهو اومدی تو ذهنم همه فکرام پرید.یه لبخند اومد رو لبم. بعد باهات حرف زدم... با صدای بلند تو اتاقی که هیشکی نبود صحبت کردم....داشتم حرف میزدم که با صدای خودم به خودم امدم.. یهو خندم گرفت. بلند بلند داشتم میخندیدم.با خودم گفتم
_ داری با کی حرف میزنی دیوونه:)
همینجوری میخندیدم، بلند تر... بیشتر...
تا اینکه نفس کم اوردم ولی هنوز میخواستم بخندم، نمیشد. خنده م از رو لبم رفت و رسید به چشمم. اروم اروم از چشمم جاری شد. خیره شده بودم به کف اتاق. چرا ولم نمیکنی؟ چرا نمیزاری زندگیمو بکنم؟ زود زود میای اینجا که چی؟ میخوای بخندم؟ من که میخندم، کسی هم خبر نداره ولی تو بدون، بدون که این خنده ها خیلی درد دارن...وقتی میخندم قلبم تیر میکشه.
دلم به حالش میسوزه میدونی؟ دلم به حال قلبی که اومد تو سینه من جا خوش کرد میسوزه. طفلکی هر روز درد میکشه... :)
@maybe_killer ×_×
#Dlnya
_ داری با کی حرف میزنی دیوونه:)
همینجوری میخندیدم، بلند تر... بیشتر...
تا اینکه نفس کم اوردم ولی هنوز میخواستم بخندم، نمیشد. خنده م از رو لبم رفت و رسید به چشمم. اروم اروم از چشمم جاری شد. خیره شده بودم به کف اتاق. چرا ولم نمیکنی؟ چرا نمیزاری زندگیمو بکنم؟ زود زود میای اینجا که چی؟ میخوای بخندم؟ من که میخندم، کسی هم خبر نداره ولی تو بدون، بدون که این خنده ها خیلی درد دارن...وقتی میخندم قلبم تیر میکشه.
دلم به حالش میسوزه میدونی؟ دلم به حال قلبی که اومد تو سینه من جا خوش کرد میسوزه. طفلکی هر روز درد میکشه... :)
@maybe_killer ×_×
#Dlnya