کنار شومینه داشتم با پشت قاشق میزدم رو پوست انارا که دون شن،باپاکتم و کتاب حافظ اومد پیشم،نگام کرد گفت با تو مبارک تر از هرساله این شب که سی ثانیه ناک اوتی داره،گفتم با هوک عشقت گیجم نمیکردی الان سرپا تو رینگ بودم نه اینکه منتظر سوت پایان،اخم تصنعی کرد گفت باشه اصن،سیگارو آتیش کرد،خندیدم بهش گفتم نا مبارک نکن با اخمت،تفال بزن ببینم چی میاد،سیگارو گرفت جلو لبم،کام گرفتم،حافظم دست مارو خونده بود،وا کرد کتابو:(( گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آیدگفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید))نگام کرد،انارارو ول کردم،فکر کرد سیگار میخام،سیگارو اول جلو،کام اول از سیگار بود،کام دوم از لباش!