دي شده،کمتر از بیست دقيقه از شروعش ميگذره و از همين الان هوا بوي کاجاي برف نشسته ي سبزو داره مياره،ماه تو نامنظم ترين شمايل خودشه و قيصر اگه اينجا بود يه نيم نگا به ماه ميكرد و زير لب ((ماه من غصه چرا ميخوند))
به سنت قديمي مامان ميخوام ماهمو با تو شروع كنم،بچه بودم مامان بزرگ نگام ميكرد و بعد نگاه ماه و يه وان يكاد،درسته كه نيستي ولي براي عكسات ميخونم....
[وَ يَقولْونَ اِنَهُ لَمَجنون!]
به سنت قديمي مامان ميخوام ماهمو با تو شروع كنم،بچه بودم مامان بزرگ نگام ميكرد و بعد نگاه ماه و يه وان يكاد،درسته كه نيستي ولي براي عكسات ميخونم....
[وَ يَقولْونَ اِنَهُ لَمَجنون!]