*#داستان_آموزنده 👇*
شخصی خانم خود را زد و خانم در حالیکه گریه می کرد برایش گفت: من میروم و از تو شکایت میکنم...!
شوهر به خانمش گفت:
من به تو اجازه نمیدهم که از خانه خارج شوی...!؟
خانم گفت:
فکر میکنی با بسته کردن دروازه و کلکین مانع شکایت من میشوی؟
شوهر با تعجب و تمسخر گفت:
پس تو چی خواهد کردی؟
خانم گفت: تماس خواهم گرفت.
شوهر گفت:
تلیفون هایت همراه من است حالا هرچی میخواهی انجام بده...!
بعدا خانم به تشناب داخل شد و دروازهی تشناب را بسته کرد...!
شوهرش فکر کرد که خانمش از کلکین تشناب خودش را می اندازد و فرار میکند از خانه خارج شده مقابل کلکین تشناب در حال انتظار ایستاده شد بعد از انتظار زیاد هیچ نوع تحرک خروج و فرار را از خانم ندید پس دوباره داخل خانه شده عقب دروازهی تشناب ایستاد شد...!
خانم بعد از وضوء نمودن در حالیکه دست و سر و رویش تر بود از تشناب خارج شد و با تبسم گفت:
حالا از تو صرف به نزد کسی شکایت میکنم که به نامش سوگند یاد کردم که نه دروازه ها، کلکینها، تو و یا هم تلیفون هایم مانع من شده میتواند؛ او حتما به من جواب میدهد و شکایت مرا می شنود و تو هرگز دروازه های او را بسته کرده نمی توانی...!
خانم این سخنان را گفت و از نزد شوهرش رفت و شوهر بالای تخت خود خاموش نشست و با خود فکر می کرد.
اما خانم جای نماز را هموار کرده شروع به نماز خواندن نمود و سجده ای خود را بسیار طولانی و دراز ساخت و شوهر او را نظارت میکرد و خانم زمانیکه نماز را تمام نمود دست های خود را به طرف آسمان بلند کرد و میخواست دعا کند ولی شوهرش آمد و دست های او را گرفته برایش گفت:
کافی نیست که در سجده دور و درازت به ضد من دعا کنی؟
خانم به طرف شوهرش نظر انداخته گفت:
آیا فکر می کنی بعد از اینکه در حق من کاری که کردی من از دعا کردن منصرف می شوم؟
شوهر گفت به خدا قسم در وقت قهر و غضب بودم و من ترا قصدا نزدم...!
خانم گفت:
به همین اساس از دعای خیر نمودن برایت اکتفا نکردم بلکه به ضد شیطان دعا کردم که میان زن و شوهر اختلاف می اندازد زیرا من احمق نیستم که در حق شوهرم، عزیزم و نور چشمم دعای بد کنم...!
شوهر از شنیدن سخنان خانمش اشک هایش ریخت و دست های خانم اش را بوسیده گفت به تو وعده می دهم و تعهد می کنم که بعد از این از طرف من هیچ بدی و ضرر به تو نخواهد رسید.!
https://t.me/mokhbet22
شخصی خانم خود را زد و خانم در حالیکه گریه می کرد برایش گفت: من میروم و از تو شکایت میکنم...!
شوهر به خانمش گفت:
من به تو اجازه نمیدهم که از خانه خارج شوی...!؟
خانم گفت:
فکر میکنی با بسته کردن دروازه و کلکین مانع شکایت من میشوی؟
شوهر با تعجب و تمسخر گفت:
پس تو چی خواهد کردی؟
خانم گفت: تماس خواهم گرفت.
شوهر گفت:
تلیفون هایت همراه من است حالا هرچی میخواهی انجام بده...!
بعدا خانم به تشناب داخل شد و دروازهی تشناب را بسته کرد...!
شوهرش فکر کرد که خانمش از کلکین تشناب خودش را می اندازد و فرار میکند از خانه خارج شده مقابل کلکین تشناب در حال انتظار ایستاده شد بعد از انتظار زیاد هیچ نوع تحرک خروج و فرار را از خانم ندید پس دوباره داخل خانه شده عقب دروازهی تشناب ایستاد شد...!
خانم بعد از وضوء نمودن در حالیکه دست و سر و رویش تر بود از تشناب خارج شد و با تبسم گفت:
حالا از تو صرف به نزد کسی شکایت میکنم که به نامش سوگند یاد کردم که نه دروازه ها، کلکینها، تو و یا هم تلیفون هایم مانع من شده میتواند؛ او حتما به من جواب میدهد و شکایت مرا می شنود و تو هرگز دروازه های او را بسته کرده نمی توانی...!
خانم این سخنان را گفت و از نزد شوهرش رفت و شوهر بالای تخت خود خاموش نشست و با خود فکر می کرد.
اما خانم جای نماز را هموار کرده شروع به نماز خواندن نمود و سجده ای خود را بسیار طولانی و دراز ساخت و شوهر او را نظارت میکرد و خانم زمانیکه نماز را تمام نمود دست های خود را به طرف آسمان بلند کرد و میخواست دعا کند ولی شوهرش آمد و دست های او را گرفته برایش گفت:
کافی نیست که در سجده دور و درازت به ضد من دعا کنی؟
خانم به طرف شوهرش نظر انداخته گفت:
آیا فکر می کنی بعد از اینکه در حق من کاری که کردی من از دعا کردن منصرف می شوم؟
شوهر گفت به خدا قسم در وقت قهر و غضب بودم و من ترا قصدا نزدم...!
خانم گفت:
به همین اساس از دعای خیر نمودن برایت اکتفا نکردم بلکه به ضد شیطان دعا کردم که میان زن و شوهر اختلاف می اندازد زیرا من احمق نیستم که در حق شوهرم، عزیزم و نور چشمم دعای بد کنم...!
شوهر از شنیدن سخنان خانمش اشک هایش ریخت و دست های خانم اش را بوسیده گفت به تو وعده می دهم و تعهد می کنم که بعد از این از طرف من هیچ بدی و ضرر به تو نخواهد رسید.!
https://t.me/mokhbet22