پرفسور حسابی میگه : در دوره تحصیلاتم درآمریکا در یک کار گروهی با یک دخترآمریکایی به نام " کاترینا و همینطور فیلیپ " که نمیشناختمش همگروه شدم از کاترینا پرسیدم فیلیپ رو میشناسی ؟! کاترینا گفت : آره همون پسر که موهای بلوندِ قشنگی داره و ردیف نخست جلومیشینه...گفتم نمیدونم کیو میگی گفت : همون پسرِ خوشتیپ که معمولاپیراهن و شلوار روشن شیکی تنش میکنه گفتم بازم نفهمیدم منظورت کیه ! گفت همون پسر که:کیف و کفشش رو با هم ست میکنه ! بازم نفهمیدم منظورش کی بود !
کاترینا تن صداشویکم آورد پایین و گفت: فیلیپ دیگه! همون پسر«مهربونی که روی ویلچر میشینه...»این بار دقیقا فهمیدم کیو میگه ولی به طرز غیر
قابل باوری رفتم تو فکر آدم چقدر باید نگاهش به اطرافش مثبت باشه که بتونه از ویژگی منفی چشمپوشی کنه . چقدر خوبه مثبت دیدن ! با خودم گفتم اگه که کاترینا از من«در مورد»
فیلیپ میپرسید چی میگفتم ؟ حتما سریع میگفتم همون معلوله دیگه ! وقتی ، نگاه کاترینارو "با نگاه خودم مقایسه کردم" خیلی خجالت کشیدم....
#مثبت_باشیم
کاترینا تن صداشویکم آورد پایین و گفت: فیلیپ دیگه! همون پسر«مهربونی که روی ویلچر میشینه...»این بار دقیقا فهمیدم کیو میگه ولی به طرز غیر
قابل باوری رفتم تو فکر آدم چقدر باید نگاهش به اطرافش مثبت باشه که بتونه از ویژگی منفی چشمپوشی کنه . چقدر خوبه مثبت دیدن ! با خودم گفتم اگه که کاترینا از من«در مورد»
فیلیپ میپرسید چی میگفتم ؟ حتما سریع میگفتم همون معلوله دیگه ! وقتی ، نگاه کاترینارو "با نگاه خودم مقایسه کردم" خیلی خجالت کشیدم....
#مثبت_باشیم