ببين ای خاک گورستان عزيزی پيش تو خفته
که قلب سرخ ايمان بود
تهمتن پهلوانی که نيفتاده به خاک هرگز
کسی که مرد ميدان بود
ببار ای ابر خونباران به سوگ پهلوان ما
برای فاتح خفته، يل بی مرگ ميدان ها
کسی که با قيام خويش ميان دشنه و دشمن
سکوت شهرو ويرون کرد
کسی که در شب وحشت تن يخ بسته ی ما را
به رنگ آتش و خون کرد
کسی که با سقوط خود به ما ياران در زنجير
شروع حادثه آموخت
به ما بيگانه از خويشان سرود همصدايی را
به وقت فاجعه آموخت
سلام ای مرد آزاده سلام ای سرو ايستاده
سلام ای ياور انسان
تو که سوگ سياوش را به دلها تازه تر کردی
سلام ای آتش ايمان
ببار ای ابر خون باران به سوگ پهلوان ما
برای فاتح خفته، يل بی مرگ میدان ها
کنون از خاک سرخ تو، همه هم خون و هم فرياد
شبو زير و زبر کرديم
همه با سينه ی عريان، به کف تيغ و به لب نفرين
به راه تو سفر کرديم
اگر لب بسته در زنجير، اگر در زير بار درد
شکسته با تو مي مانيم
اگر در مسلخ افتاده، برای آخرين فرياد
دوباره از تو مي خوانيم
سلام ای مهربان ای يار، سلام ای خفته ی بيدار
سلام ای مرد آزاده، سلام ای سرو ايستاده
به ياد آور جهان مرد بی همتا تن
يل فاتح و ميدان گير هر نبرد با دشمن
به پور پهلوان روزهای دشوار استقامت
حماسه ی بی شکست شجاعت
به پهلوانک، به بابک
#شهرام_دانش
@Musighar