شعرهای ناب و کوتآه


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


🎗(شعر معاصر
داستانک
فلسفه
موسیقی
عکس و نقاشی)
ارتباط با ما
@Aeasthetics
@abasathatami
@naabn
https://t.me/joinchat/AAAAADwOsc3R6tb9dmhPvg

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


دیدم از دست تو عصبانی نیستم
دلشکسته نیستم
قهر نیستم
خلاصه اینکه :
من با تو ديگر "هیچ چیز"
نیستم .


#جمال_ثریا(شاعر تورک)



▶️192


هوا سرد شده است
در روزهای آخر نوامبر
برف خواهد بارید
و سفید سفید خواهد شد فراموش شدنم


#ادیب_جانسِوِر(شاعرترک)




▶️190
☕️شعر کوتاه ایران و جهان


سکوت فریب است
یکی ساکت است تا بفهمد
یکی ساکت است تا ویران کند .


ن.ش


▶️189


جمعه
دستش بند است
به دلتنگی من،

بیکار که می شود
برای بغض هایم،
غروب می بافد...!

#سعید_چولکی


▶️188


خلال

... و چون حرفی برای نوشتن پیدا نکردم
گوشه ی کاغذ را بریدم 
و با  آن  " خلال دندان  " درست کردم !!
آن تکه گوشت  ,
بدجوری اذیتم می کرد
که لای دندانم فاسد شده
                        گندیده  بود ....!
از  بوی  عفن آن , 
احساسم گریخت
و تمام شعرها
                اوزانش به هم ریخت !!
یعنی  چه  ؟!
 برای که  ؟!! ....
اَه  !   اَه  !!
              از  این بوی غریب همیشه آشنا
               کاغذ پاستوریزه ی ادبیات
                آلوده شد  !
                    
وقتی  هرم گند می پیچد
دیگر  حرفی برای گفتن نیست
               و  حسی نمی ماند
آیا این غیر منطقی نیست ؟!
                
 هنوز تکه های دیگر گوشت
که هضم شده
و آبسه گشته اند
با  کالبد شکافی ابیات
آزارم می دهند !
و از کاغذ سفید 
  هیچ اثری
نمانده است ...!


#آذر_پورپیغمبر
 

▶️187


حال ِ همه ی ما خوب است اما تو باور مکن



سلام
حال همه ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاه ِ خیالی دور
که مردم به آن شادمانی ِ بی سبب می گویند .

خواب دیده ام خانه ای خریده ام
بی پرده ،بی پنجره ، بی در بی دیوار ....
هی بخند !


بی حرفی از ابهام و احتمال
از نو برایت می نویسم
حال ِ همه ی ما خوب است
اما تو باور مکن !





#سید_علی_صالحی
📘سفر بخیر مسافر ِ غمگین ِ پاییز ِ پنجاه و هشت/ص۱۱۷

▶️186


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
داستانک و انیمیشن



▶️185


شب بود
ما به میخانه پناه بردیم

تو نشسته بودی کنار کلکین
پیاله ات خالی بود از خوشه های انگور
و پُر بودی از زیبایی
و ذره های زیبایی ات در هوا پیچیده بود.
نه تنها من حیرانت بودم
که چشم آن طرف پیشخوان نيز

نگاهان ِ پوسترهای بر دیوار نيز
نه تنها من حیرانت بودم
نت هایی که از اتاق دیگر می آمدند نيز
بلند شدی
پیاله ها تکان خوردند
بیدار شدند همه مردانی که باری به این کافه آمده بودند
(تکه ای از ما برای همیشه در میخانه باقی ماند)

با تو
جملگی به اتاق دیگر شدیم
آن جا که قلمرو نتها بود
و نتها حسرت ما بودند جوانی تو را
نت ها زبان ما شدند خواستن تو را

بیرون دروازه‌ شب بود
ما به زیبایی تو پناه بردیم.



#الیاس_علوی
📙حدود /ص۱۰

▶️184


سعدی یک خیابان کوچک است
حافظ یک پل است
فردوسی یک میدان است
جلال آل احمد یک بزرگراه است
ما بزرگانمان را سر راه گذاشته ام .


#علیرضا_لبش




▶️183


فوبیا




من از عباس پالیزدار می ترسم البته از خیلی ها می ترسم !

من از بعضی آدم‌ها خیلی می‌ترسم !

دکتر پویان، متخصص اعصاب و روان، به جای گرفتن شرح حال شفاهی، از بیمار ۴۰ ساله‌اش خواست طی پیامی کتبی، دقیقا توضیح بدهد از چه کسانی می‌ترسد.
بیمارش دچار آنتروپوفوبیا
(انسان‌ هراسی) شده بود.

بیمار به او چنین نوشت:

آقای دکتر پویان!
روانپزشک مهربان من!
من از بعضی آدم ها خیلی می‌ترسم. نمی‌ گویم که آنها آدم‌ های بدی هستند... نه! ممکن است مشکل از خودم باشد. اگر مشکل نداشتم که به شما مراجعه نمی‌ کردم. یک وقت فکر نکنید قصد توهین به کسی را دارم. خودم بیمارم و به من گفتید که حق دارم در مورد فوبیای خودم به شما توضیح بدهم. این‌ هایی که از آنها می‌ترسم با بعضی‌های شان دوست صمیمی هستم. خواهش می‌کنم از
ترس های من با کسی صحبت نکنید.
بله... بگذارید بگویم از چه کسانی می‌ترسم.
من کارگرها را خیلی دوست دارم ولی از کارگرهای کارواش که به زور می‌خواهند به ماشین من واکس و پولیش بزنند می‌ترسم.
از کارگرهایی هم که اسباب‌کشی می‌کنند می‌ترسم مخصوصا وقتی که پول طبقات را می‌گیرند و وسایلم را با آسانسور جابه جا می‌کنند.
من از خانم‌ های جوانی که در ملا عام سیگار می‌کشند و یک‌دستی رانندگی می‌کنند می‌ ترسم.
از خانم‌ های روشنفکری که مهریه‌ شان را به اجرا می‌گذارند هم می‌ترسم.
من از اساتید دانشگاه که بعد از ۷۵ سالگی شرکت دانش‌ بنیان می‌زنند و همین‌ طور از آنهایی که بیشتر از یک انگشتر عقیق دارند می‌ترسم (مخصوصا از تحصیل
کرده‌ های خارج).
هم از قضات می‌ترسم و هم از وکلا می‌ترسم.
از مشاورین املاک هم می‌ترسم. هیچ توضیحی هم ندارم.
من از آخوندهای بیش از حد اصلاح‌ طلب می‌ ترسم... مخصوصا از آنهایی که در عکس پروفایل شان عمامه نمی‌ گذارند.
من از همه‌ی کسانی که شدیدا مخالف استکبار جهانی هستند ولی گوشی آیفون دارند می‌ترسم.
از حضراتی که نگران تاثیر بد ماهواره روی مردم هستند ولی خودشان ماهواره دارند هم می‌ترسم.
از کسانی که می‌گویند اگر جیب و سفره‌ی مردم پر باشد همه مشکلات حل می‌شود می‌ترسم.
از افراد غیر پزشک که از طب جایگزین پول در می‌آورند مخصوصا هامیوپاتی و انرژی‌ درمانی خیلی می‌ترسم.
از پزشکان متخصص طب سنتی بیشتر از آنها می‌ترسم.
از خانم‌ های چادری که زیر چادرشان لباس‌های رنگارنگ جیغ و اسپورت می‌پوشند می‌ترسم. اگر تاتو و گونه ‌گذاری کرده باشند بیش از حد می‌ترسم.
از رانندگان آژانس که به جای گفتن قیمت می‌پرسند «قبلا چقدر می‌دادی» می‌ترسم.
از معلم‌هایی که در کلاس‌ های خصوصی بهتر از مدرسه درس می‌دهند می‌ترسم.
من از مداح‌هایی که بعد از ۱۰۰ بار تکرار یک روضه باز هم مثل ابر بهار اشک می‌ریزند می‌ترسم.
از ایرانی‌ های خارج از کشور که به ما می‌گویند لنگش کن خیلی می‌ترسم.
از مشاورین خانواده (مخصوصا طلاق داده‌ها و طلاق گرفته‌ ها)، سخنرانان انگیزشی و مدرسین کارآفرینی که خودشان بیکار هستند می‌ترسم.
از اعضای شوراهای شهر که هنوز دستگیر نشده ‌اند می‌ترسم.
از کاندیداهای مجلس هم که از خودشان چند میلیارد خرج می‌کنند و نمی‌دانم اگر درنیارند چه خاکی می‌خواهند به سرشان بریزند هم می‌ترسم. معلوم است که اگر دربیایند به سر ما خاک می‌ریزند، که از آن هم می‌ترسم.
آقای دکتر پویان! روانپزشک مهربان من!
شما بگویید من با این ترس‌هایم چه کنم؟ قرص‌هایتان از اثر افتاده، نیاز
به بستری شدن دارم. کمکم کنید

#گودر_ صادقی_هشجین
(استاد فارماکولوژی دانشگاه تهران)

♦️راویژپرس

▶️182


برنده !
در وجود یک آدم بد ،
خوبی ها را می جوید
و روی همین قسمت کار می کند ؛


بازنده!
در وجود یک انسان خوب
بدی ها را می جوید؛
از این رو ، به سختی می تواند
با دیگران همکاری کند .


Awiner
Seeks for the goodness
in bad man,
and works with that part of him ;


A loser
looks only for the badness in good man,
and therefore find it hard
to work with anyone.


#سیدنی_جی_هریس
Harris, Sydney.J

📗برندگان و بازندگان/ص ۸۴
ترجمه ی مینو پرنیانی و پروین مصطفوی



▶️181


🍇تاکستان




هر مردی که تو را پس از من ببوسد
بر لبانت
تاکستانی خواهد یافت
که من کاشته امش .



#نزار_قبانی
📔در بندر آبی چشمانت / ص ۳۱
ترجمه‌ #احمد_پوری


▶️180

☕️شعر معاصر ایران و جهان


خیانت


به تازگی زنی غریبه را به خواب دیدم‌
که مرا با خود به اتاقی نا آشنا بُرد
ثانیه ای بعد ما هر دو آن جا دراز کشیده بودیم :
دو جوان که گویی از فرط خستگی مُرده اند
و اکنون‌ بدل به کاغذ شده اند .

#گونتر_گراس
📕حلزون ها به زمان می بازند/ ص ۴۴/ترجمه‌ خسرو کیان راد

▶️179


Truth coming out of the well, c. 1898
by Eduard Debat-Ponson


حقیقت در حال بیرون اومدن از چاه

تفسیر به کمک هوش مصنوعی (Chat GPT)

این نقاشی به این ایده ای اشاره دارد که حقیقت هر چند ممکن است برای مدتی پنهان بماند سرانجام هر چقدر هم در اعماق باشد آشکار خواهد شد

چاه نماد مکان تاریک و پنهان است ،جایی که ممکن است خالی از حقیقت نباشد بی شباهت به مُثل افلاطون نیست و انسان‌ها باید از اعماق عادت های کهنه و مرسوم رهایی یابند
و سر بر بیاورند و نظاره گر حقیقت باشند.


▶️178


همیشه آنکه می‌رود؛
کمی از ما را با خود می‌بَرد..

#یدالله_رویایی




▶️177


🔻داستانک

وقتی بیدار شدم، تمام تنم درد می‌کرد و می‌سوخت. چشم هایم را باز کردم و دیدم پرستاری کنار تختم ایستاده.
او گفت: آقای فوجیما، شما خیلی شانس آوردید که دو روز پیش از بمباران هیروشیما جان به در بردید. حالا در این بیمارستان در امان هستید.
با ضعف پرسیدم: من کجا هستم؟
آن زن گفت: در ناکازاکی

نوشته‌ی : #آلن_ا_مایر
ترجمه‌ی : #گیتا_گرگانی


▶️176


چه خوش‌ است آن رفیقی که میان گفت‌وگوها

غم و بغض و خستگی را پس ِ خنده‌ات ببیند

#باقر_دیلمی
‌    ‌‌


▶️175


1)


کتاب می خوانم
تو در آنی

ترانه ای می شنوم
تو در آنی

نان می خورم
در برابرم تویی

کار می کنم
می نشینی و چشم در من می دوزی

ای همیشه حاضر من
با همدیگر سخن نمی گوییم
صدای همدیگر را نمی شنویم
ای هشت سال بیوه ی من .


2)


زیباترین دریا را
هنوز نپیموده اند

زیباترین کودک
هنوز بزرگ نشده

زیباترین روزهایمان را
هنوز ندیده ایم

و زیباترین واژه ها را
هنوز برایت نگفته ام ...



#ناظم_حکمت
📔تو را دوست دارم چون نان و نمک(از مجموعه‌ی چهار عاشقانه)/صص ۱۲۳ و ۱۲۷


▶️174
🕳شعر امروز جهان


سگ ِ حق شناس بِه از آدم ناسپاس .


▶️173


اگر می توانی مرد باش




جنس نیستم
تا برای خرید به مغازه بروی
زیر خاکی ام
کشفم کن .

بام نیستم
تا برای هواخوری به سراغم بیایی
آسمانم
پرواز را بیاموز .

ساحل نیستم
تا روی ماسه هایش آفتاب بگیری
دریام
دل به دریا بزن .

سیگار نیستم
که بکشی و تمامم کنی
اکسیژنم
مرا نفس بکش .

روزنامه نیستم
که بخوانی و روی نیمکتی جا بگذاری
کتابم
مرا زندگی کن .


حوا نیستم
تا از بهشت‌ بیرونت کنم
زنم
اگر می توانی مرد باش .


#صدف_درخشان
📕ریل ها دور برگردان ندارند/صص ۵۵و ۵۶


▶️172


🍁کانون شعر ِ معاصر ِ ایران

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.