?نبض احساس...✒? dan repost
دست به سینه
روبه رویم ایستادهای
پاهایت را محکمتر از همیشه
بر زمین ستون زدهای،
آنقدر قاطع
تا خانهی دلم،
که بر گُسَلِ عشقِ تو
ساخته بودم
به امید ماندَنَت،نلرزد...
میگویی:میخواهم برَوَم...
من از این خشونتِ
مدلِ ژاندارمها
از شروعِ عصرِ یخبندانِ
عاشقانههایی که
در گوشم میخواندی،
و از کوچِ بیموقعِ
پرستوی دلفریبی
که دلِ مرا
سخت ربوده بود،
نمیترسم...
دست به سینه
روبه روی من،نَایست...
این دَمِ آخری،مرز آغوشت را
بی بهانه،برایم باز کن...
آنجا روزی مأمنِ اَمنِ من بود،
من میترسم که تبعید شوم
از امن ترین سرزمینی
که به آن پناه برده بودم،
من از تبعیدِ آغوشَت
به حد مرگ،میترسم...
#نگین_بیاتانی
🆔 @nabze_ehsas_negin
روبه رویم ایستادهای
پاهایت را محکمتر از همیشه
بر زمین ستون زدهای،
آنقدر قاطع
تا خانهی دلم،
که بر گُسَلِ عشقِ تو
ساخته بودم
به امید ماندَنَت،نلرزد...
میگویی:میخواهم برَوَم...
من از این خشونتِ
مدلِ ژاندارمها
از شروعِ عصرِ یخبندانِ
عاشقانههایی که
در گوشم میخواندی،
و از کوچِ بیموقعِ
پرستوی دلفریبی
که دلِ مرا
سخت ربوده بود،
نمیترسم...
دست به سینه
روبه روی من،نَایست...
این دَمِ آخری،مرز آغوشت را
بی بهانه،برایم باز کن...
آنجا روزی مأمنِ اَمنِ من بود،
من میترسم که تبعید شوم
از امن ترین سرزمینی
که به آن پناه برده بودم،
من از تبعیدِ آغوشَت
به حد مرگ،میترسم...
#نگین_بیاتانی
🆔 @nabze_ehsas_negin