📜 شعر شماره ۱۵
🖋 شاعر: #آذر
باد زد پنجره ای وا شد.
آسمان پُر ابر و پُر باران،
بر دل شیشه هویدا شد.
کودکی انگار،
در اتاقی مملو از خواهش،
خواب های رنگیش را پشت شیشه آرزو میکرد.
در خطوط مبهم دنیای آن بیرون،
بین خط ها جستجو میکرد.
در دلش میخواست،
لحظه ها را باز گرداند.
مرد خوبی را که آنشب امتداد کوچه را پیچید،
در کنارِ لحظهء تنهاییِ مادربزرگ پیر بنشاند.
@neveshestan
🖋 شاعر: #آذر
باد زد پنجره ای وا شد.
آسمان پُر ابر و پُر باران،
بر دل شیشه هویدا شد.
کودکی انگار،
در اتاقی مملو از خواهش،
خواب های رنگیش را پشت شیشه آرزو میکرد.
در خطوط مبهم دنیای آن بیرون،
بین خط ها جستجو میکرد.
در دلش میخواست،
لحظه ها را باز گرداند.
مرد خوبی را که آنشب امتداد کوچه را پیچید،
در کنارِ لحظهء تنهاییِ مادربزرگ پیر بنشاند.
@neveshestan