پایت را که به سی سالگی میگذاری
جهانت به یکباره تغییر میکند
احسااساتت قد میکشند
اشک ها و دلتنگی های بی تابت
بارور میشوند.
ای کاش هایت انقدر کم میشود که نهایت با تواضع خودشان را به نقطه ی صفرِ زندگی ات میرسانند.
تصمیم هایت نهایی و قطعی میشوند.
باور هایت بزرگ میشوند
دیگر از آن چالش هایِ احساسی که چاقو بیخِ گوشِ قلبت میگذارد و تنگ تر از همیشه به تو گوشزد میکند که انتخاب هایت باز هم اشتباه بوده اند؛ نداری.
این بار آهسته تر قدم برمیداری
عشق میورزی
دلتنگی میکنی
آرام تر در خودت میشکنی
کمتر خودت را غرق در جریان های عاطفیِ زود گذر میکنی.
خودت را سخت تر
بیشتر
با تعصّب تر
دوست داری...
چون یاد گرفته ای چه خوب و چه بدَت
فقط خودت بوده ای که همه ی این سالها را دنبال خودت خسته و ویران دویده ای.
اولین عشقَت فقط خودت میشوی و بس.
و میفهمی
که عشق ها همه شان سرابی بودند و بس
رفاقت ها شوخیِ مسخره ی روزگار بودند.
این بار کسانی کنارت قرار میگیرند
که میخواهند تمامِ عمرشان را با تو سهیم شوند و شریک خنده و گریه هایت باشند
و شاید این من باشم دختری از چهل و دومین روز بعد از بهار
در شروعِ چالشِ سی سالگی....
#فرگل_مشتاقی
@neveshtehaye_golgoli