📌 تأثیر حقوق مالکیت در حفظ گونهها
خلاصهای از فصل ۲۶ کتاب The Economics of Public Issues
🔹 زمانی در ساحلهای شرقی کانادا و نیوانگلند آنقدر ماهی کاد وجود داشت که میتوانستید روی آنها راه بروید و از دریا عبور کنید. اما به مرور از سال ۱۹۷۰ تا ۲۰۰۰ بیش از ۷۵ درصد از میزان صیدها کاسته شد و وزن ماهیها که زمانی ۲۰۰ پوند بودند حالا به ۲۰ پوند رسیده بود. نه تنها در این سواحل بلکه در کل جهان از سال ۱۹۵۰ به این طرف حدود ۳۰ درصد از این محل ماهیگیریها از بین رفته. اما سوال اساسی این است که چطور آدمیان میتوانند مزارع گندم یا گلهٔ گاوها را مدیریت کنند اما در مدیریت این مکانهای ماهیگیری شکست تأسفباری خوردهاند؟ پاسخ این است که در اغلب کشورها قانونی حاکم است که میگوید کسی مالک ماهی است که آن را صید کند و از دریا بردارد. یعنی تملکش مقارن با مرگ ماهی است. این قانون مشابه قوانینی نیست که ما در موضوع گاوها و خوکها و مرغ و گوسفند داریم. برای تملک اینها کافی است که رویشان علامت بزنید یا دورشان فنس بکشید یا در مکانی محصورشان کنید. یعنی تملک مستلزم صید یا کشتنش نیست و در نتیجه اولا رشد حیوان ادامه پیدا میکند و ثانیاً آن حیوان میتواند تولید مثل کند. در مورد گاوها و گوسفندها و غیره، دامداران این عوامل را در محاسبات خود در نظر میگیرند و آنقدر صبر میکنند تا نرخ رشد و تولید مثل به نقطهای برسد که کشتن حیوان بصرفد. اما در مورد ماهیها اینگونه نیست، هر صیاد با خود فکر میکند اگر او الان صید نکند، شخص دیگری آنها را صید میکند. یعنی یک مسابقهای برای ماهیگیری شکل میگیرد که کسی برنده است که بتواند زودتر ماهی را تملک کند! و همین مسئله باعث میشود ذخایر ماهیها کاهش یابد و در نتیجه آن محل ماهیگیری از بین برود.
🔹 اما چه راهی وجود دارد تا این روند متوقف شود؟ سیستم پیشنهادی نویسنده، سیستم سهمیهبندی ماهیگیری است. این سیستم مبتنی بر حقوق مالکیت است. در اینجا بر اساس ضوابط علمی اندازهٔ حداکثر ماهیگیری مجاز تعیین میشود و سپس این سهمهای حداکثر ماهیگیری مجاز به افراد تخصیص داده میشود. این سهمها قابل انتقالند و میتوان آنها را استفاده کرد یا فروخت یا اجاره داد. نکته این است که وقتی شما مالک این سهمیه باشید، مشابه سایر اموالی که دارید، بیشترین انگیزه را برای حفظ مایملک خود دارید (اما در حالت قبل که این اموال حالت مشاعی داشت شما در یک مسابقهای قرار میگرفتید که مجبور بودید زودتر از سایرین ماهیها را صید کنید و انگیزهای برای حفظ و نگهداری و نگاه بلندمدتتر نداشتید).
این سیستم سهمیهبندی البته در مناطقی مانند آلاسکا و ایسلند و نیوزیلند و... آزمایش شده و نتایجش به طور قابل توجهی هم موفق هم بوده. البته یک سیستم دیگری نیز وجود دارد که طی آن یک قلمروی مشخصی به فردی واگذار میشود و آن قلمرو ملک انحصاری شخص در ماهیگیری میشود. این روش هم آزموده شده و نتایج موفقیتآمیزی داشته (به هر حال آنچه در هر دو روش مشترک است این است که با حق مالکیت خصوصی ما با انگیزهٔ متفاوتی نسبت به آنچه در اموال مشاع و مشترک وجود دارد مواجهیم).
🔹 بد نیست برای نشان دادن تأثیر حق مالکیت در حفظ گونهها نگاهی به تد ترنر بیندازیم که از قضا بنیانگذار CNN هم هست. او صاحب پنجاه هزار رأس گاومیش کوهاندار است، بیشتر از هر کسی در دنیا. گلههای او آنقدر بزرگ هستند که میتواند ما را از تنوع ژنتیکی و عدم انقراض آنها در آیندهای قابل پیشبینی مطمئن کند. اصلیترین انگیزهٔ او در نگهداری این گاومیشها، رستورانهای زنجیرهای خودش و سایر رستورانهایی است که گوشت گاومیش سرو میکنند. یعنی تد ترنر یک انگیزهای دارد که کاملاً مبتنی بر نفع شخصی است ولی همین انگیزهٔ نفع شخصی، ذخیرهٔ گاومیشها را در چنین سطح بالایی حفظ میکند. و شما این را با مسئلهٔ ماهیگیری که گفتیم مقایسه کنید. اگر چنین حق مالکیتی در محلهای ماهیگیری وجود داشته باشد میتوان مطمئن شد که روند انقراضی ماهیها هم متوقف و حتی معکوس خواهد شد. همهٔ اینها یک پیام روشن دارند و آن اینکه حقوق مالکیت لازمالاجرا، موثرترین روش حفاظت از گونههاست.
البته توجه داشته باشید که این سیستمهای پیشنهادی نمیتوانند برای همیشه مانع از انقراض گونهها شوند. همانطور که فقط حدود ۰/۰۲ درصد از گونههایی که تاکنون وجود داشتهاند الان هم وجود دارند.
🔹 اما آیا با این حقوق مالکیتی که گفتیم میتوانیم مثلاً نهنگها را هم حفظ کنیم؟ در اصل بله ولی اینجا مسائلی وجود دارد که کار را دشوارتر میکند: اولاً برای مثال نهنگ آبی سالانه هزاران مایل مهاجرت میکند و بنابراین اجرای قوانین مبتنی بر حق مالکیت روی این جانوران دشوار است. ثانیاً اطلاعات مطمئنی دربارهٔ تعداد آنها و رشد یا کاهش جمعیت آنها نداریم و این امر هم سهمیهبندی را دشوار میکند.
#EPI
@paresia
خلاصهای از فصل ۲۶ کتاب The Economics of Public Issues
🔹 زمانی در ساحلهای شرقی کانادا و نیوانگلند آنقدر ماهی کاد وجود داشت که میتوانستید روی آنها راه بروید و از دریا عبور کنید. اما به مرور از سال ۱۹۷۰ تا ۲۰۰۰ بیش از ۷۵ درصد از میزان صیدها کاسته شد و وزن ماهیها که زمانی ۲۰۰ پوند بودند حالا به ۲۰ پوند رسیده بود. نه تنها در این سواحل بلکه در کل جهان از سال ۱۹۵۰ به این طرف حدود ۳۰ درصد از این محل ماهیگیریها از بین رفته. اما سوال اساسی این است که چطور آدمیان میتوانند مزارع گندم یا گلهٔ گاوها را مدیریت کنند اما در مدیریت این مکانهای ماهیگیری شکست تأسفباری خوردهاند؟ پاسخ این است که در اغلب کشورها قانونی حاکم است که میگوید کسی مالک ماهی است که آن را صید کند و از دریا بردارد. یعنی تملکش مقارن با مرگ ماهی است. این قانون مشابه قوانینی نیست که ما در موضوع گاوها و خوکها و مرغ و گوسفند داریم. برای تملک اینها کافی است که رویشان علامت بزنید یا دورشان فنس بکشید یا در مکانی محصورشان کنید. یعنی تملک مستلزم صید یا کشتنش نیست و در نتیجه اولا رشد حیوان ادامه پیدا میکند و ثانیاً آن حیوان میتواند تولید مثل کند. در مورد گاوها و گوسفندها و غیره، دامداران این عوامل را در محاسبات خود در نظر میگیرند و آنقدر صبر میکنند تا نرخ رشد و تولید مثل به نقطهای برسد که کشتن حیوان بصرفد. اما در مورد ماهیها اینگونه نیست، هر صیاد با خود فکر میکند اگر او الان صید نکند، شخص دیگری آنها را صید میکند. یعنی یک مسابقهای برای ماهیگیری شکل میگیرد که کسی برنده است که بتواند زودتر ماهی را تملک کند! و همین مسئله باعث میشود ذخایر ماهیها کاهش یابد و در نتیجه آن محل ماهیگیری از بین برود.
🔹 اما چه راهی وجود دارد تا این روند متوقف شود؟ سیستم پیشنهادی نویسنده، سیستم سهمیهبندی ماهیگیری است. این سیستم مبتنی بر حقوق مالکیت است. در اینجا بر اساس ضوابط علمی اندازهٔ حداکثر ماهیگیری مجاز تعیین میشود و سپس این سهمهای حداکثر ماهیگیری مجاز به افراد تخصیص داده میشود. این سهمها قابل انتقالند و میتوان آنها را استفاده کرد یا فروخت یا اجاره داد. نکته این است که وقتی شما مالک این سهمیه باشید، مشابه سایر اموالی که دارید، بیشترین انگیزه را برای حفظ مایملک خود دارید (اما در حالت قبل که این اموال حالت مشاعی داشت شما در یک مسابقهای قرار میگرفتید که مجبور بودید زودتر از سایرین ماهیها را صید کنید و انگیزهای برای حفظ و نگهداری و نگاه بلندمدتتر نداشتید).
این سیستم سهمیهبندی البته در مناطقی مانند آلاسکا و ایسلند و نیوزیلند و... آزمایش شده و نتایجش به طور قابل توجهی هم موفق هم بوده. البته یک سیستم دیگری نیز وجود دارد که طی آن یک قلمروی مشخصی به فردی واگذار میشود و آن قلمرو ملک انحصاری شخص در ماهیگیری میشود. این روش هم آزموده شده و نتایج موفقیتآمیزی داشته (به هر حال آنچه در هر دو روش مشترک است این است که با حق مالکیت خصوصی ما با انگیزهٔ متفاوتی نسبت به آنچه در اموال مشاع و مشترک وجود دارد مواجهیم).
🔹 بد نیست برای نشان دادن تأثیر حق مالکیت در حفظ گونهها نگاهی به تد ترنر بیندازیم که از قضا بنیانگذار CNN هم هست. او صاحب پنجاه هزار رأس گاومیش کوهاندار است، بیشتر از هر کسی در دنیا. گلههای او آنقدر بزرگ هستند که میتواند ما را از تنوع ژنتیکی و عدم انقراض آنها در آیندهای قابل پیشبینی مطمئن کند. اصلیترین انگیزهٔ او در نگهداری این گاومیشها، رستورانهای زنجیرهای خودش و سایر رستورانهایی است که گوشت گاومیش سرو میکنند. یعنی تد ترنر یک انگیزهای دارد که کاملاً مبتنی بر نفع شخصی است ولی همین انگیزهٔ نفع شخصی، ذخیرهٔ گاومیشها را در چنین سطح بالایی حفظ میکند. و شما این را با مسئلهٔ ماهیگیری که گفتیم مقایسه کنید. اگر چنین حق مالکیتی در محلهای ماهیگیری وجود داشته باشد میتوان مطمئن شد که روند انقراضی ماهیها هم متوقف و حتی معکوس خواهد شد. همهٔ اینها یک پیام روشن دارند و آن اینکه حقوق مالکیت لازمالاجرا، موثرترین روش حفاظت از گونههاست.
البته توجه داشته باشید که این سیستمهای پیشنهادی نمیتوانند برای همیشه مانع از انقراض گونهها شوند. همانطور که فقط حدود ۰/۰۲ درصد از گونههایی که تاکنون وجود داشتهاند الان هم وجود دارند.
🔹 اما آیا با این حقوق مالکیتی که گفتیم میتوانیم مثلاً نهنگها را هم حفظ کنیم؟ در اصل بله ولی اینجا مسائلی وجود دارد که کار را دشوارتر میکند: اولاً برای مثال نهنگ آبی سالانه هزاران مایل مهاجرت میکند و بنابراین اجرای قوانین مبتنی بر حق مالکیت روی این جانوران دشوار است. ثانیاً اطلاعات مطمئنی دربارهٔ تعداد آنها و رشد یا کاهش جمعیت آنها نداریم و این امر هم سهمیهبندی را دشوار میکند.
#EPI
@paresia