🔻تمایز میان احکام تحلیلی و تألیفی
🔻این تمایز از ابداعات كانت است و اسلاف او با آن آشنا نبودند. در اینجا منظور از احکام همان قضایا «گزارهها» به معنی متداول کنونی در فلسفه است. یعنی به آنچه متعلق حکم است دلالت دارد، نه به فعل حکم کردن.
🔻کانت اصطلاحات تحلیلی و تأليفي را وقتی به احکام اطلاق میشوند نقیضین میداند، یعنی هر حکمی یا تحلیلی است یا تألیفی و هیچ حکمی نمیتواند هم تحلیلی باشد و هم تأليفي. تعاریف ارائه شده مفروض میگیرند که احکام مورد نظر را میتوان به قضیه حملی، متشکل از موضوع و محمول، فروکاست، ولی میتوان اصلاحاتی در آنها انجام داد تا با احکام نسبی جور درآیند.
به نظر كانت احكام تحلیلی جهت توضیح آنچه که ما از قبل میدانیم مفید است، هرچند نمیتواند هیچ معرفت جدیدی ارائه دهد. از این رو او آنها را از علم یا فلسفه حذف نمی.کند یا منکر حکم بودن آنها نمیشود، بلکه صرفا خاطر نشان میکند که ما برای علم نیازمند احکام تألیفی پیشینی نیز هستیم.
🔻حکم تحلیلی حکمی است که طبق تعریف، حدِ موضوعش صادق است، اما نباید آن را با تعریف خلط کنیم که معمولا یک حکم تألیفی و تجربی است و بیانگر روشی است که مردم عملا كلمات را به کار میبرند، یا نشان دهندهی قصد نویسنده است برای استفاده از کلمهای به نحو خاص، و گاه ترغیبی و پیشنهادی است - [مثلا ] «اجازه دهید این کلمات را به این معنی به کار بریم» - و بنابر این اصلا یک حکم نیست. این نکته با توجه به این واقعیت اثبات می شود که در انکار قضیه تحلیلی، همواره تناقض کلامی وجود دارد، ولی قطعا در بیان اینکه معنای جا افتاده یک کلمه غیر از معنای واقعی آن است، یعنی در انکار یک تعریف، هرگز تناقضی نیست. با فرض اینکه "حیوان ناطق" معنای انسان و« موجود مادی حساس » معنای حیوان است، این قضیه که انسان مادی است، طبق تعریف، یک قضیه تحلیلی صادق است، اما بیان هر یک از این تعريفها برابر با بیان این است که موجودات خاصی (ایرانیها ) معمولا لفظ «انسان» را در مواقع خاصی به کار می برند، که همچون هر امر واقع دیگری میتواند ممکن باشد. کانت در اینجا بر این آموزه هنوز اثبات نشدهاش پیشدستی نمیکند که همه احکام، حتی آنهایی که تجربی مینامیم، دارای عنصری پیشینی هستند، بلکه در اینجا طوری سخن میگوید که گویی برخی از احکام کاملا تجربیاند.
🔻بر کانت ایراد گرفتهاند که یک حکم واحد ممکن است برای فردی تالیفی و برای فردی که دارای شناخت بیشتری است، تحلیلی باشد. ولی این سؤال که آیا صدق حکم به این جهت است که محمول جزیی از معنای حد موضوع است یا جهت و سبب دیگری دارد، یکی از توجیههای نهایی حکم است. بنابراین اگر ما واقعا با یک حکم در دو موقعیت سر و کار داریم، نه صرفا با شکل یکسانی از کلمات، یک حکم نمیتواند در یک وقت تحلیلی باشد و در وقت دیگر تأليفي. همچنین نباید به واسطه تأکید بعدی کانت دچار تشویش شویم که میگوید حتی احکام تحلیلی متضمن تأليفاند، زیرا «تأليف » در این کاربرد با کلمه « تأليفي » آن گونه که اینجا به کار رفته است، مترادف نیست.
📚شرحی کوتاه بر نقد عقل محض
🖋#ای_سی_یوئینگ
https://t.me/philosophyofscience
🔻این تمایز از ابداعات كانت است و اسلاف او با آن آشنا نبودند. در اینجا منظور از احکام همان قضایا «گزارهها» به معنی متداول کنونی در فلسفه است. یعنی به آنچه متعلق حکم است دلالت دارد، نه به فعل حکم کردن.
🔻کانت اصطلاحات تحلیلی و تأليفي را وقتی به احکام اطلاق میشوند نقیضین میداند، یعنی هر حکمی یا تحلیلی است یا تألیفی و هیچ حکمی نمیتواند هم تحلیلی باشد و هم تأليفي. تعاریف ارائه شده مفروض میگیرند که احکام مورد نظر را میتوان به قضیه حملی، متشکل از موضوع و محمول، فروکاست، ولی میتوان اصلاحاتی در آنها انجام داد تا با احکام نسبی جور درآیند.
به نظر كانت احكام تحلیلی جهت توضیح آنچه که ما از قبل میدانیم مفید است، هرچند نمیتواند هیچ معرفت جدیدی ارائه دهد. از این رو او آنها را از علم یا فلسفه حذف نمی.کند یا منکر حکم بودن آنها نمیشود، بلکه صرفا خاطر نشان میکند که ما برای علم نیازمند احکام تألیفی پیشینی نیز هستیم.
🔻حکم تحلیلی حکمی است که طبق تعریف، حدِ موضوعش صادق است، اما نباید آن را با تعریف خلط کنیم که معمولا یک حکم تألیفی و تجربی است و بیانگر روشی است که مردم عملا كلمات را به کار میبرند، یا نشان دهندهی قصد نویسنده است برای استفاده از کلمهای به نحو خاص، و گاه ترغیبی و پیشنهادی است - [مثلا ] «اجازه دهید این کلمات را به این معنی به کار بریم» - و بنابر این اصلا یک حکم نیست. این نکته با توجه به این واقعیت اثبات می شود که در انکار قضیه تحلیلی، همواره تناقض کلامی وجود دارد، ولی قطعا در بیان اینکه معنای جا افتاده یک کلمه غیر از معنای واقعی آن است، یعنی در انکار یک تعریف، هرگز تناقضی نیست. با فرض اینکه "حیوان ناطق" معنای انسان و« موجود مادی حساس » معنای حیوان است، این قضیه که انسان مادی است، طبق تعریف، یک قضیه تحلیلی صادق است، اما بیان هر یک از این تعريفها برابر با بیان این است که موجودات خاصی (ایرانیها ) معمولا لفظ «انسان» را در مواقع خاصی به کار می برند، که همچون هر امر واقع دیگری میتواند ممکن باشد. کانت در اینجا بر این آموزه هنوز اثبات نشدهاش پیشدستی نمیکند که همه احکام، حتی آنهایی که تجربی مینامیم، دارای عنصری پیشینی هستند، بلکه در اینجا طوری سخن میگوید که گویی برخی از احکام کاملا تجربیاند.
🔻بر کانت ایراد گرفتهاند که یک حکم واحد ممکن است برای فردی تالیفی و برای فردی که دارای شناخت بیشتری است، تحلیلی باشد. ولی این سؤال که آیا صدق حکم به این جهت است که محمول جزیی از معنای حد موضوع است یا جهت و سبب دیگری دارد، یکی از توجیههای نهایی حکم است. بنابراین اگر ما واقعا با یک حکم در دو موقعیت سر و کار داریم، نه صرفا با شکل یکسانی از کلمات، یک حکم نمیتواند در یک وقت تحلیلی باشد و در وقت دیگر تأليفي. همچنین نباید به واسطه تأکید بعدی کانت دچار تشویش شویم که میگوید حتی احکام تحلیلی متضمن تأليفاند، زیرا «تأليف » در این کاربرد با کلمه « تأليفي » آن گونه که اینجا به کار رفته است، مترادف نیست.
📚شرحی کوتاه بر نقد عقل محض
🖋#ای_سی_یوئینگ
https://t.me/philosophyofscience