#فرامتن #ریشه_در_بادام_و_زیتون
باید گریست، باید گریست و باید خون نوشت...
شاید شعرِ مدرنِ عربی را در این سه جمله بتوان خلاصه کرد! چه آنجا که نزار قبّانی ۱۲شاخهگل بر گیسوی سوختهی بلقیس میگذارد، چه آنجا که محمود درویش وطنی پارهپاره را میسراید، و چه آنجا که غادة السّمان انگشتانِ نویسنده(غسّان کنفانی) را بر درختها مویه میکند...!
شعرِ مدرنِ عربی شعرِ درد است؛ شاعرانِ معاصرِ عربزبان در قرنی و در اقلیمی زیستهاند که از همهسو با خشونت درآمیخته؛ و حتّا در خانه، باید هر لحظه منتظرِ آوارِ سربازان بود. شاعرانِ عراقی شهیدانِ زنده و بیواسطهی آوارِ سربازاناند؛ چه آوارِ سربازانِ هموطن در سالهایی دورتر، و چه آوارِ سربازانِ خارجی در سالهای اخیر!
شعرِ مدرنِ عربی را به شکلِ عمده در سه کشور میتوان ریشهیابی کرد: در سوریه با نزار قبّانی، غادة السّمان، آدونیس و محمّد الماغوط، در فلسطین با محمود درویش، و در عراق با عبدالوهّاب البیاتی؛ این سه جغرافیای باستانی، از دیربازِ تاریخ آبستنِ خشونتهای کور، و آبستنِ شاعرانِ درد بوده است؛ شاعرانی که دینها و باورهای گوناگون داشتهاند، امّا سهمِ رنجی یکسان را به سینه کشیدهاند...
#رادیو_لوژی با افتخار، دردِ خواهران و برادرانش -که در تمامِ اقصای زمین خونباران گریستهاند- را فریاد میزند، و همنوا با محمود درویشِ بزرگ زمزمه میکند:
«این زمین
کوچکتر است از خونِ فرزندانش...!»
#پادکست #شعر_عربی
@radiolozhihttps://t.me/radiolozhi/741