ایران بوم dan repost
انسان خوب در شاهنامه
دکتر محمد علی اسلامی ندوشن
بطور کلی انسان خوب شاهنامه دارای این صفات است:
1- خردمندی: هیچ صفتی برای مرد و زن بالاتر از خردمندی نیست کسی که از خرد برخوردار است می داند که چگونه باید زندگی کند. هرگز زیان نمی بیند و به راه کژ نمی افتد، خرد، گوهر زندگی است، چون آن را یافتی رستگاری این جهان و آن جهان با تست.
در گشتاسب نامه دقیقی نیز همان لحن شاهنامه را در اعتقاد به خرد می بینیم.
دقیقی «درخت زرتشت» را «همه برگ او پند و بارش خرد » می خواند و جوهر دین بهی بنظر او این است « خرد برگزین، این جهان خوار کن ».
در مقابل خرد هوا و آز است «بهرنج درازیم در چنگ آز» مردان بد شاهنامه در مقابل خوبان همگی بر اثر هوا و آز بهدیگران بدی میکنند و خود سرانجام گرفتار میشوند.
2- فرهنگ: پس از خرد فرهنگ میآید. در واقع این دو به هم وابستهاند. خردمند به فرهنگ روی می برد، و با فرهنگ از خرد نصیب می یابد. خاصیت فرهنگ آن است که به ما راه و رسم زندگی می آموزد و انسانیت ما را می شکفاند. فرهنگ اکتسابی است، هر چند برای دست یافتن به آن، آمادگی ذاتی لازم است.
مرد با فرهنگ از اعتدال و آهستگی و رفتار برخوردار است. خوبی هر چیز در آن است که به اندازه باشد (همه کار گیتی به اندازه به – دل شاه از اندازه ها تازه به ). آهستگی، نرمخوئی و نرمگوئی است. آهستگی بخصوص از این جهت در شاهنامه بسیار ستوده شده است که ما با پهلوانان و جنگاوران که انقضای کار آنها تندی است سر و کار داریم.
رستم در ستایش پیران می گوید: «ز توران یکی مرد آهسته اوست » و سیاوش به « بالا و دیدار و آهستگی و فرهنگ و و دانائی » ممتاز است.
3- صلح طلبی: با آنکه شاهنامه کتاب جنگها است، با اینحال مرد خوب کسی است که صلح طلب باشد. تنها در یک مورد جنگ رواست، و آن جنگ بر ضد بدی است. جنگ های کین – خواهی نیز از این جهت واجب است که برای مجازات گناهکار است. این دو بیت خیلی پرمعناست:
پلنگ این شناسد که پیکار و جنگ
نه خوبست و، داند همی کوه و سنگ
چو کین سر شهریاران بود
سر و کار با تیر باران بود
4- بی آزاری: انسان خوب به کسی آزار نمیرساند. مصراع معروف «میازار موری که دانه کش است»، همه حکمت شاهنامه را در خود خلاصه کرده است. فریدون به پسرش ایرج میگوید:
نباید ز گیتی تو را یار جست
بی آزاری و راستی یار تست
( فریدون 429 )
بی آزاری جنبهٔ خودداری دارد، جنبه مثبت آن خدمتگزاری است، و همه مردان خوب شاهنامه سعی داشته اند که خدمتگزار مردم باشند.
5- نام نیک: این درست نیست که انسان به هر قیمتی شد زندگی کند، باید با نیکنامی و سربلندی عمر بسر برد. در نظر پهلوانان خوب شاهنامه، مرگ بهتر از بد نامی است، چنانکه در این بیت آمده است:
بنام ار بریزی مرا گفت خون
به از زندگانی به ننگ اندرون
( دروازه رخ 249 )
در واقع معنای زندگی در شاهنامه در نام و ننگ خلاصه می شود. اشخاصی که به خواری میافتند، برای آنست که استعداد پرهیز از ننگ را از دست دادهاند. در آنها هر چه هست ارضاء حس و غریزه است و از معنای زندگی خبری نیست.
داستان تازیانه بهرام نمونه خوبی از طرز تفکر پهلوانی است که به نام پایبند است. خلاصه داستان این است که در جنگ کاسهرود بهرام پسر گودرز، تازیانهٔ خود را که نامش بر آن نوشته در میدان نبرد گم میکند. چون غیرت به او اجازه نمیدهد که این تازیانه به دست دشمن بیفتد، تنها باز میگردد تا آن را بازجوید. برادرش گیو هر چه میکوشد تا او را از این کار خطرناک بازدارد فایدهای نمیکند. به برادرش جواب می دهد:
چنین گفت با گیو بهرام گرد
که این ننگ را خوار نتوان شمرد
شما را زرنگ و نگار است گفت
مرا آنکه شد نام با ننگ جفت
( پادشاهی کیخسرو 1508-1509 )
سرانجام می آید به جائی که منطقهٔ ترکان است و در میان کشته ها و زخمیها مدتی جستجو می کند تا تازیانه خود را باز مییابد. لیکن ترکان که از آمدن او با خبر شدهاند، بر سرش می ریزند و او را می کشند. شاید عمل بهرام به تعصب و افراط تعبیر شود که برای بازیافتن یک تازیانه جان خود را به هدر داده، ولی تازیانه در اینجا مفهومی کنایهای دارد، هر جا شرافت شخص در معرض خطر قرار گرفت، چه موضوع کوچک باشد و چه بزرگ، حتی بقیمت جان باید مقاومت کرد. با آنکه مرگ در شاهنامه بدترین پتیارههاست باز هم بر زندگی ننگ آلود ترجیح دارد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/8781-ensan-khob-dar-shahname.html
https://telegram.me/iranboom_ir
دکتر محمد علی اسلامی ندوشن
بطور کلی انسان خوب شاهنامه دارای این صفات است:
1- خردمندی: هیچ صفتی برای مرد و زن بالاتر از خردمندی نیست کسی که از خرد برخوردار است می داند که چگونه باید زندگی کند. هرگز زیان نمی بیند و به راه کژ نمی افتد، خرد، گوهر زندگی است، چون آن را یافتی رستگاری این جهان و آن جهان با تست.
در گشتاسب نامه دقیقی نیز همان لحن شاهنامه را در اعتقاد به خرد می بینیم.
دقیقی «درخت زرتشت» را «همه برگ او پند و بارش خرد » می خواند و جوهر دین بهی بنظر او این است « خرد برگزین، این جهان خوار کن ».
در مقابل خرد هوا و آز است «بهرنج درازیم در چنگ آز» مردان بد شاهنامه در مقابل خوبان همگی بر اثر هوا و آز بهدیگران بدی میکنند و خود سرانجام گرفتار میشوند.
2- فرهنگ: پس از خرد فرهنگ میآید. در واقع این دو به هم وابستهاند. خردمند به فرهنگ روی می برد، و با فرهنگ از خرد نصیب می یابد. خاصیت فرهنگ آن است که به ما راه و رسم زندگی می آموزد و انسانیت ما را می شکفاند. فرهنگ اکتسابی است، هر چند برای دست یافتن به آن، آمادگی ذاتی لازم است.
مرد با فرهنگ از اعتدال و آهستگی و رفتار برخوردار است. خوبی هر چیز در آن است که به اندازه باشد (همه کار گیتی به اندازه به – دل شاه از اندازه ها تازه به ). آهستگی، نرمخوئی و نرمگوئی است. آهستگی بخصوص از این جهت در شاهنامه بسیار ستوده شده است که ما با پهلوانان و جنگاوران که انقضای کار آنها تندی است سر و کار داریم.
رستم در ستایش پیران می گوید: «ز توران یکی مرد آهسته اوست » و سیاوش به « بالا و دیدار و آهستگی و فرهنگ و و دانائی » ممتاز است.
3- صلح طلبی: با آنکه شاهنامه کتاب جنگها است، با اینحال مرد خوب کسی است که صلح طلب باشد. تنها در یک مورد جنگ رواست، و آن جنگ بر ضد بدی است. جنگ های کین – خواهی نیز از این جهت واجب است که برای مجازات گناهکار است. این دو بیت خیلی پرمعناست:
پلنگ این شناسد که پیکار و جنگ
نه خوبست و، داند همی کوه و سنگ
چو کین سر شهریاران بود
سر و کار با تیر باران بود
4- بی آزاری: انسان خوب به کسی آزار نمیرساند. مصراع معروف «میازار موری که دانه کش است»، همه حکمت شاهنامه را در خود خلاصه کرده است. فریدون به پسرش ایرج میگوید:
نباید ز گیتی تو را یار جست
بی آزاری و راستی یار تست
( فریدون 429 )
بی آزاری جنبهٔ خودداری دارد، جنبه مثبت آن خدمتگزاری است، و همه مردان خوب شاهنامه سعی داشته اند که خدمتگزار مردم باشند.
5- نام نیک: این درست نیست که انسان به هر قیمتی شد زندگی کند، باید با نیکنامی و سربلندی عمر بسر برد. در نظر پهلوانان خوب شاهنامه، مرگ بهتر از بد نامی است، چنانکه در این بیت آمده است:
بنام ار بریزی مرا گفت خون
به از زندگانی به ننگ اندرون
( دروازه رخ 249 )
در واقع معنای زندگی در شاهنامه در نام و ننگ خلاصه می شود. اشخاصی که به خواری میافتند، برای آنست که استعداد پرهیز از ننگ را از دست دادهاند. در آنها هر چه هست ارضاء حس و غریزه است و از معنای زندگی خبری نیست.
داستان تازیانه بهرام نمونه خوبی از طرز تفکر پهلوانی است که به نام پایبند است. خلاصه داستان این است که در جنگ کاسهرود بهرام پسر گودرز، تازیانهٔ خود را که نامش بر آن نوشته در میدان نبرد گم میکند. چون غیرت به او اجازه نمیدهد که این تازیانه به دست دشمن بیفتد، تنها باز میگردد تا آن را بازجوید. برادرش گیو هر چه میکوشد تا او را از این کار خطرناک بازدارد فایدهای نمیکند. به برادرش جواب می دهد:
چنین گفت با گیو بهرام گرد
که این ننگ را خوار نتوان شمرد
شما را زرنگ و نگار است گفت
مرا آنکه شد نام با ننگ جفت
( پادشاهی کیخسرو 1508-1509 )
سرانجام می آید به جائی که منطقهٔ ترکان است و در میان کشته ها و زخمیها مدتی جستجو می کند تا تازیانه خود را باز مییابد. لیکن ترکان که از آمدن او با خبر شدهاند، بر سرش می ریزند و او را می کشند. شاید عمل بهرام به تعصب و افراط تعبیر شود که برای بازیافتن یک تازیانه جان خود را به هدر داده، ولی تازیانه در اینجا مفهومی کنایهای دارد، هر جا شرافت شخص در معرض خطر قرار گرفت، چه موضوع کوچک باشد و چه بزرگ، حتی بقیمت جان باید مقاومت کرد. با آنکه مرگ در شاهنامه بدترین پتیارههاست باز هم بر زندگی ننگ آلود ترجیح دارد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/8781-ensan-khob-dar-shahname.html
https://telegram.me/iranboom_ir