𝘗𝘪𝘯𝘬 𝘭𝘦𝘮𝘰𝘯𝘢𝘥𝘦🌸 dan repost
for regnerisch
سر خوردی!
وقتی چشمای کوچیکتو باز میکنی ، اولین کاری که سعی میکنی بکنی بلندشدن از رو تختته ولی باعث میشه سرت درد بگیره و دستتو بزاری پشتسرت «آخ!»
لبخندکمرنگی به چشمات میزنم که تاالان ندیده بودمشون ، چشمای عجیبت که خانوادت سر همهی پرستارای تو راهرو رو خوردن . چشمای سبز یهدست و تیلهایت که هیچ رشتهرنگی نداره ، سبز خالیه و مثل ادیتای پینترست میمونه ولی این چشما ، چشمای نچرال خودته .
وقتی نگام میکنی بی اختیار لبخند میزنی و این مهربونی خودتو میرسونه ، میپرسی «تو میدونی من چرا اینجام؟»
زمزمه میکنم :
- از پلههای خیسی که خودت شستیشون سرخوردی ، ظاهرا هنوز بلدنیستی چطور خونه رو مرتب کنی!
تکخندهی سردی میزدی «سعیمو کردم ، داشتم سعی میکردم»
سرمو تکون میدم و تو کل امروز فقط یبار دیگه منو میبینی وقتی اومدم تا گل گلدونتو تازه کنم ، منم همون یبار دیدمت وقتی یه کتاب عجیب غریب دستت بود و داشتی میخوندیش .
سر خوردی!
وقتی چشمای کوچیکتو باز میکنی ، اولین کاری که سعی میکنی بکنی بلندشدن از رو تختته ولی باعث میشه سرت درد بگیره و دستتو بزاری پشتسرت «آخ!»
لبخندکمرنگی به چشمات میزنم که تاالان ندیده بودمشون ، چشمای عجیبت که خانوادت سر همهی پرستارای تو راهرو رو خوردن . چشمای سبز یهدست و تیلهایت که هیچ رشتهرنگی نداره ، سبز خالیه و مثل ادیتای پینترست میمونه ولی این چشما ، چشمای نچرال خودته .
وقتی نگام میکنی بی اختیار لبخند میزنی و این مهربونی خودتو میرسونه ، میپرسی «تو میدونی من چرا اینجام؟»
زمزمه میکنم :
- از پلههای خیسی که خودت شستیشون سرخوردی ، ظاهرا هنوز بلدنیستی چطور خونه رو مرتب کنی!
تکخندهی سردی میزدی «سعیمو کردم ، داشتم سعی میکردم»
سرمو تکون میدم و تو کل امروز فقط یبار دیگه منو میبینی وقتی اومدم تا گل گلدونتو تازه کنم ، منم همون یبار دیدمت وقتی یه کتاب عجیب غریب دستت بود و داشتی میخوندیش .