کوچیک تر که بودم همیشه دلم میخواست سالم کنار بهترینای زندگیم تحویل شه. ذوق داشتم. آخه وقتی لحظه سال تحویل تو آینه چهره خودمو بابا مامانمو و آبجی و داداشمو میدیدم ذوق میکردم. اینقدر ذوق میکردم که واس هیچ چیز دیگه ای تو دنیا اونجوری ذوق نداشتم.
چقدر اون لحظه های کنار هم بودن شیرین و قشنگ بود
دنیای بچگیم خلاصه میشد تو همون خونه و خونواده مهربونم که جز اونا دیگه هیچی برام مهم نبود. چقدر اون روزا قشنگ بود. کاش هیچوقت بزرگ نمیشدم. کاش هیچوقت به اینجایی که الان هستم نمیرسیدم. سنم که بیشتر میشد زندگی هر سال چیزایی که خیلی دوسشون داشتمو ازم میگرفت. دلخوشیامو. شادیامو. ذوق کردنای دم عیدمو. عشقمو. کاش هیچوقت حتی عاشق نمیشدم. یا کاش هیچوقت تورو نمیدیدم. الان که خوب فکر میکنم دنیای من از بعد تو بود که سرد شد. بی ذوق شد. یخ کرد. دیگه چه عیدی؟ وقتی اونی که دوسش داشتمو دیگه ندارم؟؟؟ سالمو به چی تحویل بدم وقتی نباشی؟؟ دنیای یکنواخت من هیچ تحولی نداره وقتی اونی که عاشقش بودم تحویلم نمیگیره. حیفه این همه روزی که میتونست بهترین روز زندگیم باشه اما با نبودن تو خراب شد. کاش میشد اون روزای بی دقدقه و سادهی بچگی برگرده. میدونی؟ اگه یه روزی برم پیش خدا ازش میپرسم: خدا جون. مگه دنیای ساده و قشنگ بچگی با تموم دلخوشیاش چه ایرادی داشت که ازم گرفتیش؟ چرا گذاشتی بزرگ شم که عذاب زندگیم بیشتر شه؟؟؟
ذوق و شادی سال نو واس کسی که احساسش تو سالهای گذشتهی زندگیش مرده هیچ معنا و مفهومی نداره.
این سال که هیچ.
این زندگی هم بدون تو هیچ وقت نو نمیشه...
#صابرپیشقدم
@SaberPishghadam1