صادق هدایت


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


اینستاگرام:
https://instagram.com/saadeghhedayat
تبادل با کانال های مرتبط و هم سطح
admin : @trosani

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


چند روز پیش یک کتاب دعا برایم آورده بود که رویش یکوجب خاک نشسته بود – نه تنها کتاب دعا بلکه هیچ جور کتاب و نوشته و افکار رجاله ها بدرد من نمیخورد. آیا چه احتیاجی به دروغ و دونگهای آنها داشتم. آیا من خودم نتیجه یکرشته نسلهای گذشته نبودم و تجربیات موروثی آنها در من باقی نبود؟ - ولی هیچوقت نه مسجد و نه صدای اذان و نه وضو و اخ و تف انداختن و دولا راست شدن در مقابل یک قادر متعال و صاحب اختیار که باید بزبان عربی با او اختلاط کرد در من تاثیری نداشته است. اگرچه سابق برین وقتیکه سلامت بودم چند بار اجباراً بمسجد رفته ام و سعی میکردم که قلب خودم را با سایر مردم جور و هم آهنگ بکنم ولی چشمم روی کاشیهای لعابی و نقش و نگار دیوار مسجد که مرا در خوابهای گوارا میبرد و بی اختیار باین وسیله گریزی برای خودم پیدا میکردم خیره میشد - در موقع دعا کردن چشمهای خودم را می بستم و کف دستم را جلو صورتم میگرفتم - درین شبی که برای خودم ایجاد میکردم مثل لغاتی که بدون مسئولیت فکری در خواب تکرار میکنند، من دعا میخواندم ولی تلفظ این کلمات از ته دل نبود چون من بیشتر خوشم میآید با یکنفر دوست یا آشنا حرف بزنم تا با خدا، با قادر متعال! چون خدا از سر من زیاد بود.

#بوف_کور
#صادق_هدایت

@sadeghhedayat


قدرت فریادها به حدی است که می‌تواند خشونت احکام صادر شده بر ضد انسان را درهم بشکند

#کافکا
تولیپ، رومن گاری

@sadeghhedayat


‎آشنایی با صادق هدایت

@sadeghhedayat


سیاست چیز گُهی است. کار من نیست. تو یک مملکت حسابی سیاست را می‌دهند دست متخصّص، نه دست من و امثال من.
ولی ضمناً همه‌مان بچه‌ی سیاستیم. با سیاست کاری نداریم، سیاست با ما کار دارد. وقتی هم پایش بیفتد باید حقّش را گذاشت کف دستش!

#صادق_هدایت
#مصطفی_فرزانه
آشنایی با صادق هدایت


‎درد ما
‎مردمیست که قبل از نگاه کردن به خود،
‎میخواهند کشورشان را تغییر دهند
‎مردمی که همه مینالند
‎ولی خودشان را نمیبینند
‎درد ما
‎مردم است
‎آدمهاست

‎همین خودمان ها

‎فریدون فرخزاد
@sadeghhedayat


موضوع داستان "مسخ" نمونۀ آشکاری ازین گمگشتگی میباشد و در خواننده احساسی بر می انگیزد که امید و درماندگی دور یکدیگر میچرخند. گره گوار در حالتی افتاده که نمیتواند از هستی خود چشم بپوشد. تبدیل به حشرۀ ترسناکی شده، با وضع پستی ادامه به زندگی میدهد و در انزوای حیوانی فرو میرود و بسوی پوچ و عدم امکان زندگی میلغرد. آیا چه اتفاقی می افتد؟ به زندگی ادامه میدهد و حتی نمیکوشد که بدبختی را از خود براند. اما، درون این درماندگی یک راه امید برایش مانده است، هنوز برای جای خود در زیر نیمکت و برای گشت و گذار روی دیوار و برای کثافت و گرد و غبار زندگی خودش در تکاپوست. ازین رو باید با او امیدوار بود چون خودش امیدوار است، اما این امید وحشتناک که بی مقصد در میان تهی دنبال میکند بیشتر نا امید کننده میباشد. بعد هم میمیرد! مرگ دشواری است که در جدایی و انزوا اتفاق می افتد - بعلت رستگاری که در - بر دارد مرگ خوش آیندی وانمود میکند و چون بنظر میرسد که امید پابرجایی حاصل گردید. اما این امید قطعی به نوبۀ خود لجن مال میشود؛ زیرا راست نبود و سرانجام نداشت، برعکس زندگی ادامه پیدا کرد و حرکت آخر خواهر جوانش، حرکتی که در مقابل زندگی بیدار میشود، خواهش تاریک شهوتناکی که با آن داستان پایان می پذیرد وضعی از این هولناکتر نمیشود. در تمام این داستان چیزی ازین وحشتناکتر وجود ندارد. این داستان نفرین زده است اما تغییر و امید هم در آن یافت میشود زیرا دختر جوان میخواهد زندگی کند و گریز از زندگی دوباره اجتناب ناپذیر میباشد.

#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@sadeghhedayat


در حمام سایه خودم را بدیوار خیس عرق کرده دیدم، دیدم من همانقدر نازک و شکننده بودم که دهسال قبل وقتی که بچه بودم ... حس کردم که زندگی من همه اش مثل یک سایه سرگردان، سایه های لرزان روی دیوار حمام بی معنی و بی مقصد گذشته است. ولی دیگران سنگین، محکم و گردن کلفت بودند، لابد سایه آنها بدیوار عرق کرده حمام پُر رنگ تر و بزرگتر میافتاده و تا مدتی اثر خودش را باقی میگذاشت، در صورتیکه سایه من خیلی زود پاک میشد.

#بوف_کور
#صادق_هدایت
@sadeghhedayat




@sadeghhedayat
در ته چشمهای او یک روح انسانی دیده
می‌شد، در نیم شبی که زندگی او را فراگرفته بود یک چیز بی پایان در چشمهایش موج می‌زد و پیامی باخود داشت که نمی‌شد آنرا دریافت، ولی پشت نی نی چشم او گیر کرده بود.
آن نه روشنایی و نه رنگ بود، یک چیز باورنکردنی مثل همان چیزی که در چشمان آهوی زخمی دیده می‌شود بود، نه تنها یک تشابه بین چشمهای او و انسان وجود داشت، بلکه یک نوع تساوی دیده می‌شد.
دو چشم میشی پر از درد و زجر و انتظار که فقط در پوزه یک سگ سرگردان ممکن است دیده شود؛ ولی به نظر می‌آمد نگاه‌های دردناک پر از التماس او را کسی نمی‌دید و نمی‌فهمید

#سگ_ولگرد
#صادق_هدایت


آنالیز سهام (صاد) dan repost
در معامله گری و از آن فراتر در زندگی برای ذهن خود چهارچوب و قفس ذهنی نداشته باشید.
بگذارید ذهنتان آزاد باشد چرا که اذهان آزاد مرکز الهامات آفرینش هستند.
همه چیز از یک تخیل ساده شروع می شود
@sadbourse


‎همه چیز روی زمین و آسمانها دمدمی، موقتی و محکوم به نیستی است.
چرا ما بخودمان امید زندگی جاودانی را میدهیم؟

‎آفرینگان#
‎صادق_هدایت#

‎‏@sadeghhedayat


هيچ كس نمی تواند پی ببرد، هيچ كس باور نخواهد كرد، به كسی كه دستش از همه جا كوتاه بشود می گويند: برو سرت را بگذار بمير. اما وقتی كه مرگ هم آدم را نمی خواهد، وقتی كه مرگ هم پشتش را به آدم می كند، مرگی كه نمی آيد و نمی خواهد بيايد . . .!
همه از مرگ می ترسند من از زندگی سمج خودم!
چقدر هولناک است وقتی كه مرگ آدم را نمی خواهد و پس می زند! تنها يک چيز به من دلداری می دهد، دو هفته پيش بود؛ در روزنامه خواندم كه در اتريش كسی سيزده بار به انواع گوناگون قصد خودكشی كرده و همۀ مراحل آن را پيموده: خودش را دار زده ريسمان پاره شده، خودش را در رودخانه انداخته، او را از آب بيرون كشيده اند و غيره . . . بالاخره برای آخرين بار خانه را كه خلوت ديده با كارد آشپزخانه همۀ رگ و پی خودش را بريده و اين دفعۀ سيزدهمين می ميرد! اين به من دلداری می دهد!
#زنده_بگور
#صادق_هدایت
@sadeghhedayat




علاقه به بورس و سرمایه گذاری دارید
در کانال زیر جوین شوید
میتواند کمکی باشه برای این اوضاع نا به سامان 😒
........

سرمایه گذاری در بورس با ماهی ۱۰۰ هزار تومان برای ۲۰ سال
شدنیست یا خیر؟!

@sadbourse
@sadbourse


اصلا مُرده شور این طبیعت مرا ببرد،
حق بجانب آنهايی است که میگویند بهشت و دوزخ در خود اشخاص است،
بعضی ها خوش بدنیا می آیند و بعضی ها ناخوش

زنده_بگور#
صادق_هدايت#

@sadeghhedayat










دو هزار سال بعد اخلاق، عادات، احساسات و همۀ وضع زندگی بشر بکلی تغییر کرده بود. آنچه را که عقاید و مذاهب مختلف در دو هزار سال پیش بمردم وعده میداد، علوم بصورت عملی درآورده بود. احتیاج تشنگی، گرسنگی، عشق ورزی و احتیاجات دیگر زندگی برطرف شده بود، پیری، ناخوشی و زشتی محکوم انسان شده بود. زندگی خانوادگی متروک و همۀ مردم در ساختمانهای بزرگ چندین مرتبه مثل کندوی زنبور عسل زندگی میکردند. ولی تنها یک درد مانده بود، یک درد بی دوا و آن خستگی و زدگی از زندگی بی مقصد و بی معنی بود.

#س_گ_ل_ل
#صادق_هدایت

@sadeghhedayat

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

4 578

obunachilar
Kanal statistikasi