میدونین گاهی وقتا میشینم جلو آینه رو به روشو بهش میگم بیا یه ذره منطقی صحبت کنیم، اونم قبول میکنه و پس از یه درگیری لفظی، میگه اگه واقعا هیچوقت هیچی خوب نشه چی؟ اگه همهمون مردیم و خبر نداریم چی؟ اونجاس که دیگه ازش ناامید میشم دوباره میرم کنجِ اتاقم میشینم خیره میشم به درو دیوار بدون اینکه گذر زمان رو حس کنم..