🦋ساختمان دیوونه ها🦋
پارت:95
آدامسم رو باد کردم و ترکوندم و نور گوشی رو توی فضای روبه روم چرخوندم
_خداروشکر امنه
با شندین صدای خش خش برگی با پشم های ریخته به سمت چپم برگشتم و با دیدن گربهای که چشمهاش برق میزد جیغ بلندی کشیدم
گربه هم جیغی کشید و سریع از اونجا دور شد!
خدایا غلط کردمی زمزمه کردم و شروع کردم با آخرین توان دویدن سمت آخر باغ.
همین که به دیوار آخر باغ رسیدم اشک شوقم رو پاک کردم و گفتم:کجا بودی تو عزیییزم؟!
آدامس رو به دیوار چسبوندم و گفتم:خداحافظ نکبت
و دوباره شروع کردم به دویدن.
به ورودی ساختمان ویلا که رسیدم چند لحظه صبر کردم تا نبضم منظم بشه
وقتی که آروم شدم عرق روی پیشونیم رو پاک کردم و وارد شدم و داد زدم:با موفقیت انجام شد
صحرا با ذوق گفت:آفرین
شروین سری تکون داد و گفت:اصلا فکرشو نمیکردم
دانیار لبخندی زد و گفت:بهت افتخار میکنم
سحر اومد حرفی بزنه که گفتم:خفه شید بابا
کنارشون نشستم و گفتم:من که مثل شما ترسو نیستم
بعد از زدن این حرف یاد جیغی که با دیدن گربه کشیدم افتادم و لبخند کجی روی لبم شکل گرفت.
شلنگ قلیون رو انداختم و روی کاناپه سه نفره دراز کشیدم و گفتم:چقدر خستمه
بچه ها بی توجه به من مشغول بازی بودن زیر لب فحشی بهشون دادم...
جیغ کشیدم:بابا خفه شید؛ کور هستید؟ نمیبینید خوابم؟
مینا:پاشو ببینم، بابا وسط پذیزایی خوابیدی
_ما برگردیم شیراز حال همتون رو میگیرم
مهرداد سوتی زد و گفت:بابا دختر خاله بیدار شو ساعت 11 هست
_خیر نبینید دیشب 3:30 خوابیدیم
صدای شروین اومد که گفت:بیدار شو دختر زشت داریم میریم جنگل
سریع روی کاناپه نشستم و گفتم:به کی گفتی زشت؟
خندید و گفت:مگه چند نفر بجز تو اینجا زشت هستن؟!
گردنمو تکونی دادم و گفتم:من حال تو رو میگیرم
بیخیال و خندان از ویلا خارج شد که با حرص جیغ زدم:چقدر گردنم درد میکنه
نگاهی به مهرداد و مینا که داشتن ریز ریز میخندیدن کردم و گفتم:امیدوارم کچل بشید
بلند زدن زیر خنده که با حرص بلند شدم و وارد سرویس بهداشتی شدم.
پارت:95
آدامسم رو باد کردم و ترکوندم و نور گوشی رو توی فضای روبه روم چرخوندم
_خداروشکر امنه
با شندین صدای خش خش برگی با پشم های ریخته به سمت چپم برگشتم و با دیدن گربهای که چشمهاش برق میزد جیغ بلندی کشیدم
گربه هم جیغی کشید و سریع از اونجا دور شد!
خدایا غلط کردمی زمزمه کردم و شروع کردم با آخرین توان دویدن سمت آخر باغ.
همین که به دیوار آخر باغ رسیدم اشک شوقم رو پاک کردم و گفتم:کجا بودی تو عزیییزم؟!
آدامس رو به دیوار چسبوندم و گفتم:خداحافظ نکبت
و دوباره شروع کردم به دویدن.
به ورودی ساختمان ویلا که رسیدم چند لحظه صبر کردم تا نبضم منظم بشه
وقتی که آروم شدم عرق روی پیشونیم رو پاک کردم و وارد شدم و داد زدم:با موفقیت انجام شد
صحرا با ذوق گفت:آفرین
شروین سری تکون داد و گفت:اصلا فکرشو نمیکردم
دانیار لبخندی زد و گفت:بهت افتخار میکنم
سحر اومد حرفی بزنه که گفتم:خفه شید بابا
کنارشون نشستم و گفتم:من که مثل شما ترسو نیستم
بعد از زدن این حرف یاد جیغی که با دیدن گربه کشیدم افتادم و لبخند کجی روی لبم شکل گرفت.
شلنگ قلیون رو انداختم و روی کاناپه سه نفره دراز کشیدم و گفتم:چقدر خستمه
بچه ها بی توجه به من مشغول بازی بودن زیر لب فحشی بهشون دادم...
جیغ کشیدم:بابا خفه شید؛ کور هستید؟ نمیبینید خوابم؟
مینا:پاشو ببینم، بابا وسط پذیزایی خوابیدی
_ما برگردیم شیراز حال همتون رو میگیرم
مهرداد سوتی زد و گفت:بابا دختر خاله بیدار شو ساعت 11 هست
_خیر نبینید دیشب 3:30 خوابیدیم
صدای شروین اومد که گفت:بیدار شو دختر زشت داریم میریم جنگل
سریع روی کاناپه نشستم و گفتم:به کی گفتی زشت؟
خندید و گفت:مگه چند نفر بجز تو اینجا زشت هستن؟!
گردنمو تکونی دادم و گفتم:من حال تو رو میگیرم
بیخیال و خندان از ویلا خارج شد که با حرص جیغ زدم:چقدر گردنم درد میکنه
نگاهی به مهرداد و مینا که داشتن ریز ریز میخندیدن کردم و گفتم:امیدوارم کچل بشید
بلند زدن زیر خنده که با حرص بلند شدم و وارد سرویس بهداشتی شدم.