داشتیم تو بارون قدیم میزدیم
چترشو باز کرد و منو کشید زیر چترش
سرما ، کنار اون معنی نداشت
سرمو رو شونش گذاشته بودم و قدم برمیداشتیم.
انگار تو بهترین ثانیههای عمرم بودم!
چشممون به بستنی فروشیِ کنار خیابون خورد و منو یاد اولین باری انداخت که ...
برام بستنی توت فرنگی خرید :)
پس به رسم همیشگی
بازم رفت و برام بستنی توت فرنگی خرید
با اینکه هوا سرد بود و بارون میزد اما
بازم کنارش با اون همه سردی با عشقی که بهش داشتم بستنی رو خوردم ...
و حس کردم خوشبخت ترین لحظه هامو دارم سپری میکنم :)💙
Fore you...💙
@strawberriesncherries