جمهوري اسلامي ميخواهد به كجا برود چنين شتابان؟ (قسمت اول)
مدتیست که محاکمه پژوهشگران در حوزه های مختلف، مثل فعالان محیط زیست و حتی در حوزه پزشکی و درمان به جرم جاسوسی و تلاش برای انقلاب نرم! و دستگیری ایرانیان دو تابعیتی با همین عناوین جرم توسط مقامات قضایی در کشور اجرا می شود.
یادم هست در دورة آقای احمدی نژاد سه پژوهشگر ایرانی را به جرم جاسوسی مجبور به اعتراف و محاکمه کردند.
در آن دوران، پخش به اصطلاح اعتراف هاي سه پژوهشگر ايراني مقيم آمريكا مبني بر چگونگي فراهم كردن ايجاد انقلاب نرم يا مخملي در ايران از سيماي جمهوري اسلامي، از زواياي مختلف برایم قابل تأمل بود.
1- معلوم نيست كه خطر چند پژوهشگر حتي اگر تمايل به فرهنگ و نگرش غربي داشته باشند و بخواهند انديشة دموكراسي از نوع غربي را در ايران معرفي كنند، چقدر است درمقابل به ادعای مسئولین موج توفنده و سنگين فرهنگ انقلاب اسلامي كه عندالزوم رهبران سياسي بايد معتقد باشند بر انديشه هاي غربي رجحان دارد؟
آيا رهبران باور كرده اند كه انديشة انقلاب ديگر نمي تواند در مقابل فرهنگ غربي مقابله كند كه با مخالفان اين گونه برخورد قهريه اي را در پيش گرفته اند يا فكر مي كنند نظام سياسي ايران مثل نظام هاي سياسي متزلزل اروپاي شرقي است كه اين همه از آن مثال آورده و نگران انقلاب مخملي در ايران شبيه اتفاقي كه در آن كشورها افتاد، هستند؟
يا رهبران سياسي ايران به راستي اعتقاد پيدا كرده اند كه خير مطلق اند و هر كه با آن ها نيست، شر مطلق بوده و بنابراين بايد با آنها مقابله شود؟
آيا چنين روش هاي مقابله با مخالفان، مورد تأئيد شرع مقدس اسلام و سيرة معصومين (ع) است؟
در اين جا به نكاتي اشاره مي كنم كه پيشتر در نوشته هایم به آن اشاره كرده ام:
مرحوم جورج دبلیو بوش، رئیس جمهور مستبد آمریکا براساس نظریة ابطال پذیر "فرانسیس فوکویاما" از اندیشمندان بانفوذ ژاپنی الاصل آمریکایی، اعتقاد داشت که: "هرکه با ما نیست، پس بر ماست."؛ نظريه اي كه اگر در سياست خارجي استفاده شود، "قدرت" و اگر در سياست داخلي در نظر افتد، "هلاكت" به همراه دارد.
يعني، بر پاية شواهد، طرفدارن اين نظريه در بعض کشورهای شرقی كه براي رسيدن به مقاصد سياسي و ازبين بردن مخالفان يا رقيبان داخلي، عملاً از آن بهره مي جويند، پس از مدتي كه به قرن نمي رسد، فروپاشي، انحطاط، پس رفت و توسعه نیافتگی را تجربه كرده، درحالي كه استفاده از آن برای برخی از کشورهای غربی در سياست خارجي، اقتدار سیاسی- اقتصادی و نظامی ایجاد کرده است.
البته رهبران بزرگی در شرق هم بوده اند که تعامل و مصالحه با دنیا را مقدمه ای برای پیشرفت و تعالی خود به حساب می آوردند و به جز پیشرفت و عظمت ملت خویش، سودای دیگری در سر نداشتند.
گفته رهبر فقید چین "دنگ شائوپينگ" که معتقد بود: "چين برای قدرتمندشدن نيازمند پنجاه سال صلح و سازش با نظام بين الملل است"، نمونه ای از تساهل بزرگانی است که دنیا را برخلاف "مائو تسه دونگ" دیگر رهبر این کشور، تنها بر پایة خیر و شر تقسیم نمی کردند.
به عبارتی، اگر چین بر پایة اندیشة مائوتسه دونگ می چرخید، حداقل وضعیت کرة شمالی امروزین را داشت، درحالی که چین نوین با اندیشة دنگ شائوپینگ، یکی از قدرت های مسلم اقتصادی- سیاسی و نظامی بین الملل است و هیچ تدبیری بدون مصلحت یا خلاف منافع ملی این کشور در جهان، اتخاذ نمی شود.
آيا انديشة "دنگ شائوپينگ" را مي توان مظهري از تفكر انقلاب نرم در چين دانست؛ چراكه بالاخره او به صراحت مي گويد: خواستار سازش با نظام بين الملل است كه در انديشة غربي متجلي شده؟
آيا قرار است كه ايران عاقبت كرة شمالي را پيدا كند يا مسيري كه كشورهايي مثل چين پيمودند، بپيمايد؟
به راستي جمهوري اسلامي ميخواهد به كجا برود چنين شتابان؟
✍دکتررحیمی_بروجردی
#تحلیل_زمانه
@tahlilzamane