اولین ارزوی بچگیش براورده شد
گیتار خریده بود هر روز ان را کوک میکرد اون گیتارو با نوت های نامنظم مینواخت
نوک انگشتانش درد میکرد انقد که سیم های گیتار را میگرفت
هرروز تکس های مسخره ی کودکانه اش در نوت گوشیش بیشتر میشد
در تنهاییش تکس هایش را با همان نوت های نامنظم میخواند
گاهی ارزو میکرد که کاش گاهی صدایش بهتر بود تا بتواند خاننده شود
هرروز تمرین میکرد که گیتار زدنش بهتر شود
مادرش عاشق ان صدای سرسام اور گیتارش بود
اتفاقی ناگوار افتاد و اون دیگر سراغ گیتارش نرفت حال اون حتی نمیدانم چگونه گیتار را دست بگیرد
بله درسته یک اتفاق یک ناامیدی باعث شد او از ارزوی بچگی اش دست بکشد🦋💒
ژاکاو-
گیتار خریده بود هر روز ان را کوک میکرد اون گیتارو با نوت های نامنظم مینواخت
نوک انگشتانش درد میکرد انقد که سیم های گیتار را میگرفت
هرروز تکس های مسخره ی کودکانه اش در نوت گوشیش بیشتر میشد
در تنهاییش تکس هایش را با همان نوت های نامنظم میخواند
گاهی ارزو میکرد که کاش گاهی صدایش بهتر بود تا بتواند خاننده شود
هرروز تمرین میکرد که گیتار زدنش بهتر شود
مادرش عاشق ان صدای سرسام اور گیتارش بود
اتفاقی ناگوار افتاد و اون دیگر سراغ گیتارش نرفت حال اون حتی نمیدانم چگونه گیتار را دست بگیرد
بله درسته یک اتفاق یک ناامیدی باعث شد او از ارزوی بچگی اش دست بکشد🦋💒
ژاکاو-