و سرکون بولص آن شاعر مسیحیِ عراقی و تبعیدی در غربت، دیگر از شیخی نمیگوید که دی با چراغ همی گشت گِردِ شهر!
از شاعری سخن میگوید که در میانهی شب بینِ گرگها گام میزند با فانوسکِ واژگانش !
از شاعری سخن میگوید که در میانهی شب بینِ گرگها گام میزند با فانوسکِ واژگانش !