شاید ما عامدانه بی اهمیت شدهایم. اما برنامه آنگونه که باید پیش نمیرود. بی اهمیت شدن ما را به موقعیتمان بست نداد، هر کسی که رفت قبل از خارج شدن از دید یک نگاه به عقب کرد، کسی حواسش نبود و احتمال بازگشت را هم کُشت.
شاید هم هدف همین بوده. همین رفتن های بی بازگشت. همین بی اهمیت شدن. اهمیت ندادن. انگار همه مان باید از هم برویم. داستان از اول از همین قرار بوده.