داشتیم بعد از یک سال اتاقمو تمیز میکردیم دست جمعی
آزی حرص میخورد، نادر میخندید میگفت خیلی شلختهای
بعد خالم زنگ زد
بهش گفتم دارم اتاق مرتب میکنم
میگه تو داری اتاق مرتب میکنی؟ جوک نگو
😂🤌🏽
آزی حرص میخورد، نادر میخندید میگفت خیلی شلختهای
بعد خالم زنگ زد
بهش گفتم دارم اتاق مرتب میکنم
میگه تو داری اتاق مرتب میکنی؟ جوک نگو
😂🤌🏽