از خوب زندگی نکردن بترس
از این که پیر بشی و تازه بفهمی موقع جوونیت باید چیکارا میکردی که نکردی
از این که وقتی سال های طلاییت گذشت بفهمی باید بیشتر خودتو دوست میداشتی
از این که وقتی ترک شدی به خاطر زخمی که بهت زدن گریه نکنی به خاطر تنها شدن گریه کنی
از این بترس که به ترس و درد وابسته بشی
از شبایی بترس که به جای فکر کردن به رویاهات به درماندگیت فکر کنی
از اون لحظه ای بترس که فکر کنی انسان بالغ بودن مهم تر از شاد و با وجدان زندگی کردنه