اوپانیشادها


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


مجله ی موبایلی اوپانیشادها

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


#سکوت_خشونت_است


#سینا_قنبری_را_زنده_کنید #تظاهرات_سراسری #زندانی_سیاسی #تکرار #کشتار_به_بانگ_بلند
#freeinternet4iran


"که دل به دست کمان‌ابرویی ‌ست کافرکیش"

از رویِ حل شده در هلال
از موی تا بناگوشِ عشوه
از تاکِ
آویزانِ
انگور
که ریشه‌هایش را می‌کشد در خاک
شاید نفسی بکشد آن زیر
لای رنگ‌های خاموشی
می‌ترسی

از پیچ و تاب و غمزه‌ی انگور
رویِ
نقطه‌های سه‌گانه‌ی شراب
که شلیک نمی‌شود از سراب
-می‌رقصد بر تنِ لختِ چاک چاک-
می‌لرزی

#رضا_روزبهانی

https://t.me/zolmarezabahador


By
Maazen Maroof

از احمد نجم به حسنی مبارک


آقای رئیس جمهور
در تولد هفتاد سالگی شما
و همچنین بعضی ها
شاید
شما شاید خوشحال باشید
اما ما نه !
شاید شما هر سال حاکم باشید
اما ما
هر سال محکومیم
ما محکوم می مانیم
و ...

ما مخالف می مانیم
در همین موضع...


معاذن معروف


ترجمه: #زلما_بهادر
#اعتراضات_سراسری
#IranProtests
#اوپانیشادها

https://t.me/zolmarezabahador




در روزنامه زندگی می کنیم
برگردان یک تیتر در پرانتز باز
(کلمات می میرند تا رنگ را ترجمه کنند
آفتاب از حروف خیابان می گذرد
و خانه راهش را گم
همین کوچه نبود! نه
این کلمات سردخانه ای در سر دارند
خیابانِ بریده روی روزنامه
خون مرده گیِ روزنامه روی پنجره

دست ها در صدا گیر کرده اند
و حرکت
در این جا که ایستاده ای
نسبت بلندی با زبان مادری دارد

#رضا_خان_بهادر

#شعر_امروز
#اعتراضات_سراسری
#IranProtests


طوبا خانم از قاب مى زند بيرون- #عادل_اعظمی
........
جنازه‌ همینجا روی میز بود \ همین اینجا\ همین میز
همین بودی كه‌ تا دیروز به‌ قامت من می گفت: یك لا قبا\ همین رو
نگاهش كه‌ می كردی هنوز چشم داشت( بى معنا!)
می افتاد از سر انگشت آدم.
موهایش را پخش می كرد روی تخت\ كه‌ انگار بخت آخرش باشد( مسخره!)
(و طوبا خانم از پنجره نگاهمان می كرد)
اينجا پر بود از ترانه هايى كه من نخوانده بودم
اينجا را گذاشته بودند روى سرشان/ مسواك اش را لاى دندان هاى يك گاو پيدا كردم/ خودش را وقتى مى زد به مرده گى /همه ى استخوانهاى ام تير مى كشيد
و تصميم گرفتم ميز را خفه كنم
از ديوار رو
بروم بالا
راست راست توى گلويش زل بزنم و ببينم كه پاهايم از حدقه اش درآمده بود
[آدم است ديگر
وقتی مى افتد از گلو/ قاب ها قاتل جان اش مى شوند]
بودم را گذاشته بودى روى طاقچه / كه يادت هست؟
كه من از پشت شيشه با موهاى تو صبح مى كردم
و تو هر صبح/ مرا با دستمال پاك مى كردى
مى دانستى قاب شده ام از گرد و خاك بدش مى آيد( خب قبلا با دستهای خودت خاك ام كرده‌ بودی / يادم هست آن شب را تا صبح سرفه كردم)
بعضى وقت ها زل مى زدى به چشمهام
كله ام را پشت قاب قايم مى كردم
و تو تا ده مى شمردى
من از دهان مى افتادم:
كف همين آشپزخانه با آن صندلى هاى يك لا قبا
تو ترانه ات را بخوان /بگو دنيا مارا كم آورد فلك اى
به گلوى تو سوگند
كه هر صبح زل مى زنم به آن/ آدم بايد كسى مثل تو را داشته باشد /تا هر روز آرزو كند از قاب بزند بيرون/ به حنجره ى تو سوگند/ آدم كسى مثل تو را هر روز باید كشته باشد
كه هر صبح
با يك مشت سكوت از خواب بپرد
و به‌ آن تارها زل بزند
و به زندگى بگويد فلك اى:
به دندانهایت سوگند!
آدم بايد كسى مثل او را داشته باشد
كه هر روز /با دهان ترانه ها خودش را دار بزند.

صدای مادرم را می شنوی؟/ به چشمهای زن همسایه زل زده است
: طوبا خانم جان پسرم از آسيا بدش مى آمد/ يك روز دندان هاى آسياى اش درد گرفت/ باور كن همين چاره اش را سياه كرد/ به كوه زد و ترانه هايش برگشتند / شر بودند شر/ آه طوبا خانم جان/ به صندلى ها گير داده بودند كه مگر شما آدم نيستيد؟!/ مگر چهار پا نداريد؟!/ پس چرا جايى نيست ما كونمان را روى آن بنشانيم.. طوبا خانم جان پسرم/ ديوانه شده بود ديوانه/ همين ترانه ها ديوانه اش كردند/ به ميز مى گفتند وطن/ و دخترى كه عاشق پسرم بود را/ همين ترانه ها با دندان آسيا كشتند/ترانه هاى اش هنوز توى خانه مى چرخند/ به گلوى من زل مى زنند/ آه طوبا خانم جان... بعضی وقت ها خیلی مى ترسم.

https://t.me/zolmarezabahador


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
سال نوی میلادی مبارک. با آرزوی آزادی، سلامتی، شادی و آرامش...

Prosit und Hurra! Ich wünsche Euch allen ein fantastisches neues Jahr


حتما نام زیبایی دارد

 
از مرده ی خودش بلند می شود
در برهنه می چرخاند
کف دستش را
می پاشد بر صورت دریا
زیر بارانی که چه قیامتی ست پشت پلک های تو.

چارگوشه ی زمین را گره می زند
می دهد دست راوی سیاه مستی
که
تعادل راوی

تاثیری بر ساختار روایت ندارد.

در روشنِ خندیدنِ حنا دختری بود در مزرعه
کم کم به خورد زمین می رود.
 

آب اگر بخواهد صورتش را بشوید
پیشنهاد شما چیست؟


#محمد_لوطیج


به زودی نقد و خوانش شعرهای پروین نگهداری در نقد فراسپید
______________________

سه شعر از #پروین_نگهداری


خستگی قالی..در نمی شودباقیلوله ی چند ترنج..نرد رنگ ها باخته اند به کدورت کور..گرم وقرمز می زاید سر انگشت بی دار..زرد سرد تر است یا گونه ی ماهیان درهم..به چالاکی آهو دست نزنید..پهن کنیدشکل چند چلچله را تا ارتفاع زبان گنجشک..نمای حیاط رو به سینه ی حوض ماه تر است..به احترام همه ی دیوانگان..یک دقیقه قه قه قه .. هیچ هم که ندانید..شاعر را خاک کنید در راسته ی شمع دانی ها

...........

عرض فروتن کلمات تا ارتفاع معظم یک حس ..زبان ورزی می کندحجم تمام دهان..به ریشه ی گیاه نرسیده..بهار نوک زبان را پس می زند..تا تو خودت را به آفتاب معرفی کنی فروغ دست هایش را در باغچه کاشته است..به توارد کوه وجنگل گوش نکن ..هیچ راهی به رم ختم نمی شود..میان بنفشه وپروانه..یکی هم بنفش راترجیح می دهد..خطور یک چتر خیس..یعنی تا مفاصل باران نم کشیده ..زمستان گذشت و روی سیاه.. جنگل ها رازغال کرده است

پروین نگهداری

...................


نرمه ی گوش ماه و..دندان شیری شب..بلوغ به تاخیر افتاده ی یک تابستان..سینه ی آسمان را به تنور زمین می چسباند..ابر همان اسب است که بخار می شود..شیهه تا بناگوش..سرخی را یال..سپیدی را بال..یال و بال..وبال گردن تندیس.. پیچ اول امین الدوله..یاس ها شر کرده اند ..سبزها چکیده از صورت برگ..مهربکارت چند پیچک بر پیشانی بهار..نگونی سر..تن..تن دیس ها را به موزه ها برده اند..کمی از خیابان ها رابه جنگل پس بدهیدتا خط افق سینه اش را صاف کند..تنگی نفس چند مروارید..لب دریا را کبود کرده است صدف ها را بگذاریدبه ساحل.. حساب پس بدهند

پروین نگهداری


آب کم جو! dan repost
شعری دوزمانه (بخشی قدیمی و بخشی تازه):

با مهتاب آمدم به روبوسی‌ات
خودت ماه بودی
دستم به موهای رویات نمی‌رسید
مهتاب را دست به سر کردم
از سینه‌کش‌‌های آرزوت به جان‌کندنی بالا کشیدم
دستم به رویام نمی‌رسید هنوز
آه چه‌گونه فراموشت کنم

از وقتی که هنر و عشق و یار را
توی موهایت قلاب‌ کرده‌ای
به عدد پیری من
از وقتی قلب من زلزله‌ای شد
توی موهایت
آه چه‌گونه فراموشت کنم

هر کلمه را
از ابتدا
در خودش بسط دادم
تو را در خودش
تو را در خودش می‌کشیدم و رسم همین بود
تو در خودت مدام باز می‌شدی و
بسط می‌آمدی
در خودت مدام کش می‌آمدی
آه چه‌گونه فراموشت کنم

از ابتدا که گذشتم
خود بودم
کلمه‌ای بودم که روی خودم حلقه شده بود 
پل شده بود
از روی خودم گذشتم
نگذشتم
ابتدا را به آینده‌مان پل زدم
آینده، ماضی استمراری بود
مدام خودش در خودش می‌آمد
داشتم همین‌طوری توی خودم کش و قوس می‌آمدم که کلمه‌های دیگری زاییده می‌شدند
کلمه‌های جدید در خودشان همین طوری منبسط می‌شدند
کلمه‌های جدید همه حی بودند و باز
باید بسته می‌شدند
پنجره‌ای که باید بسته می‌شد
بلند شدم تا کلمه‌های تازه را ببندم
تو آن‌سوی پنجره بودی
از همان ابتدا بوده بوده‌ای
چشم‌های تو همه‌ی کلمه‌ها را ناغافل قبضه کرده بود


باقی کلمه‌ها را بی‌خیال
چشم‌های تو را عشق است
آه چه‌گونه فراموشت کنم.


#رضا_روزبهانی


حرف اول از دهان آتش در رفته بود
زنی از پوکه های فلزی
صدای ام کلثوم در می آورد
مردها هنوز سیاه و سفید بودند
حالا
چه قدر تاکید می کنم حالا
که لخته های سایه بر تیغ ماسیده اند
حرف دوم شبی ست در رگ گردن
و به خدا نزدیک تر است از آن الف جا مانده
من
سند تاریخی در چهره ام رو می کنم
رنگ
همه چیز ما را دزدیده
تحریر حرف
در نگاه لای زخم
زبان می بندد
جادوی زن به کارگر ساده نیازمند است
حرف های دیگری هم هست
که با روزنامه پیچیده ام
بدون توجه به لهجه ی بلوند پیرامون
تو همیشه زبانت را بلند می کردی
روی زن می کشیدی
تا راه رفتن لوند عابران
تمام کلمه را کنار بزند
طوری که حرف اول
دهان اش را در دهان روزنامه
از یاد می...می....
خواهد برد.

#رضا_خان_بهادر

https://t.me/zolmarezabahador


حرارتی که می تواند
تصویری به دیدگان سرد
اهدا کند و
عادت که می شود
می توان آن را ثبت کرد
می توان اندازه گرفت آن را

در جدی ترین علت یابی
در مرگ هایی که مرموزند
چیزی ست که خستگی میآرد

تا به شکل سابق خود درنیاید
آن که در مربعی کوچک
ادامه ی سرنوشت خود را نقش میزند

#هرمز_علیپور

با تشکر از هرمز علیپور عزیز که شعرهایش را برای اوپانیشادها ارسال می کند.


فراخوان ارسال آثار برای ویژه نامه ی هرمز علی پور

نخستین ویژه نامه ی مجله ی فرهنگی جن زار به حیات شاعری هرمز علی پور اختصاص یافته است و برای انتشار ویژه نامه نیازمند همراهی شما دوستان شاعر و منتقد هستیم.
مهم ترین محورهای موضوعی ویژه نامه:
هرمز علی پور و موج ناب
بررسی مجموعه شعرهای هرمز علی پور
تحلیل سیر تحول شعر هرمز علی پور
جایگاه هرمز علی پور در شعر معاصر
ساختار، فرم، زبان و درون مایه های شعر هرمز علی پور
و....
لطفا آثارتان را به آدرس ایمیل های درج شده ارسال نمایید.
با مهر
افسانه نجومی
محمد لوطیج
Lotij.m@gmail.com
af.nojoumi@yahoo.com

https://t.me/zolmarezabahador


#کارگاه_آزاد_شعر

#شعیب_میرزائی #سنندج


بنویس شاید روزی به کار دیگران آمد
بنویس من خاک پای کسی نبوده ام هرگز
بنویس چون چراغ واژگان افروختیم
تنها شدیم به ناگهان هر یک
بنویس در چشم باران ها ما سخت عزیز بودیم
و چشم دیدن ما را نداشت
علف به گرمسیر و علف به سردسیر
بنویس چون این جهان که با کسی نمی ماند
من نیز با واژگان خویش نخواهم ماند
گزند دوست اما نمی رود از یاد
که دشمنان مردند.

#هرمز_علیپور

#الواح_شفاهی


مثل کسالتی از یکنواختی ی یک بهار
باران کوچکی را دوست دارم حالا
کنار صورت تابناک گیاهانی
باهم به گفت وگو باشیم

من به چای در نعلبکی فوت کنم
تو خنده ات بگیرد
ولی دلت نیاید بگویی این کار
ول اش کن
من بگویم که در کنار تو چیزی را نمی بینم

گاهی فکر میکنم
که تو از یک درخت متولد شده ای
که در کنارت فقط تو را می بینم
بعد آدم کوری که معاف از هر رعایت ست

#هرمز_علیپور


شغاد
                                                                                                                                                                با و برای خورشید خانم شاطری

خوان هفتم، خوان مرگ. خانمانی که توشه‌ای نداشته هنوز. ابلیس، مرگ زال را تدارک می‌بیند؛ خواب می‌بیند. افول فوج یکه‌سوارانی که سودابه‌شان به خون دل پروریده. سقوط مرزبانانی که سهراب را می‌فریبند به دلربایی. از این جا تا مرز بارانی که نمی‌باراند، خوانی نمی‌بیند تهمتن. دلاور شنلش را روی شهر خفته می‌کشد. همه جا را خون می‌گیرد. تهمینه گیسو می‌پریشد. گیسوانش را رشته ‌رشته، به جوانانش هدیه می‌دهد. رمز عبور از کلماتی که نمی‌دمند. اسم شب "دوزخی" که دیر می‌گذرد. دلداده‌ها یکی یکی به میان می‌آیند. دلاوران، سررشته‌ها را از دست می‌دهند. جهان‌پهلوان از خوان هشتم - که هرگز نمی‌جویدش - عقب می‌نشیند. پله‌های عمارت را یکی یکی به عقب برمی‌گردد. تهمینه گیسو می‌افشاند. رودابه، گونه‌هایش را می‌خراشد. سودابه پا در آتش می‌گدازد. گردآفرید سرخی می بیند و کبود -‌تا چشم کار می‌کند. بانوگشسب نمی‌بیند شویش را بر بالین. اسفندیار، پشت دروازه‌های خانه‌ها لشکر آراسته. شغاد مهره‌ها را اما به چشم‌بندی، جا به جا می‌کند. حق برادری را می‌آورد به‌جا. قصه همیشه همین بوده. خوان هفتم، خوان مرگ. خوان برگ‌هایی که شغادی در خود نهان دارند.

25/10/94
#رضا_روزبهانی

https://t.me/zolmarezabahador


کانال عباس مخبر

https://t.me/amokhber


عدد پیر

به عارف بیژنی "وقتی که ترجمه می شود این اسم"

دیر وقت بود
شمسی خانم منظومه ی پاکیزه ای...
می گفتند داشت
مدیای تو فرمت اش نکرد
رگ فیلمش گرفته بود این خواب
کوری مگر جناب پیامبر
همه چیز را ببر- بپر
با این ارنج که دور خودت چیده ای خانم
نوشیدنی ات را گرم می خوری
یا سرد؟

تصویر نارنجی می شود
چند دقیقه قبل:

آقا... پیامبر... خدا
دیدی که امروز هم معجزه ای به خانه نیاوردی!
با این همه به جهنم که یوسف عزیز کرده ات
پیراهن شماره ی ده را نمی پوشد
چشمان کورت را از روی این در لعنتی...... کجا ؟!
بردار
مرد حسابی آن خشک شویی درست قلب بازار است
گرگ گرسنه را مگر سگ هارش گرفته که هی بچرخد میان شهر؟!
چوپون دارن نمیذارن
سر به سر شبان وادی ایمن
شنگول و منگول و حضرت... اسرافیل
بوووووووق

فید کبود
در مچ بند بنفش فرو می رود

زمان: ابتدای عدد پیر
برای شناسنامه مهلت گرفته ای
از کرانه های دنیا که می بینم
کوکب خانم هنوز دوشیزه ایست که بوی شیر می دهد و میش های رویا را می دوشد

شصت دقیقه سفید

صبر کن
دورتر انگار تصویری از ایوب
کرم هایش را فتیله می کند
به مزه ی نور....
قمر در عقربی ست برای خودش این شب مهتاب
حسنک کجایی؟ طبیبم رو میخوام


#رضا_خان_بهادر

#آنلاین_نویسی_در_اینستاگرام

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

249

obunachilar
Kanal statistikasi