🔹عشق برادرانه، عشق افراد برابر است، عشق مادرانه عشق به ناتوانان است. گرچه این دو با هم برابر نیستند، ولی به سبب طبیعت خاصشان، یک صفت مشترک دارند و آن این است که این موضوع عشقها به یک نفر محدود نمیشود. اگر من برادرم را دوست دارم، تمام برادرهایم را دوست دارم؛ اگر کودکم را دوست دارم، تمام کودکانم را دوست دارم؛ نه، خیلی بالاتر از این: همهی بچهها و تمام کسانی را که احتیاج به کمک دارند، دوست دارم. اما عشق جنسی درست برخلاف این است؛ این عشق شوق فراوان به آمیزش کامل است به منظور حصول وصل با فردی دیگر. ماهیت این عشق طوری است که فقط به یک نفر محدود میشود و عمومی نیست، و چه بسا که فریبکارترین نوع عشق است.
🔸این عشق غالباً با احساس شدید «گرفتار» عشق شدن، یعنی فرو ریختن ناگهانی مانعی که تا آن لحظه بین دو بیگانه وجود داشته است اشتباه میشود. این احساس دلبستگی ناگهانی طبیعتاً عمرش کوتاه است... «معشوق» را به اندازهی خودمان میشناسیم، یا شاید بهتر است بگوییم، او را مانند خودمان کم میشناسیم. اگر تجربهی ما از معشوق عمق بیشتری داشت، اگر میتوانستیم بیانتها بودن شخصیت او را درک کنیم، هرگز او تا این پایه شناختهشده جلوه نمیکرد ـ و معجزهی چیره شدن بر موانع هر روز از نو اتفاق میافتاد... برای آنان صمیمیت مقدمتاً از طریق تماسهای جنسی برقرار میشود. چون آنان جدایی را در درجهی اول، تنها، یک جدایی جسمی میانگارند، وصل جسمانی برایشان به منزلهی غلبه بر جدایی است.
🔹دربارهی زندگی شخصی خود، امیدها و اضطرابهای خود صحبت کردن، جنبههای بچگانهی خود را نشان دادن، برقرار کردن یک علاقهی مشترک در مقابل دنیا ـ همهی اینها برای اکثر مردم به منزلهی غلبه بر جدایی است. آنان حتی ابراز خشم، تنفر و فقدان کامل منع را نیز دلیل بر صمیمیت میدانند، علاقههای انحرافی که معمولاً بین زنان و شوهران وجود دارد، به خوبی این مسئله را بیان میکند. آنان فقط در بستر یا وقتی که دریچههای تنفر و خشم خود را متقابلاً به روی هم باز میکنند، به نظر یکدل میرسند. ولی همهی اینگونه نزدیکیها با گذشت زمان بیشتر و بیشتر کاهش مییابد. در نتیجه انسان هوس میکند به جستوجوی عشقی دیگر یا شخصی تازه و بیگانهای تازه برود. باز این بیگانه تبدیل به «آشنا» میشود، و باز تجربهی گرفتاری عشق شدید و شورانگیز است، و باز کمکم از شدتش کاسته میشود... و همیشه با همان خیال واهی که عشق تازه با عشقهای قبلی فرق خواهد داشت.
🔸به همان اندازه که عشق میتواند خواهشهای جنسی را برانگیزد، بسیاری از چیزهای دیگر مانند ترس از تنهایی، علاقه به غلبه کردن یا مغلوب شدن، یاوگی، شهوت آزار رساندن و حتی منهدم کردن هم ممکن است آن خواهشها را برانگیزند. ظاهراً ممکن است خواهشهای جنسی به آسانی با انواع هیجانهای شدید، که عشق فقط یکی از آنهاست، بیامیزد و به وسیلهی آنها برانگیخته شود. منتها، چون تمایلات جنسی در نفس اکثر مردم در کنار عشق قرار دارد، آنان اشتباهاً به این نتیجه میرسند که فقط وقتی عاشقند که از نظر جسمی همدیگر را بخواهند... اگر عشق زن و مرد، در عین حال عشقی برادرانه نباشد، هرگز به پیوندی بیشتر از آنچه از پیوندِ گذرایِ عیاشی دست میدهد، منتهی نخواهد شد.
✅ در روزهای آینده در مورد یکی از درخشانترین جنبههای تحلیل فروم خواهم نوشت که به مفهوم «عشقهای دروغین» میپردازد و نسبت آن با جامعهی سرمایهداری.
https://t.me/BeingInTheWorld
🔸این عشق غالباً با احساس شدید «گرفتار» عشق شدن، یعنی فرو ریختن ناگهانی مانعی که تا آن لحظه بین دو بیگانه وجود داشته است اشتباه میشود. این احساس دلبستگی ناگهانی طبیعتاً عمرش کوتاه است... «معشوق» را به اندازهی خودمان میشناسیم، یا شاید بهتر است بگوییم، او را مانند خودمان کم میشناسیم. اگر تجربهی ما از معشوق عمق بیشتری داشت، اگر میتوانستیم بیانتها بودن شخصیت او را درک کنیم، هرگز او تا این پایه شناختهشده جلوه نمیکرد ـ و معجزهی چیره شدن بر موانع هر روز از نو اتفاق میافتاد... برای آنان صمیمیت مقدمتاً از طریق تماسهای جنسی برقرار میشود. چون آنان جدایی را در درجهی اول، تنها، یک جدایی جسمی میانگارند، وصل جسمانی برایشان به منزلهی غلبه بر جدایی است.
🔹دربارهی زندگی شخصی خود، امیدها و اضطرابهای خود صحبت کردن، جنبههای بچگانهی خود را نشان دادن، برقرار کردن یک علاقهی مشترک در مقابل دنیا ـ همهی اینها برای اکثر مردم به منزلهی غلبه بر جدایی است. آنان حتی ابراز خشم، تنفر و فقدان کامل منع را نیز دلیل بر صمیمیت میدانند، علاقههای انحرافی که معمولاً بین زنان و شوهران وجود دارد، به خوبی این مسئله را بیان میکند. آنان فقط در بستر یا وقتی که دریچههای تنفر و خشم خود را متقابلاً به روی هم باز میکنند، به نظر یکدل میرسند. ولی همهی اینگونه نزدیکیها با گذشت زمان بیشتر و بیشتر کاهش مییابد. در نتیجه انسان هوس میکند به جستوجوی عشقی دیگر یا شخصی تازه و بیگانهای تازه برود. باز این بیگانه تبدیل به «آشنا» میشود، و باز تجربهی گرفتاری عشق شدید و شورانگیز است، و باز کمکم از شدتش کاسته میشود... و همیشه با همان خیال واهی که عشق تازه با عشقهای قبلی فرق خواهد داشت.
🔸به همان اندازه که عشق میتواند خواهشهای جنسی را برانگیزد، بسیاری از چیزهای دیگر مانند ترس از تنهایی، علاقه به غلبه کردن یا مغلوب شدن، یاوگی، شهوت آزار رساندن و حتی منهدم کردن هم ممکن است آن خواهشها را برانگیزند. ظاهراً ممکن است خواهشهای جنسی به آسانی با انواع هیجانهای شدید، که عشق فقط یکی از آنهاست، بیامیزد و به وسیلهی آنها برانگیخته شود. منتها، چون تمایلات جنسی در نفس اکثر مردم در کنار عشق قرار دارد، آنان اشتباهاً به این نتیجه میرسند که فقط وقتی عاشقند که از نظر جسمی همدیگر را بخواهند... اگر عشق زن و مرد، در عین حال عشقی برادرانه نباشد، هرگز به پیوندی بیشتر از آنچه از پیوندِ گذرایِ عیاشی دست میدهد، منتهی نخواهد شد.
✅ در روزهای آینده در مورد یکی از درخشانترین جنبههای تحلیل فروم خواهم نوشت که به مفهوم «عشقهای دروغین» میپردازد و نسبت آن با جامعهی سرمایهداری.
https://t.me/BeingInTheWorld