#خواهرم_متوجه_باش
🔻حقیقت یک خــواهــر متاهل 😔
شب و روز کارم شده بود سریال تماشا کردن از فارسی وان بگیر تا هندی ترکی برام فرقی نبود فقط سریال ها تماشا میکردم حتی تکراری ها هم نگاه میکردم هیچ کاری نداشتم #شوهرم از خانه رفت بیرون برای کار زیاد سرکار بود خیلی انسانی خوبی بود منم بیکار بودم فقط این فیلم ها نگاه میکردم زیاد بهم میگفتن یا می شنیدم این فیلم ها ضرر دارند ولی من اصلا گوش نمیدادم چون ضرری نمی دیدم خودم سن م 26 سالم هست و #شوهرم 38 ساله
همش زحمت میکشید سرکار بود
پنج سال بود ازدواج کرده بودیم والله حق میگم زیاد خرج من میکشید ولی چون وقتی نداشت برای من زیاد باهم دعوا میکردیم
خودم میرفتم بازار و پارک وسایل تنهای میرفتم خونه پدرم فقط خودم زنگ میزدم آژانس ماشین میامد دنبالم روزی یکی از راننده های اژانس گفت خانم همیشه کارت با آژانس هست تا محتل نشی این شماره من است ماشین خواستی برام زنگ بزن زود میام کمتر هم حساب میکنم منم قبول کردم شده بود راننده خصوصی یک سال از خودم کوچکتر بود از اون روز باهم حرف میزدیم از اول چیزی میخواستم بخرم کمکم میکرد میاورد خونه بعضی وقت ها خودم نمیرفتم بازار برام میاورد وسایل ها زیاد باهم چت میکردیم میگفتم اخه من گناه نکردم تو سریال ها همه #دوس_پسر و #دوس_دختر هستن اسمش ...... شماره من داشت جوک و فیلم چت برام میفرستاد منم روزی دعوتش کردم خونه خودم زیاد برام زحمت میکشید کمکم میکرد زیاد مهواره هم روشن بود گفت منم عاشق این سریال ها هستم زیاد حرف زدیم از اون روز بحث ها شد بحث سریال مهواره و نظر شخصی سریال ها هر دوتامون سریال ها را قبول داشتیم گفت منم تنهام تو هم تنهای مثل اون سریال ها بشیم دوس اجتماعی اولین دفعه قبول نکردم بعد گفتم مشکل چیه چرا نشم گفتم در دلم هر وقت رابطه مون خطرناک شد دور میشم بهش زنگ زدم به بهانه بازار رفتیم زیاد باهش راحت حرف میزدم اونم از خداش بود من اینقد راحت هستم دور زدیم زیاد این دفعه گفت بیا جلو من که راننده ات نیستم منم رفتم جلو نشستم این دفعه مهمان خصوصی و دور زدن شروع بود هروقت فکر میکردم من متاهلم عذاب وجدان میگرفتم میگفتم بعد اشکال نیست ما باهم رفیق هستیم تا روزی #شوهرم گفت من میرم سفر
اون گفت تا بیام پیشت بخوابم من اول فکر میکردم شوخی میکنه فهمیدم جدی میگه گفتم تا دلش شکسته نشه دعوتش میکنم برای شام بعد بره تا اخر شب باهم نشستیم نگاه فیلم میکردیم شوخی خنده اون شب رفت خونه اش ولی شب دیگر خونه من ماند وقتی #شوهرم امد نمیتوانستم صورتش نگاه کنم خجالت میکشیدم تا سه چهار روز برای اون زنگ نزدم اول می خواستم اینجا تمام کنم ولی بعد اون زنگ زد گفتم میخواهم این رابطه تمام کنم اخر من عاشقت شدم مثل فلان سریال با #شوهرت منم باشم به تو نمیتوانم زنده باشم بعد گفتم نه ولم کن عصبانی شد گفت هرچی فیلم و عکس ازت دارم میفرستم برای #شوهرت منم زیاد خواهش التماس ازش کردم ولی راضی نبود منم گفتم بهش بگم صبر کن یجوری راضیش کنم منو تهدید میکرد منم مجبور شدم بشم دیلش برده اش
این بود سریال ها نگاهش میکردم اون سریال ها چطور بود منم مثل اون سریال ها بدبخت شدم زندگیم خراب شد #شوهرم فهمید طلاقم داد درست مثل اون فیلم ها
#خواهرم این بود قصیه دل خراش
#خواهرم این سریال ها بجز بدبختی و گناه چیز دیگر نیستن والله قسم اینها میخواهن لباس زن مسلمان در بیارن هیچ چیز دیگر نیست فقط برای بی آبرو کردن زنان مسلمان است
@Ela_jannatellah
🔻حقیقت یک خــواهــر متاهل 😔
شب و روز کارم شده بود سریال تماشا کردن از فارسی وان بگیر تا هندی ترکی برام فرقی نبود فقط سریال ها تماشا میکردم حتی تکراری ها هم نگاه میکردم هیچ کاری نداشتم #شوهرم از خانه رفت بیرون برای کار زیاد سرکار بود خیلی انسانی خوبی بود منم بیکار بودم فقط این فیلم ها نگاه میکردم زیاد بهم میگفتن یا می شنیدم این فیلم ها ضرر دارند ولی من اصلا گوش نمیدادم چون ضرری نمی دیدم خودم سن م 26 سالم هست و #شوهرم 38 ساله
همش زحمت میکشید سرکار بود
پنج سال بود ازدواج کرده بودیم والله حق میگم زیاد خرج من میکشید ولی چون وقتی نداشت برای من زیاد باهم دعوا میکردیم
خودم میرفتم بازار و پارک وسایل تنهای میرفتم خونه پدرم فقط خودم زنگ میزدم آژانس ماشین میامد دنبالم روزی یکی از راننده های اژانس گفت خانم همیشه کارت با آژانس هست تا محتل نشی این شماره من است ماشین خواستی برام زنگ بزن زود میام کمتر هم حساب میکنم منم قبول کردم شده بود راننده خصوصی یک سال از خودم کوچکتر بود از اون روز باهم حرف میزدیم از اول چیزی میخواستم بخرم کمکم میکرد میاورد خونه بعضی وقت ها خودم نمیرفتم بازار برام میاورد وسایل ها زیاد باهم چت میکردیم میگفتم اخه من گناه نکردم تو سریال ها همه #دوس_پسر و #دوس_دختر هستن اسمش ...... شماره من داشت جوک و فیلم چت برام میفرستاد منم روزی دعوتش کردم خونه خودم زیاد برام زحمت میکشید کمکم میکرد زیاد مهواره هم روشن بود گفت منم عاشق این سریال ها هستم زیاد حرف زدیم از اون روز بحث ها شد بحث سریال مهواره و نظر شخصی سریال ها هر دوتامون سریال ها را قبول داشتیم گفت منم تنهام تو هم تنهای مثل اون سریال ها بشیم دوس اجتماعی اولین دفعه قبول نکردم بعد گفتم مشکل چیه چرا نشم گفتم در دلم هر وقت رابطه مون خطرناک شد دور میشم بهش زنگ زدم به بهانه بازار رفتیم زیاد باهش راحت حرف میزدم اونم از خداش بود من اینقد راحت هستم دور زدیم زیاد این دفعه گفت بیا جلو من که راننده ات نیستم منم رفتم جلو نشستم این دفعه مهمان خصوصی و دور زدن شروع بود هروقت فکر میکردم من متاهلم عذاب وجدان میگرفتم میگفتم بعد اشکال نیست ما باهم رفیق هستیم تا روزی #شوهرم گفت من میرم سفر
اون گفت تا بیام پیشت بخوابم من اول فکر میکردم شوخی میکنه فهمیدم جدی میگه گفتم تا دلش شکسته نشه دعوتش میکنم برای شام بعد بره تا اخر شب باهم نشستیم نگاه فیلم میکردیم شوخی خنده اون شب رفت خونه اش ولی شب دیگر خونه من ماند وقتی #شوهرم امد نمیتوانستم صورتش نگاه کنم خجالت میکشیدم تا سه چهار روز برای اون زنگ نزدم اول می خواستم اینجا تمام کنم ولی بعد اون زنگ زد گفتم میخواهم این رابطه تمام کنم اخر من عاشقت شدم مثل فلان سریال با #شوهرت منم باشم به تو نمیتوانم زنده باشم بعد گفتم نه ولم کن عصبانی شد گفت هرچی فیلم و عکس ازت دارم میفرستم برای #شوهرت منم زیاد خواهش التماس ازش کردم ولی راضی نبود منم گفتم بهش بگم صبر کن یجوری راضیش کنم منو تهدید میکرد منم مجبور شدم بشم دیلش برده اش
این بود سریال ها نگاهش میکردم اون سریال ها چطور بود منم مثل اون سریال ها بدبخت شدم زندگیم خراب شد #شوهرم فهمید طلاقم داد درست مثل اون فیلم ها
#خواهرم این بود قصیه دل خراش
#خواهرم این سریال ها بجز بدبختی و گناه چیز دیگر نیستن والله قسم اینها میخواهن لباس زن مسلمان در بیارن هیچ چیز دیگر نیست فقط برای بی آبرو کردن زنان مسلمان است
@Ela_jannatellah