نمدانم چرا dan repost
انگار تو چاه افتادی و کسی نیست کمکت کنه،انگار برقا رفته و کسی خونه نیست و میترسی،انگار وسط اقیانوس گم شدی و تنهایی،انگار دلت خیلی تنگ شده و وقتی میبینیش همه حرفاتو میخوری،انگار شب شده و خوابت نمیاد ،یه حس که همیشه پا گیرته
ولیا چه وقتایی بود ک تو تنهایی داشتی خفه میشدی و میگفتی لعنتی تموم شو ولی ساعت هنوز سه شب بود.دیدی همشون گذشت؟اخرش صب شد درسته بغض تو گلو گیر کرد ولی گذشت
مطمئن شم اینم میگذره؟
ولیا چه وقتایی بود ک تو تنهایی داشتی خفه میشدی و میگفتی لعنتی تموم شو ولی ساعت هنوز سه شب بود.دیدی همشون گذشت؟اخرش صب شد درسته بغض تو گلو گیر کرد ولی گذشت
مطمئن شم اینم میگذره؟