گفتوگو با محسن گودرزي درباره صداهایی که شنیده نشد
آیا صداهای امروز شنیده میشود؟
این گفتوگو را گیسو فغفوری یک سال پیش درباره کتابی که تازه منتشر شدهبود، در روزنامه شرق منتشر کرد. با حوادث اخیر خواندن دوبارهش توصیه میشود. بخشی از این گفتوگو را بخوانیم!
*بگذارید این نکته را مطرح کنم که در این سالها هربار ما در پیمایشها این سؤال را پرسیدهایم همواره اینگونه بوده که گذشته خوب بوده، اکنون بدتر از گذشته است و آینده از اکنون بدتر خواهد شد. این را الگو و وضعیت اجتماعی خاصی میدانند و البته برای دلایلش هم تحلیلهایی داریم که به بحث ما نمیخورد.
وقتی از مردم تکتک میپرسیم وضع اقتصادی چطور شده، بخشی میگویند وضعمان بهتر شده است. اگر وضع تکتک افراد بهتر شده، پس وقتی میپرسیم وضع کشور چطور شده باید بگویند بهتر شده است، اما میگویند وضع مردم بدتر شده است.
....این قضاوتها را باید در چارچوب ارزیابی اجتماعی فهمید. پاسخگویان با این نوع ارزیابی، نگرش انتقادی و اعتراضشان را به شرایط بیان میکنند. وقتی میگوییم اوضاع دارد بدتر میشود، به نحوی اعتراض خود را هم مطرح میکنند. یک جور ارزیابی اجتماعی است. سطح توقعات هم به علت آشنایی با شرایط کشورهای دیگر و نیز با شرایطی که در تصورشان در گذشته وجود داشته است، در این ارزیابی مؤثر است.
*هیچ جامعهای نمیتواند به امیال به طور بیمحابایی اجازه رشد دهد. در نتیجه افراد به شرایط و وضعیت خود توجه نمیکنند و همه چیز را یکدفعه و ناگهانی و در کوتاهمدت میخواهند. تحرک اجتماعی هم بیضابطه شده و شواهد زیادی برای این اتفاق وجود دارد؛ کسانی که ناگهانی و بدون فراهمکردن شرایط، به مرتبههای بالا میرسند، ثروتهای یکشبه به دست میآورند، نمایش خودروهای گرانقیمت و خانهها و کالاهای لوکس. اینها به مردم علامتهایی میدهد که چه کسانی رشد کردهاند و تا چه حد صلاحیت این رشد را داشتهاند. رشد سریع و بهدستآوردن سریع ثروت و قدرت و... به این نارضایتی دامن می زند. اینها در ارزیابی اجتماعی بازتابش را نشان میدهد.
.
*متأسفانه نسبت به پیمایشها، واکنشهای مثبتی وجود ندارد. ...حتی برخی نخبگان و روشنفکران جامعه نيز قضاوتهایی اینگونه دارند. گاهی هم میگویند شما سالهاست میگویید
وضع خراب است، اما هیچ اتفاقی نیفتاده است. این را میتوان به وضعیت آن فرد در حال سقوط از یک ساختمان بلندمرتبه تشبیه کرد که وقتی به طبقه چهار، پنج رسید گفت تا اینجایش که به خیر گذشت.
اما آن چیزی که به نظر من باید به آن اشاره کرد و در نظر داشت «فرسایش اعتماد اجتماعی» است. این فرسایش هم نسبت به گروههای عمومی هم نسبت به مشاغل و افراد هم نسبت به دولت و نهادهای بوروکراسی وجود دارد. این حس حتی اگر تصوری و خیالی هم باشد مانع همکاری آدمها با یکدیگر میشود. افراد نمیتوانند با هم کار جمعی انجام دهند. هم در کار صنفی، هم در شغل و... .
تصور بیاعتماد، باعث بیاعتمادی هم میشود.
تصور مردم با توضیح اینکه جامعه اینقدر هم غیراخلاقی نیست، درست نمیشود. مهم این است که افراد تصور میکنند در جامعهای زندگی میکنند که دیگران غیراخلاقی رفتار میکنند، همین تصور امکانی را فراهم میکند که خودشان هم غیراخلاقی رفتار کنند.
یک یافته مهم دیگر حس تبعیض فراگیری است که در جامعه وجود دارد. اینکه احساس میکنند جامعه عادلانه اداره نمیشود، نظم عادلانهای برقرار نیست. مردم انگار با یک احساس اجحاف زندگی میکند. از موقعیت شغلی که دارند تا شارژی که در ساختمان میپردازند تا... این حس اجحاف وجود دارد. متغیر سوم که در این تحقیقات وجود دارد و باعث نگرانی است، همان بحث آینده است. اینکه ما از دریچه ترس، دلهره و اضطراب به آینده نگاه میکنیم و آینده را از منظر ترس میبینیم، به نظر من متغیر مهمی است که باید به آن توجه کرد؛ چراکه فرد کنشهای زمان حاضرش را براساس تصور ترس از آینده شکل میدهد و برای اینکه به آن آینده ترسناک نرسد از همین الان سریعتر و زودتر و خارج از قواعد و ارزشهای عرفی عمل میکند که وضعیت خودش را تصور کند.
*اگر مردم از نظر اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی و... همهچیز را در حال بدترشدن میبینند، نشاندهنده ناتوانی نهادهایی است که قرار است موضوع این بدبینیها را برطرف کنند. اگر وضعیت اقتصادی خراب است و شکافهای اجتماعی در حال تشدید، به این معنی است که کارآمدی و تلاشی را در نهادهای اقتصادی نمیبینند؛ یعنی به توانایی، صداقت و درستکاری آن سیاستها و آن نهادها اعتماد ندارند. درباره اخلاق، یعنی آموزشوپرورش و نهادهای مسئول اخلاق نتوانستهاند خوب عمل کنند.
http://www.sharghdaily.ir/News/117182/تا-اينجا-كه-به-خير-گذشت