Termehband


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan



Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri










........از زمان پخش آن شوی تلويزيونی،
یک بار ديگر نام جمشيد شيبانی به عنوان آهنگساز و
خواننده سيمين بری بر سر زبان‌ها افتاد و خيلی از كمپانی ها به سراغ او رفتند تا ترانه‌های جديدی از او ضبط كنند، اما او آگاهانه تن به اين كار نداد.

جمشید شیبانی تهيه‌كننده
و فيلمنامه‌نويس سينمای دهه ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ به شمار می رفت و
موسس دو استودیوی دوبلاژ فیلم به نام های .
"تخت جمشید" و "ایران فیلم"
بود و فرزند عنايت‌الله خان شيبانی بودكه یکی از بنيانگذاران هنر نمايش در آن روزگار در كشور محسوب می‌شد و از سوی مادر نيز نوه دختری ميرزاعبدالله پدر موسيقی ايران بود.

همسر وی خانم "فخری خوروش" بازیگر و هنرپیشه مشهور ایرانی است.
او در سال ۱۳۲۵ برای ادامه تحصيل راهی دانشگاه سانتامونیکا آمريكا شد و در آنجا ضمن تحصیل خبرنگاری کرده و با ستارگان هالیوود مصاحبه و برای چاپ به ایران می فرستاد و نیز موسیقی چند فیلم هالیوودی را نیز
ساخت.
در همین سالها بود که ترانه
"سیمین بری" را ساخت.

سراینده ترانه "سیمین بری".....

استاد ابراهیم صفایی است که بیشتر او را به عنوان پژوهشگر تاریخ معاصر و مورخ و صاحب آثار ارزشمند تاریخی می شناسیم لیکن چندین شعر فاخر سروده است که از آنها آهنگهای ماندگاری برجای مانده است نظیر :
"نوای کاروان" با صدای نادر گلچین و
"شب دلخواه" با صدای خاطره پروانه
و همین سیمین بری موضوع برنامه امروز.

به هر روی گفته می شود که برای جاودانه شدن و ماندگاری در حوزه موسیقیایی یک ملت، معمولاً به چیزی بیشتر از یک آهنگ نیاز است لیکن جمشید شیبانی این ماندگاری را با "سیمین بری" انجام داد آهنگی که با عبور زمان نیز گرد فراموشی و خاموشی به این ترانه نخواهد نشست
و هر از چند گاهی خوانندگانی در سبکهای مختلف اقدام به باز خوانی این ترانه می کنند .
که در برنامه امروز بازخوانی آهنگهای ماندگار چند نمونه از این اجراها را تقدیم میکنم.

روحش شاد و یادش گرامی باد


سیمین بری گل پیکری آری
از ماه و گل زیباتری آری
همچون پری افسونگری آری
دیوانهٔ رویت منم چه خواهی دگر ازمن
سرگشتهٔ کویت منم نداری خبر از من


@Termehband


یادبود
به بهانه درگذشت زنده نام
جمشید شیبانی

آهنگ "سیمین بری"

جمشید شیبانی....

اگرچه با اين یک اثر در حوزه موسيقی شهرت عام پيدا كرد،

اما مورخان موسيقی معاصر او را به عنوان يكی از بنيان‌گذاران موسيقی پاپ در ايران می شناسند، او كسی بود كه در اوايل دهه ۲۰ شمسی ترانه‌ای به نام
«بی تو»،
را با بافت و فضای ترانه‌های غربی آن روزگار ساخت و روانه بازار كرد كه سخت مورد انتقاد دست‌اندركاران موسيقی سنتی ايران در آن روزگار قرار گرفت؛
به طوری كه
استاد غلامحسين بنان در شكوه‌نامه‌ای به مسئولان وقت راديو ايران، آنها را تهديد كرد كه اگر قرار باشد چنين ترانه‌های مبتذلی از اين راديو پخش شود، او به همكاری‌اش با راديو ايران خاتمه خواهد داد.

برخی از ترانه‌های قديمی در دو يا چند برهه از روزگار مورد توجه عام و خاص قرار می گيرند.

يكی از آنها همين ترانه
«سيمين بری» است كه درباره آن ترانه،در اين صفحه گزارشی عرضه می شود.

اگرچه اين ترانه در اوايل دهه ۳۰ شمسی ساخته شد و مورد توجه قشرهای زيادی از علاقه‌مندان قرار گرفت و تا چند ماه از پرفروش‌ترين صفحات آن روزگار به شمار می‌رفت،
اما دو سه سال قبل از انقلاب هم كه ديگر نام و ياد سازنده و خواننده اصلی آن يعنی
«جمشيد شيبانی»، كم‌كم از يادها رفته بود و خبری و اثری چندان از او نبود؛ ناگهان با ورود يك خواننده زن تركيه به نام
«امل ساين»،
يك بار ديگر بر سر زبان‌ها
افتاد.
اين خواننده تركيه وقتی به ايران آمد، در یک شوی تلويزيونی
به نام ...
«شوی قريب افشار» ...
حضور يافت و با نوازندگی ..
استادانوشيروان روحانی و دو صدایی به اتفاق جمشيد شيبانی، اين ترانه را اجرا كردند و اين بار نيز یکی از پرفروش‌ترين ترانه‌های كاست‌های اواسط دهه پنجاه شد وآن روزها همه جا گفته شد كه سازنده آهنگ اين ترانه انوشيروان روحانی است.

آن خواننده زن ترک كه یکی از بازيگران سينمای تركيه هم بود، در آن روزگار به خبرنگاران ايران گفته بود كه اين ترانه در تركيه طرفداران زيادی دارد و مردم تركيه با خواندن آن، كم‌كم زبان فارسی را می‌آموزند.
و صفحه گرامافون این آهنگ از پرفروش ترین صفحه های ترکیه است.


@Termehband




۱۲ تیر سال روز درگذشت میرزاده عشقی
است.
نام و یادش گرامی باد.



میرزاده عشقی
شاعر، روزنامه‌نگار، نویسنده و نمایشنامه نویس
دوران مشروطیّت و مدیر نشریه قرن بیستم بود؛
که در دوره نخست‌وزیری رضاخان، به دستور
رئیس اداره تأمینات نظمیه (شهربانی) وقت،
ترور شد.
وی از جمله مهمترین شاعران عصر مشروطه
به‌شمار می‌رود که از عناصر هویت ملی در جهت
ایجاد انگیزه و آگاهی در توده مردم بهره گرفت.




دو سه شب بود که دو نفر ناشناس پیرامون خانهٔ
عشقی کشیک می‌کشیدند.
عشقی به توصیه دوستانش از خانه بیرون
نمی‌رفت و کسی را هم نزد خود نمی‌پذیرفت.
تمام شب دوازدهم تیر ماه ۱۳۰۳ را عشقی ناراحت
به سر برده بود.
صبح آن شب عشقی، خسته، لب حوض
دستهایش را می‌شست.
پسر عموی او که از چندی پیش مراقب او بود
بیرون رفته بود.
کلفت خانه هم برای خرید رفته بود و در خانه را
باز گذاشته بود.
در حیاط باز شد و سه نفر بدون اجازه وارد خانه
عشقی شدند.
عشقی از آن‌ها پرسید که چه کار دارند؟
آن‌ها جواب دادند که شب گذشته، شکایتی از
سردار اکرم همدانی به منزل او داده‌اند که عشقی
آن را به چاپ برساند و اکنون برای گرفتن جواب
عریضه آمده‌اند.
عشقی خندان تعارف کرده و می‌خواست برای
پذیرایی آن‌ها را به اتاق ببرد و در حالی که با
یکی از آنان صحبت کنان جلو بود، یکی از دو نفر،
از عقب تیری به سوی او خالی کرد و بی‌درنگ هر
سه نفر فرار کردند.
عشقی فریاد کشید و خود را به کوچه رسانید.
در آنجا از شدت درد به جوی آب افتاد.
همسایه‌ها به صدای تیر و فریاد عشقی جوان،
سراسیمه از خانه بیرون ریختند و
«محمد هرسینی» نوکر مخبرالدوله قاتل را
دستگیر نمود.
اسم قاتل «ابوالقاسم بهمن» و از مهاجرین قفقاز
بود.
عشقی را به بیمارستان شهربانی بردند.
در تختخوابی افتاده و لحافی رویش کشیده
شده بود.
رنگش به کلی پریده بود و سایه مرگ بر صورتش
نشسته بود.
تنش سرد شده و از سرما به خود می‌پیچید.
به دلیل درد ناله می‌کرد و داد می‌زد که یا مرا از
اینجا بیرون ببرید یا یک گلوله دیگر به من بزنید
و آسوده‌ام بکنید.
گلولهٔ سربی از طرف چپ زیر قلبش گیر کرده
بود.
خون زیادی می‌آمد.
بعد از چهار ساعت درد و شکنجه، عشقی چشم
از جهان بربست.
پیراهن خونینش را روی جنازه‌اش گذاشته و
تابوت را به مسجد سپهسالار بردند.

صبح روز بعد تمام تهران عزادار بود.
دانشمندان، دانش آموزان، کاسب کارها واهالی
محل طوق و علم بلند کرده و جنازهٔ شاعر جوان
را در حالی که پیراهن خونین او روی تابوت بود
برداشته و حرکت کردند.
هر کس جنازه را می‌دید می‌گریست و می‌گفت:
تهران چنین سوگواری را یک بار دیگر نخواهد
دید.


۲۰ آذر ۱۲۷۳ خورشیدی / همدان

۱۲ تیر ۱۳۰۳ خورشیدی / تهران


@Termehband


Fariba moazzami dan repost
دوستان نازنینم (گروه راستان )بهترینهارو در این اجرا براتون آرزو میکنم


Fariba moazzami dan repost


آموزشگاه موسیقی دادآفرین dan repost
کنسرت گروه راستان
سرپرست و نوازنده تار:آزاده امیری
خواننده نسرین گلی
برای تهیه بلیط به سایت تیوال مراجعه فرمایید
https://www.tiwall.com/music/rastan6

@dadafarinmusicinstitute








پنجم تیر سالگرد
استادحسن زیرک خوانندهٔ پرآوازهٔ ترانه‌های کردی
یادش راگرامی می داریم

نام اصلی حسن زیرک
نام مستعار بلبل کردستان
تولد ۱ آذر ۱۳۰۰
محلهٔ قلعهٔ سردار، بوکان، آذربایجان غربی
ملیت کُرد ایران
مرگ ۵ تیر ۱۳۵۱ (۵۰ سال)
بیمارستان بوکان
سبک‌(ها) موسیقی کردی سنتی، فولکلور و کلاسیک
سال‌های فعالیت از سال ۱۳۲۴ تا ۱۳۵۱ خورشیدی
هنرمندان همکار حسین یاحقی
حسن کسایی
جلیل شهناز
جهانگیر ملک
مشیر همایون شهردار
مجتبی میرزاده
احمد عبادی
فاطمه زرگری
حسن یوسف زمانی
علت معروف‌شدن تن صدای خاص
بنیانگذار سبک نوین موسیقی کردی
حسن زیرک ( صدای وی ) (زادهٔ ۱ آذر ۱۳۰۰ خورشیدی/ ۲۲ نوامبر ۱۹۲۱ در بوکان - درگذشتهٔ ۵ تیر ۱۳۵۱ خ/ ۲۸ ژوئن ۱۹۷۲ در بوکان) خوانندهٔ پرآوازهٔ ترانه‌های کردی در مناطق کردنشین غرب ایران بود.

حسن زیرک با ضبط تعداد زیادی از آوازهای سنتی مردم کرد، سبب حفظ و نگهداری این آثار فرهنگی از گزند فراموشی شد. از او بیش از ۱۳۰۰ ترانه و آواز به یادگار مانده‌است. زیرک جزو موسیقی دان‌های برجسته ایرانی است.

بیشتر ترانه‌های معروف این هنرمند کُرد با همکاری استادانی همچون حسین یاحقی، حسن کسایی، جلیل شهناز، جهانگیر ملک، حبیب‌الله شهردار مشهور به مشیر همایون شهردار، مجتبی میرزاده، احمد عبادی در رادیو کردی تهران و رادیو کردی کرمانشاه ضبط شده‌است.

حسن زیرک، علاوه بر زبان کردی سورانی، به زبان‌های فارسی، ترکی، اورامی و لری نیز آواز اجرا کرده و دارای ۳ مقام ترکی، ۸ مقام فارسی و ۲ مقام اورامی است و ۶۴ مقام به زبان کُردی خوانده‌است. حسن زیرک در «ارکستر موسیقی کردی» برادران یوسف زمانی، ارکستر مشیر همایون شهردار در تهران و ارکستر مجتبی میرزاده در کرمانشاه همکاری داشته و به اجرای برنامه پرداخته است.
@Termehband




حتما ترانه دلنشین عاشقانه محلی تفنگ دسته نقره را شنیده اید :

میگن اسبت رفیقِ روز جنگه
مو می گویُم از اون بهتر تفنگه
سُوارِ بی تفنگ قدرت نداره
سُوار وقتی تفنگ داره سُواره
تفنگ دسته نقره ام را فروختُم
برای ول ، قبای ترمه دوختُم
فرستادُم، برایُم پس فرستاد
تفنگ دسته نقر ه ام داد و بیداد...

این آواز را Lisa Gerrard ملکه آواز ، خواننده گروه دد کن دنس با اجرای شوشا شنید و آن را با صدای افسانه ای خود در سال 1989 اجرا کرد .اجرای پاپ کورش یغمایی همچنین اجرای دشتستانی این ترانه محلی را با صدای شهرام ناظری و نی محمد موسوی که مربوط به کنسرت اساتید در سال 1368 است را گوش کنید :
👇👇👇👇👇




قسمتی از گزارش رادیو فردا درباره زندگی و مرگ شوشا

راجر اسکروتون نويسنده، فيلسوف و پروفسور دانشگاه آکسفورد در مرثيه ای که در روزنامه گاردين برای شوشا گاپی، هنرمند فقيد ايرانی نوشته، اورا يکی از برجسته ترين زنان ايرانی نسل خود خوانده، يادآور می شود که چگونه تسلط کامل او به سه زبان و فرهنگ کاملا متفاوت يعنی فارسی، فرانسه و انگليسی، او را از چهره های سرشناس در حلقه روشنفکران اين سه حوزه زبان و فرهنگ کرد.

با اینکه او در پاریس سن و سالی نداشت ،استعداد شوشا در زبان و ادبيات فرانسه در دانشگاه سوربن به سرعت او را در حلقه روشنفکرانی چون لوئی آراگون و ژان پل سارتر قرار داد.بعدها نيزکه با نيکلاس گاپی هنرپرور انگليسی ازدواج کرد و ساکن لندن شد، زبان انگليسی را به خوبی زبان مادری و فرانسه آموخت و با هنرمندان و نويسندگان انگلستان محشور شد. از شوشا گاپی علاوه بر موسيقی و کتاب هايش، دو پسر داريوش و کنستانتين به جا مانده اند.


دکتر آذر نفيسی نويسنده و استاد ادبيات تطبيقی در دانشگاه جان هاپيکينز آمريکا که در سال های اخير با او دوستی نزديکی داشت، به سئوالات راديو فردا درباره اين شحصيت برجسته پاسخ داده است:


راديو فردا: چگونه با شوشا گاپی و کارهايش آشنا شدید؟


آذر نفیسی: ابتدا من هم مانند بقيه دوستداران شوشا، با کارهای او از طريق فيلمی که در ارتباط با کوچ بختياری ساخته بود، يکی از زيباترين فيلمهايی که در اين رابطه ديده ام آشنا شدم.سپس اولين کتابش که کتاب خاطرات او بود و با آهنگهايش آشنا شدم.شوشا کتابی نوشته بود در ارتباط با سفر به اردن و سوريه و لبنان که کتاب بسيار زيبا و ظريفی است و بيشتر در رابطه با مسائلی صحبت می کند که اين روزها کسی راجع به آنها صحبت نمی کند، مردم و فرهنگ و تاريخ.


در سال ۲۰۰۱ از طرف دانشگاه جان هاپکينز و با شرکت بنياد مطالعات ايران از شوشا دعوت کرديم که درباره کتاب خود صحبت کند و آشنايی ما از آنجا شروع شد.به خاطر داشتن مسائل مشترک بسيار، اين آشنايی مبدل به دوستی شد.
چندی بعد ،از طرف سازمان پن فالکنر، شوشا را دعوت کردم که در بعضی برنامه ها شرکت کند و کتاب بعدی خود را که در مورد افسانه های پريان بود معرفی کند.


لطفا در مورد کار شوشا چند کلمه ای بگوييد؟


فکر می کنم از نکات مهم در مورد کار شوشا که اورا به نوعی يکتا می کند، اين است که در زمينه تخيل، ادبيات و موسيقی که به همه اينها علاقه فراوان داشت، حد و مرزی را نمی شناخت.در عين حال که از فرهنگی که در آن به دنيا و آنجا بار آمده بود، از ايران و خيلی تحت تاثير صوفی گری هم بود، از اينها کمال استفاده را می کرد. آشنايی بسيار عميقی با فرهنگ غرب داشت. حد و مرزها را در اين زمينه می شکست، همان طوری که حد و مرز بين کلمه و موسيقی را می شکست. موسيقی را وارد کلمات می کرد و کلمه را وارد موسيقی.

آخرين بار پيش از بيماری، او در واشينگتن بود و در برنامه ای مشترک با او شرکت کرديد. لطفا راجع به آن برنامه صحبت کنيد.


پائيز سال قبل از آن شوشا و من در فستيوال ادبی برلين شرکت کرديم. با هم در يک پنل بوديم و گفتگوئی در ارتباط با نقش زنان و تخيل در کشورهای اسلامی داشتيم.الان که فکر ميکنم، از يک طرف با افسوس و از يک طرف با خوشحالی به خودم ميگويم که حداقل اين فرصت را داشتم که با او وقتی را صرف کنم.


آخرين بار ماه نوامبر بود که شوشا به واشينگتن آمد وبا دوست مشترکمان، که در سازمان پن فالکنر بود، چای خورديم و حرف زديم .قرار شد که در ماه آوريل در لندن برای شرکت در فستيوال پن با هم ملاقات داشته باشيم که متاسفانه اين اتفاق افتاد و من تنها از طريق تلفن توانستم با او حرف بزنم.


در مدت بيماری با او تماس داشتيد و صحبت کرديد. روحيه اش چطور بود؟


روحيه شوشا وقتی دچار سرطان شد عالی بود. کمتر کسی را ديده ام که با اين نگاه بسيار آرام و صبور به دردهای زندگيش نکاه کند.... باوجود اينکه صدايش گرفته بود و درست نميتوانست حرف بزند، با او که صحبت ميکردم خيلی آگاه بود که مدت زيادی را ندارد و خيلی شاد هم بود و راجع به مولانا صحبت ميکرد. پشت جلد آخرين کتاب شوشا، دختری از پاريس، برای او چند کلمه نوشته بودم. راجع به آن صحبت کرديم و اينکه دلش ميخواست پس از مرگش راجع به او حرف بزنم.


ياد نويسنده اروپای شرقی ميفتم، تزبان تدوروف، که ميگفت حتی وقتی در مقابل دروازه مرگ ايستاده ايم و بنظر ميآيد که حق انتخابی نداريم، بازهم حق انتخاب داريم. اين حق انتخاب اين است که چگونه به مرگ نگاه کنيم.شوشا آزادی خود را در مقابل مرگ اينطور ثابت کرد. با نوع نگاه و منشی که پراز زندگی بود به استقبال مرگ رفت.

روحش شاد.

@Termehband



20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

149

obunachilar
Kanal statistikasi