سوم) عشق و زندگی: قاعده یا استثنا
فیلسوفان پس از طرح یک مسئله و توضیح و تبیین آن، احتمال میدهند از سوی خواننده یا خوانندگانی بدان اعتراض و انتقاد بشود. بنابراین خود به طرح انتقاد محتمل میپردازند و بدان پاسخ میدهند و از این ماجرا به «دفع دخل مقدّر» تعبیر میکنند (دفع: راندن و دور کردن و در اینجا یعنی دفاع کلامی و پاسخگویی؛ دخل: انتقاد و اعتراض؛ مقدّر: ممکن و محتمل).
بنابراین «دفع دخل مقدّر» یعنی پاسخ گفتن به انتقاد و اعتراضی که ممکن است پیش آید.
با این مقدمه گمان میکنم از میان خوانندگان اندیشمند این یادداشتها کسی یا کسانی ــ احیاناً ــ اعتراض کنند و بگویند: ما زن و شوهرانی را میشناسیم که زندگی را با عشق آغاز کردهاند و با عشق ادامه دادهاند.
بدین انتقاد دو پاسخ می توان داد:
یکم) تبدیل عشق به تفاهم محبتآمیز ؛ بدین معنا که برخی از عاشقان توانستهاند در پی وصال ــ که قدما آن را قربانگاه عشق میخواندند ــ و در زندگی مشترک، خردمندانه عشق را متناسب با زندگی طبیعی تعدیل کنند و به تفاهم محبتآمیز بدل سازند.
دوم) فرق نهادن بین قاعده و استثنا؛ بدین معنا که شکست عشق در زندگی عملی (= زندگی طبیعی و عادی) قاعده است و پیروزی آن، در زندگی عملی، استثناست. اگر به زبان ریاضی سخن بگوییم قاعده شامل آماری است افزون بر ۸۰ درصد و حتی بیشتر از آن و استثنا دارای آماری است در حدود ۲۰ درصد. آمار بالای طلاق ــ که غالباً بر زندگیهای مشترک عاشقانه سایه میاندازد ــ مثبت مدعای ماست.
من از قاعده سخن می گویم، نه از استثنا؛ آن هم استثنائی که قطعی نیست، زیرا اثبات درصد معدود و محدود استمرار زندگیهای عاشقانه هم دشوار است و احتمال تبدیل عشق در این زندگیها به تفاهم محبتآمیز بیشتر است.
@a_daadbeh
فیلسوفان پس از طرح یک مسئله و توضیح و تبیین آن، احتمال میدهند از سوی خواننده یا خوانندگانی بدان اعتراض و انتقاد بشود. بنابراین خود به طرح انتقاد محتمل میپردازند و بدان پاسخ میدهند و از این ماجرا به «دفع دخل مقدّر» تعبیر میکنند (دفع: راندن و دور کردن و در اینجا یعنی دفاع کلامی و پاسخگویی؛ دخل: انتقاد و اعتراض؛ مقدّر: ممکن و محتمل).
بنابراین «دفع دخل مقدّر» یعنی پاسخ گفتن به انتقاد و اعتراضی که ممکن است پیش آید.
با این مقدمه گمان میکنم از میان خوانندگان اندیشمند این یادداشتها کسی یا کسانی ــ احیاناً ــ اعتراض کنند و بگویند: ما زن و شوهرانی را میشناسیم که زندگی را با عشق آغاز کردهاند و با عشق ادامه دادهاند.
بدین انتقاد دو پاسخ می توان داد:
یکم) تبدیل عشق به تفاهم محبتآمیز ؛ بدین معنا که برخی از عاشقان توانستهاند در پی وصال ــ که قدما آن را قربانگاه عشق میخواندند ــ و در زندگی مشترک، خردمندانه عشق را متناسب با زندگی طبیعی تعدیل کنند و به تفاهم محبتآمیز بدل سازند.
دوم) فرق نهادن بین قاعده و استثنا؛ بدین معنا که شکست عشق در زندگی عملی (= زندگی طبیعی و عادی) قاعده است و پیروزی آن، در زندگی عملی، استثناست. اگر به زبان ریاضی سخن بگوییم قاعده شامل آماری است افزون بر ۸۰ درصد و حتی بیشتر از آن و استثنا دارای آماری است در حدود ۲۰ درصد. آمار بالای طلاق ــ که غالباً بر زندگیهای مشترک عاشقانه سایه میاندازد ــ مثبت مدعای ماست.
من از قاعده سخن می گویم، نه از استثنا؛ آن هم استثنائی که قطعی نیست، زیرا اثبات درصد معدود و محدود استمرار زندگیهای عاشقانه هم دشوار است و احتمال تبدیل عشق در این زندگیها به تفاهم محبتآمیز بیشتر است.
@a_daadbeh