عَبَقْ FRAGRANT


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


عَبَقْ Fragrant ..صفحةٌ مستقلة تُعنى بنشر مواقف الشهداء بثلاث لغات
(العربية و English والفارسية)،يقوم عليها عدد من الشباب المتطوعين .من يود ان يتطوع لخدمة الشهداء في جانب التصاميم او الترجمة يرجى مراسلة البوت @FRAGRANT1_BOT

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri




حقوق التصميم محفوظة لدى فريق عبق الشهداء

تمر علينا ذكرى استشهاد
الشهيد أحمد مهنا اللامي
الولادة:1995 بغداد
الشهادة:2019/12/6 بغداد

ينقل لنا صديق الشهيد:في أحد أيام العيد اتّصل عليَّ أحمد وقال:دعنا نذهب لنصلي في مرقد الإمامين الكاظمين ونتناول الإفطار هناك،وأخذ من والدته مبلغاً من المال مقداره (10 آلاف)دينار كمصروف له، ونحن نسير في الطريق شاهدنا اثنين من عمّال النظافة،تركني وذهب مهرولاً نحوهما فقبّلهما. وأعطى كلّ واحد منهم (5 آلاف دينار)وهو لايملك غير هذا المبلغ،فقلت له: ماذا فعلت؟!
قال:ذهبتُ لأعايدهما وأعطيتُ لهما مبلغاً من المال،لأنّ لا أحداً يعايدهما وهما أنظف مني ومنك.

كان بعض الأصدقاء يمازحون أحمد ويؤذونَهُ بكلامهم،فيزعل أحمد منهم ويذهب فيشتكي لصاحبه،وبعدها يراهُ صاحبه جالس معهم فيقول له:أراكَ جالس معهم؟
فيرد أحمد عليه: لا أستطيع أن أبقى زعلاناً من أحد.
ينقل لنا صديقه الآخر:كنتُ أجمع ثيابي القديمة وأضعها في سلة النفايات،فيقول لي أحمد:لاتضعها في سلة النفايات، اجمعها لكي آخذها للعوائل المتعففة،وكان يحثُّ أصدقاءه كثيراً لزيارة عوائل الشهداء،فكان حريصاً على زيارتهم في كلِّ ليلة جمعة.

شارك الشهيد أحمد كمصور حربي في أغلب المعارك التي خاضها العراق ضد الارهابيين بعد النصر العظيم وانتهاء العمليات قال لزميله:عملنا الميداني في الجبهة انتهى،ويجب أن نباشر بالعملِ الثقافي وننقل للناس أنّ الحشد الشعبي ليس للشيعة فقط إنّما هو لعامة الناس وكلّ الطوائف.
قلتُ له:ومن أين عرفتَ ذلك؟
قال:كنتُ في الجبهة وشاهدتُ الشيعي والسني والإيزيدي يقاتل بجانبي
*من وصيته*:
لاتتركوا السيد السيستاني وحيداً ولا المراجع والعلماء فهم الأوصياء بعد الإمام المهدي عج

وأوصي الأخوات بالحجاب
وإذا لم تستطع النساء المشاركة في الجبهات فعليهنَّ دعم الحشد الشعبي والإسلام إعلامياً،والعراق الحبيب جُرحَ كثيراً فيجب على الجميع أن يعملوا من أجله،حتى وإن كان العمل بسيطاً فإنّه سيساهم ببناء وتطور هذا البلد،ويجب أن نعمل جميعاً على التكافل
الاجتماعي حيث الغني يحنُّ على الفقير


سالگرد شهادت شهید احمد مهنا اللامی
تولد: ۱۳۷۴ بغداد
شهادت: ۱۳۹۸/٩/۱۵ بغداد


دوست شهید نقل می‌کند: یکی از روزهای عید بود که احمد با من تماس گرفت و گفت: بیا برای نماز به حرم امامیین کاظمین برویم و صبحانه را آنجا بخوریم! سپس از مادرش ۱۰ هزار دینار پول تو جیبی گرفت و با هم به سمت حرم راه افتادیم.
در مسیر به محض دیدن دو نفر از نظافتچیان شهرداری به سمت‌شان رفت و عید را به آنها تبریک گفت و سپس به هرکدام‌شان ۵ هزار دینار پول داد، در حالی که دیگر برای خودش پولی نداشت! وقتی به او گفتم چرا این کار را انجام دادی؟ احمد گفت: رفتم که عید را به آنها تبریک بگویم و مبلغی به عنوان عیدی بهشان دادم، زیرا کسی عید را به آنها تبریک نمی‌گوید در حالی که از من وتو تمیزتر هستند.

برخی از دوستان با احمد زیاد شوخی و او را اذیت می‌کردند.
احمد نیز با آنها قهر می‌کرد و شکایت‌شان را به یکی از دوستان می‌برد، اما مدای نمی‌گذشت که او را در حال همنشینی و صحبت با آنها می‌دیدی! از او که می‌پرسیدی، مگر با انها قهر نبودی؟! احمد در جواب می‌گفت: من نمی‌توانم با کسی قهر بمانم!

دوست دیگری نقل می‌کند: لباس‌های کهنه خود را جمع می‌کردم و در کیسه‌ی زباله می‌گذاشتم، احمد به من گفت: لباس‌هایت را در کیسه‌ی زباله نگذار، بلکه جمع‌شان کن تا برای خانواده‌های مستمند ببریم!
اصرار زیادی برای سر زدن به خانواده‌های شهدا به دوستانش می‌کرد، و او همیشه شب‌های جمعه را برای این کار انتخاب می‌کرد.

شهید احمد در بیشتر درگیریهای حشد الشعبی برابر داعش شرکت کرد و پس از آزاد‌سازی خاک عراق به یکی از دوستانش گفت: کار میدانی ما در جبهه تمام شد، و از حالا به بعد باید کار فرهنگی را شروع کنیم، باید به مردم بگوییم که حشد الشعبی فقط برای شیعیان نیست و مخصوص همه مردم و طوائف و حتی ادیان دیگر در عراق است.
دوستش از او پرسید: چطور به این نتیجه رسیدی؟
احمد در جوابش گفت: در جبهه بودم و دیدم که شیعه و سنی و ایزدی (یکی از اقلیت‌های دینی که اکثرا در استان موصل وشهر سنجار سکونت دارند) در کنار هم می‌جنگند...

شهید احمد در وصیت خود چنین می‌گوید:
آیت الله سیستانی و مراجع تقلید و علما را تنها نگذارید، زیرا آنان اوصیای خدا در زمان غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند.
خواهرانم را به حجاب توصیه می‌کنم، اگر زنان نمی‌توانند در جبهه‌ها شرکت کنند بر آنها واجب است که از راه رسانه به یاری حشد الشعبی و اسلام بشتابند، عراق عزیزمان زخم‌های بسیاری خورده و اکنون بر همگان واجب است که برای پیشرفت و آبادانیش کار کنند، حتی اگرچه کار ساده‌ای هم باشد! باید برای همبستگی اجتماعی میان مردم فرهنگ‌سازی کرد تا جایی که ثروتمندان با فقرا همدردی کنند.


His friend tells us: On one of the days of Eid Ahmad called me and said:” Let's go to pray in the shrine of Imam Al-Kadhim and have breakfast there”, and he took from his mother an amount of money (10 thousand) dinars.
As we were walking down the road, we saw two cleaners, he left me and went running for them, so he kissed them, he gave each of them (5 thousand dinars) and he had no other than this amount, so I told him: What did you do?
He said, “I went to congratulate them, because nobody congratulates them on this day, they are cleaner than me and from you”.
Some of the friends were joking Ahmed and hurt him with their words, so he bothered them and went complaining to his friend, and then his friend sees him sitting with them and says: See you sitting with them?
Ahmad answered him “I cannot remain in conflict with anyone”.
His other friend tells us: I used to collect my old clothes and put them in the garbage bin, and Ahmed tells me “ Do not put them in the waste basket, collect them to take them to the poor families”, and he would urge his friends a lot to visit the families of the martyrs, and he was keen to visit them every Friday night.

Ahmed participated as a military photographer in most of the battles that Iraq fought against terrorist organizations. After the great victory and the end of operations, he told his friend: Our field work on the front is over, and we must start with the cultural work and say to the people that the popular crowd is not only for the Shiites but for the public and all sects.
He says I told him: How did you know that?
He said, “I was at the front and saw the Shiites, the Sunnis, and the Yazidis fighting beside me”.
From his will:
Don’t Leave Mr. Al-Sistani alone and the references. They are the guardians after Imam Al-Mahdi (he means that society should follow the commandments of spiritual leaders). And I hope from my sisters to adheres to hijab. And if women cannot participate on the fronts, they should support the popular crowd and Islam in the media.
A beloved Iraq was severely wounded, so everyone must work for it. Even if the work is simple, it will contribute to building and developing this country. We must all work on social solidarity where the rich help the poor.

Today we remember the martyrdom of
Ahmed Muhanna Al-Lami
Birth Date: 1995
Birth place: Iraq-Baghdad
Martyrdom place: Iraq-Baghdad
Martyrdom Date : 6-Dec-2019




تمر علينا ذكرى استشهاد
الشهيد أرشد عبدالستار العيداني
الولادة: البصرة 1992
الشهادة: تلعفر 5-12-2016

كان يعمل في أحدى الشركات النفطية و مرتبه الشهري 2000 دولار.

قام الشهيد بتأسيس موكب قطيع الكفين في منطقة القبلة حي المهندسين لأقامة الشعائر الحسينية و كان يقول لأصدقائه
" والله حرامات هذا موكبنا ما يطلع منه شهيد"و كان يدعوا الله ان ينال الشهادة
نال وسام الأصابة في رأسه في عمليات تحرير الضلوعية .
وخاض معارك عديدة وآخر معركة خاضها في منطقة الشريعة وكانت هذه المنطقة مهمة جداً للعدو لأنها كانت تربط خط أمداد بين الحدود السورية و تلعفر حيث حصلت تعرضات عديدة على هذا القاطع و كان الشهيد يقول لرفاقه لم نترك الشريعة فهذه الشريعة كشريعة الأمام الحسين عليه السلام في يوم عاشوراء و كل من يريد ان ينصر الأمام الحسين عليه السلام فهنا كربلاء حيث أشتدت المعركة و قام الشهيد بقتل أعداد من عناصر الارهابيين
و نال الشهادة اثر اصابته بالشضايا في رأسه


امروز به تاريخ ميلادى سالگرد شهادت
شهيد
ارشد عبدالستار العیدانی
ولادت : بصره ١٣٧١
شهادت: ۱۳۹۵/٩/١۵ موصل (تلعفر)

او در یک شرکت نفتی کار می کرد
و حقوق ماهیانه وی (2000) دلار بود
این شهید بزرگوار در منطقه قبله محله ی مهندسین هیئتی را تحت عنوان "قطیع الکفین" جهت برپایی مناسک و آئین های حسینی تاسیس کرد
او همیشه به دوستانش می گفت به خدا حیف است اگر حتی یک نفر از بین ما به مقام رفیع شهادت نائل نشود وهمیشه آرزوی شهادت را در دل می پروراند تا اینکه در عملیات آزاد سازی (الضلوعیه ) از ناحیه سر مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن قرار گرفت.
روزى در استان نينوى منطقه (شریعه) به دلیل نقطه اتصال بودن اش بین مرز سوریه و منطقة تلعفر استان نينوى کانون توجه دشمن بود بگونه ای که حملات زیادی به این منطقه وارد آمد
شهید ارشد به دوستانش می گفت : من از منطقه (شریعه) همانند شريعه (محلى كه در روز عاشوراء آب وجود داشت)امام حسین علیه السلام‌ در روز عاشوراء محافظت وپاسداری می کنم وهر کس خواهان پیشتبانی وحمایت از امام حسین علیه السلام می باشد
اینجا همین سرزمین کربلاء است،
چندین تروریست به دست او کشته شدند و سرانجام حین نبرد در همان منطقه (شریعه ) مورد اصابت ترکش دشمن قرار گرفته وبه درجه رفیع شهادت نائل آمد


He worked in an oil company and his monthly salary is $ 2000
The martyr established a procession for the (flock of the hands )in the Basra(Qibla region) to hold the Hussaini rituals and used to say to his friends (I swear to God, it is strange that none of us attains the honor of martyrdom)

Obtained the Medal for the injury in the head in the Al-Dhlawiyah liberation operations.

As for the area of ​​Sharia, it was very important for the enemy because it was connecting a supply line between the Syrian border and Tal Afar( mosul) , as there were many attacks on this sector, and the martyr used to say to his companions: We did not leave the Sharia. This Sharia is like the Sharia of Imam Hussein on the day of Ashura. The battle intensified and the martyr killed several terrorists
And he obtained the martyrdom after he was hit with many shrapnel in his head during while being attacked in this area.

Today we remember the martyrdom of
Arshad Abdul Sattar Al-Eidani
Birth Date: 1992
Birth place:Basra
Martyrdom place: Tal afar
Martyrdom Date : 5-Dec-2016




الشهيد الشيخ مشتاق الزيدي
الولادة: البصرة 1979
الشهادة: صلاح الدين 2014/12/25


يعني الشيخ هو إللي كان أبونا !؟


ما لا يخفى على وسطه الإجتماعي أن الشهيد الشيخ الزيدي كان مُجدّاً فاضلاً في الحوزة العلمية، تفرغ لسوح الجهاد حتى أنه أوكل مهام متابعة الفقراء و الأيتام في محافظة واسط إلى أحد ثقاته ليتابع أمورهم واحتياجاتهم الشهرية.

بعد استشهاده (أعلى الله درجاته) أتى ثقته إلى إحدى العوائل التي كان يتعهّدها الشهيد سابقاً، وطرق باب منزلهم ففتحت أم الأيتام الباب وقالت:

(شعجب تأخرت علينه خير إن شاء الله ؟)
فرد عليها: الشيخ الذي كان يتعّهدكم قد استشهد في بلد!!

قالت: (شنو كان اسم الشيخ؟)

فقال: الشيخ مشتاق الزيدي!

فبدأت بالبكاء واللطم على رحيله وقالت:
يعني هذا التشييع المهيب والناس الحزينة كان لفقد هذا الشيخ؟!
يعني الشيخ هو إللي كان أبونا؟!

كان الشيخ يوصي بعدم الإفصاح عن اسمه عند مراجعة العوائل الفقيرة.


شهيد شيخ مشتاق زيدى
ولادت: بصرة ۱۳۵۸
شهادت: ۱۳۹۳/١٠/۴


یعنی این شیخ پدر ما بود !؟

آنچه از محیط اجتماعیش پنهان نیست
اینکه شهید شيخ زيدی از فضلای حوزه علمیه بود
پس از ورود عناصر تروریستی به عراق
و صدور فتواى جهاد او مستقيما به میدان جهاد گذاشت
وی حتی کار کمک به فقرا و یتیمان را رها کرد
در استان واسط و این وظیفه را به یکی از دوستان امین خود سپرد تا ماهانه امور یتیمان و فقرا را کنترل کند.

بعد از این که افتخار شهادت را نائل شد
دوست شهید به یکی از خانواده های که شهید قبلآ به آنها کمک می‌کرد رفت ودر را زد ومادر یتیمان در را باز کرد

خانم گفت: دیر کردی ، انشاالله چیزی نشد ؟
گفت: شیخی که امور شما را دنبال می کرد
وی در منطقه ("بلد" این یکی از منطقه هاى استان صلاح الدین است ) به شهادت رسید
خانم گفت: شیخی که به شهادت رسید ، اسمش چه بود؟
گفت: شیخ مشتاق زیدی
و شیخ توصیه می کرد که هنگام دیدار با خانواده های فقیر و یتیم ، نام وی فاش نشود


مادر یتیمان در غم درگذشت آن عزیز سفرکرده گریه و شیون و زاری کرد و به سر و صورت خود زد و گفت: یعنی این تشییع جنازه باشکوه و این جمعیت محزون و غمگین برای غم از دست دادن این شیخ بود!!

یعنی این شیخ پدر ما بود ؟؟


“I mean, the sheikh is the one who was our father”

What is not hidden from the social environment , That the martyr Sheikh Zaidi was a virtuous theologian .He will turn to the fignts so that he left the follow-up of the poor and orphans in Wasit Governorate

He entrusted it to one of his trustees to monitor the affairs of the orphans and the poor monthly.

After of his martyrdom , The man whom the sheikh entrusted to him came to one of the families that the sheikh was following, and knocked on the door, so a woman (the mother of the orphans) opened the door.

She said surprised!! "why were we late? Good, God willing"


he said “the sheikh who was pledging to you ,he was martyred in a balad “


she said ” What is the name of the sheikh who was martyred?"

He said "Sheikh Mushtaq Al-Zaidi"


The Sheikh recommended not disclosure of his name when I review the families.

The mother of the orphans began to cry and scream that he was gone.

She meant this intimate funeral and sad people was for the loss of this Sheikh! The Sheikh means to be our father !.

The martyr Al-Sheikh Mushtaq Al-Zaidi
Birth Date: 1979
Birth place: Basra
Martyrdom place: Salah Al-Din
Martyrdom Date : 25-Dec-2014




الشهيد محمد كريم الزبيدي
الولادة : واسط 1990
الشهادة: الموصل 2017/6/24

عندما اصيب صديقه الشهيد(حسين محي) وفي اثناء إخلاءه ونقله الى مستشفى الطبابة العسكري كان الشهيد (حسين محي) مستلقي على قدم الشهيد (محمد) بين احضانه وكان الشهيد محمد يمسح الدماء على ثيابه ويخفي الدماء التي تخرج من فم حسين ممسكاً بيديه يحدثه ويخبره بوجوده معه ليطمئنه بقوله انا معك لاتخف كي لايصاب بالهلع ..
وفي موقف أخر له دخل في إحدى الليالي ضمن القاطع وسط العوائل النازحة وهو يسألهم هل لكم(حاجة)!؟ هل بينكم ارهابيون؟ هل انتم مرغمين على شيء او مهددين؟ وعندما سألته كيف تخاطر بروحك وتدخل وسطهم في الليل بهذه الكيفية كان يقول
" أرواح الأبرياء اهم من روحي "

وعند آخر التحاق له قال لأهله انه لن يعود وهذه آخر مرة له ضحك الجميع! ولكنه كرر كلامه وقال انه لن يرجع وفعلاً لم يعد بعدها ونال شرف الشهادة أثر تعرض شديد اصاب فيه القناص ذراعيه وقطع اوصاله

الراوي : صديق و عائلة الشهيد


شهيد محمد كريم الزبيدى
ولادت : واسط ۱۳۶۹
شهادت: موصل ۱۳۹۶/۴/٣


دوستش، شهید «حسین محی» در جبهه مجروح شد. در حالیکه سرش را روی پای رفیقش «شهيد محمد الزبيدى» گذاشته بود به بیمارستان نظامی منتقلش ‌کردند. شهید محمد خون را از روی لباسها و صورت او را پاک می‌کرد. دستانش را در دست گرفته بود و با او صحبت می‌کرد و به رفیق مجروحش دلگرمی می‌داد که کنارش است و نباید بترسد.

•خانواده‌های جنگ‌زده در منطقه آواره شده بودند؛ او از آن‌ها می‌پرسید: «به چیزی احتیاج ندارید؟ داعشی در بین شماست؟ تهدیدتان کرده‌اند یا مجبور شده‌اید اینجا بیایید؟» از او می‌پرسیدم چطور می‌توانی جان خودت را به خطر بیاندازی و نصفه شب سراغ این‌ها بیایی!؟ به من گفت: «برادر! جان بی‌گناهان از جان من مهمتر است!»

•آخرین باری که به جبهه می‌رفت، به خانواده‌اش گفت که دیگر برنمی‌گردد و این آخرین بار است که او را می‌بینند؛ همه خندیدند و باور نکردند ولی او باز هم حرفش را تکرار کرد. همان هم شد و او دیگر به خانه برنگشت. گلوله‌ی تک تیرانداز داعشی به بازوانش، او را بریده‌دست کرد و سپس محمد؛ به جایگاه بلند شهادت دست یافت.

روايتگر : خانواده و دوست شهيد


When his friend the martyr (Hussein Mohi) was wounded, and during his evacuation and transfer to the Military Medical Hospital, Hussein was lying on the martyr (Muhammad )’s foot in his arms and the Muhammad was wiping the blood on his clothes and hiding the blood that came out from Hussein’s mouth, holding his hands, talking to him and informing him of his presence With him to reassure him by saying “I am with you, do not be afraid” so that he does not panic.

In another situation, one night,he entered among the displaced families, and he asks them, "Do you have a need any help ?" Is terrorists among you? Are you forced or threatened?

When I asked him "How do you risk yourself and enter between them in this way?“ he used to say, "The souls of the innocent are more important than mine."

In the last joining , he told his family that “he would not return” and this is the last time, everyone laughed, but he repeated his words and said that he would not return !.

He got the honor of martyrdom after a severe attack in which the sniper hit his arms and cut his legs.

The Narrator : Martyr’s Friend and his family.

The martyr Muhammad Kreem Al-Zubeidi
Birth Date: 1990
Birth place: Wast
Martyrdom place: Mosul
Martyrdom Date : 24-Jun-2017




الشهيد مسلم جمعه الحلفي
الولادة : بغداد 1989
الشهادة: جرف النصر 2014/8/19

نشأ مسلم في عائلة مجاهدة قارعت الاحتلال و النظام البائد ،اذ تم اعتقال والده و أعمامه في فترة النظام البائد بتهمة إقامة مجلس عزاء للإمام الحسين عليه (السلام).

مسلم أحب الشِعر ، عمِل موظفاً في وزارة العمل "ذوي الاحتياجات الخاصة" و كان طالب في كلية الاعلام-المرحلة الثالثة.

في حياته الخاصة، كان يخدم في احدى المواكب الحسينية و يتكفل كل عام عشرة ايتام من ذوي الإحتياجات الخاصة حيث كان يصطحبهم معه إلى الموكب و حتى اليوم في كل عام يأتون الى الموكب و كان الشهيد يصرف راتبه الشهري على هذه الخدمة.

له دور في المشاركة ضد قوات الاحتلال اذ كان يقوم بنقل الاسلحة للمجاهدين و بعد صدور فتوى الجهاد الكفائي التحق إِلى الجبهة و عند عودته ابلغه والده بنيتهِ لعقد قِران له مع إحدى الفتيات لكن رفض ذلك العرض، في ذلك الوقت كان يشتري العتاد من نفقته الخاصة.


عَشِقَ الشهادة و وتكلم عنها كثيراً، كان متأثرا بقصة القاسم بن الحسن (عليه السلام) ، على الدوام كان يستمع إِلى الرادود حمزه الصغير (يمه ذكريني).

قبل استشهاده ببضعة إيام استيقظ في الصباح مبتسماً بوجوه رفاقه المجاهدين و قال لعددٍ منهم "انت ستنال الشهادة..و انت كذلك" فضحكوا و قالوا له ؛: كيف علمت بذلك؟!

قال "رأيت في المنام امرأة إسمها (ام حسن) و بجانبها سيارات و سجلت أسمائكم و ركبتم في الحافلات و بقيت انا لم توافق على تسجيل اسمي في البداية!
لكن في الأخير سجلتْ اسمي و لحقتُ بكم و بعد أيام حدث تعرض على قاطعهِ العسكري .

كان مسؤول عن (مفرزتين هاون 82), سقطتْ اول مفرزة و استشهد جميع افرادها الذي شاهدهم في عالم الطيف و التي سجلت اسمائهم (ام حسن)!

و بعدها سقطتْ المفرزة الثانية وقد جُرح مسلم و نُقل إلى المستشفى و نال شرف الشهادة بعد ثلاثة أيام من اصابتهِ.


شهيد مسلم جمعه الحلفى
ولادت : بغداد ۱۳۶۸
شهادت : جرف النصر ۱۳۹۳/۵/٢٨

در خانواده‌ای مذهبی و مجاهد که از مبارزان علیه رژیم سرنگون‌شده بعث و اشغالگران بودند به دنیا آمد و پرورش یافت. پدر و عموهایش در زمان صدّام به اتهام برگزاری مجلس عزاداری برای امام حسین علیه السلام دستگیر شده بودند.
یکی از سرگرمی‌ها و دلبستگی‌هایش شعر بود. در وزارت کار عراق فعالیت می‌کرد و دانشجوی دانشکده اطلاعات بود. او از خادمان هیئات حسینی(ع) نیز بود.
هر ساله ده کودک یتیم را به سرپرستی می‌گرفت و آن‌ها را به هیئت و موکب می‌آورد. آن‌ها هنوز هم به یاد گذشته هر سال به موکب می‌آیند. آن شهید در زمان حیاتش هر ماه برای خدمت به امام حسین(ع) و یاری یتیمان، مبلغی از درآمدش کنار می‌گذاشت.

او در زمان مبارزات علیه نیروهای اشغالگر در بخش انتقال مهمات به رزمندگان فعالیت می‌کرد. پس از صدور فتوای جهاد کفایی برای مبارزه علیه تروريسم توسط آيت الله سیستانی، راهی جبهه شد. در یکی از مرخصی‌هایش از جبهه پدرش از او خواست با دختری ازدواج کند؛ اما او قبول نکرد و آماده جبهه رفتن شد.
او حتی اسلحه‌ و مهمات موردنیاز جبهه هم با در آمد خودش می‌خرید. عاشق شهادت بود و همواره از شهادت سخن می‌گفت. او تحت تأثیر ماجرای شهادت حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام بود و همیشه به مرثیه‌های حضرت قاسم ع گوش می‌داد... آنجا که در یکی از نوحه‌های معروف می‌گفت: مادر، مرا به خاطر بسپار...
صبح چند روز پیش از شهادتش،‌ با لبخندی رو به چهره همرزمان مجاهد خود از خواب بلند شد و به چند نفرشان گفت: «تو شهید می‌شوی، تو هم به شهادت می‌رسی!» آنها خندیدند و به او گفتند از کجا فهمیده‌ای؟ پاسخ داده بود در خواب خانمی به اسم «ام حسن» دیدم. کنارش چند ماشین پارک شده بود. او اسم شما را می‌نوشت و یکی یکی سوار ماشین‌ها و اتوبوس‌ها می‌کردتان. من باقی مانده بودم ولی او اول نمی‌پذیرفت که اسم من را هم بنویسد؛ اما در آخر قبول کرد و من هم همراه شما شدم!
چند روز بعد در همان منطقه درگیری با دشمن رخ داد. دو گروه از رزمندگان برای دفاع جلو رفتند؛ دسته اول شکست خورد و همه‌ی رزمنده‌هایش به شهادت رسیدند. آن‌ها همان رزمندگانی بودند که چند شب پیش در عالم رویا، «ام حسن» یک یک آن‌ها را نام‌نویسی کرده بود. دسته دوم رزمندگان که جلو رفتند، او هم در بین‌شان بود؛ آن‌ها هم شکست خوردند و او مجروح شد. سپس به بیمارستان منتقل شد بعد از سه روز به مقام رفیع شهادت دست یافت.


A Muslim grew up in a struggle family that confronted the occupying forces and the defunct regime, as his father and uncles were arrested at the time of the defunct regime on charges of holding a funeral council for Imam Hussein (peace be upon him).
And one of his hobbies loves poetry,He was an employee in the Ministry of Labor (with special needs department )and a student of the Student at the College of Media in the third stage.
He was a servant in one of the Hussaini processions. Every year he took care of ten orphans with special needs and brought them to the procession. So in every year they come to the procession and the martyr used to spend His monthly salary for this service.

He has a role in participating against the occupation forces as he used to transfer weapons to the fighters , and after the fatwa of " sufficient defense" was issued, he joined the front and when he returns ,his father informed him of his intention to perform a marriage with one of the girls, but he refused and he used to buy we used to buy weapons and ammo from his own expense.


He loved martyrdom and spoke about martyrdom, and he was influenced by the story of Al-Qasim bin Al-Hassan (peace be upon him)and he always listened to his hamza Alsger reply (Yama, remember me)[A traditional poem that recalls young men when they go to war]

Days before his martyrdom, he got up in the morning, smiling and said to a number of them, "You will get martyrdom, and you will get martyrdom."
They laughed and told him how did you know about that?!
The martyr said," I saw in a dream a woman named (Umm Hassan) with cars beside her and recorded your names and went up to the buses and I stayed, she did not initially agree to register my name, but in the end she registered my name and followed you !

Days later, there was an attack on the front. He was responsible for two units of soldiers (responsible for the mortar weapon), The soldiers fell in the first unit, and all the people he saw in the dream were martyred which (Um hasan) recorded them , and then the second unit fell, and he was wounded and transferred to the hospital, and he got the honor of martyrdom three days after his injury.

The martyr Muslim Jumaa Al-Hlfi
Birth Date: 1989
Birth place: Baghdad
Martyrdom place: Jurf Al-Nasr
Martyrdom Date : 19-Aug-2014

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

1 886

obunachilar
Kanal statistikasi