@tarj2018omeهذا الليل ليس ليلاً
هو فقط
إمرأة عمياء زجوا بها في الصالون
أو طفلا يريد ان يعبر الشارع باقدامه المقطوعة
او نبياً تذكر حبيبته وترك الأمر
أو عاهرة تريد ان تنجب اولاداً بالحلال
أو امراة
عارية تاهت ورقةً بين الرسامين والشعراء
او رجلا تعب من كثرة ما يطلب
يد حبيبتة من قبيلتها
واخذ يقول يا حبيبتي تعالي
كي ننجب أولادا كثيرون
أولادا نقاتل بهم رجال القبيلة
او رجلا سكران
يتمشى الان في كراج العلاوي
ولا يعرف الى أين يذهب
محمد خالد
@tarj2018ome.............................
این شب، شب نیست
این فقط،
زنی کور که آن را به آرایشگاه برده اند
یا
کودکی با پاهای قطع شده که بخواهد از خیابان بگذرد
یا
پیامبری که به یاد عشقش افتاد و پیامبر ایش را ترک گفت
یا
عاهره ای که دلش می خواهد از راه حلال بچه دار شود
یا
زنی لخت بسان ورق سفید گم می شود بین نقاشان و شعراء
یا
مردی خسته از خواستنهای مکرر دست عشقش از قبیله اش
و از فرط خستگی به عشقش می گوید
بیا کودکان زیادی را به دنیا بیاوریم تا با آنها با مردان قبیله بجنگیم
یا
مردی مست که اکنون در گاراج علاوی راه می رود و نمی داند به کجا می رود
شاعر عراقی محمد خالد
ترجمه عبدالعظیم سودانی
@tarj2018ome