- پیرهن آبی چهارخانهای ك برایت خریده بودم سفید شد ، دیگر نیا .
عطر موهایت از بالشی ك جا گذاشته بودی پرید ، دیگر نیا . .
صفحات کتاب عاشقانهای که برایم میخواندی پوسید ، دیگر نیا !.
ریشههای گلدان حُسنیوسفی که برایم خریده بودی خُشکید ، دیگر نیا .
ساعتی که هدیهی اوّلین سالگرد با هم بودنمان بود از کار افتاد ، دیگر نیا .
کافهای که پاتوق همیشگیمان بود تعطیل شد . خوانندهای که آهنگ موردعلاقهمان را خوانده بود سرطان حنجره گرفت .
بازیگری که تمام فیلمهایش را نگاه میکردیم از سینما خداحافظی کرد .
پیرمردی که بعد از رفتنت هر روز سراغت را میگرفت مُرد .
و آدمی که رهایش کردی و رفتی در انتظارِ آمدنت از پا درآمد . .
دیگر نیا :))!
- عطیه احمدی