حدودا دوره 1950شهری ک تماما کرم و قهوه ای بود،رایحه دلنشین قهوه همیشه احساس میشد و توام یکی از ساکنای این شهر بودی ک بنظر جدی و سرد تر از بقیه بود.
روزی شخصی رندم از تو میخواد تا باهاش یه روز رو بگذرونی.
یجورایی میخواست بهت نزدیک بشه اما تو حس خوبی بهش نداشتی
قبول میکنی؟!
اگر اره
متوجه میشی اون شخص ارتباط خیلی نزدیکی با کسی داره ک تو ازش متنفری !
حس میکنی دوست داری دوباره باهاش ارتباط داشته باشی اما از طرف دیگه فکر میکنی ممکنه بخواد بازیت بده
تو همچین شرایطی تو چجوری تصمیمی میگیری؟!
احساسات یا منطق؟!
توصیفش کن !!
𝖥𝗈𝗋 𝗒𝗈𝗎:
https://t.me/LilacSwand