آلمان سرزمین آمال و آرزوها
زمانی که نام آلمان را می شنویم،در ذهن ما ایرانی ها، واژگانی مانند مرسدس بنز، بی ام، فکس واگن، هیتلر، آلمان غربی-شرقی و غیره تداعی می شود. در دید ما، آلمان یکی از مهمترین کشورهای صنعتی دنیاست که مردم آن در سطح رفاه اجتماعی بالایی زندگی می کنند، خانه های مجلل دارند، امکان سفر به هر نقطه از دنیا دارند، سالانه نمایشگاههای مهمی در کشورشان برگزار می کنند، از بورس های تحصیلی عالی برخوردارند و خلاصه آنها از هر لحاظ در عالی ترین شرایط ممکن زندگی می کنند که برای هر کسی می تواند وسوسه برانگیز باشد. در جهان بینی من همه این موارد ذکر شده تنها می تواند چهره ای از نمای بیرونی را انتقال دهد نه بیشتر. تصویری درونی از این کشور زمانی در ذهن شکل می گیرد که با مردمانش به صحبت می نشینم، در مراسم مختلف و محافل متعدد آنها شرکت می کنم، فیلم های زمان گذشته و حال را به دقت مو شکافی می کنم. کتاب های مختلف در موردش می خوانم. اخبار را دنبال می کنم و خلاصه مجموعه ای از همه این موارد، جهان بینی من در مورد این کشور را می سازد.
آلمان در جهان بینی من، هزاران چهره دارد که نمی توان به دلیل پیچیدگی نظر قطعی و یا مثبت و منفی در هر کدام از موارد داد.آلمان را نه آلمان امروز بلکه باید آن را از زمان های دور تا اکنون به نظاره نشست و آنگاه شاید بتوان گفت که این کشور در طول ادوار متعدد، مانند هر کشور دیگر دستخوش حوادث و اتفاقات خوش و تلخ بوده و هر کدام از این حوادث، آلمان امروز را شکل می دهند.
در خاطر دارم هنگامی که با سوزان صحبت می کردم، یکبار به من گفت: "شما ایرانی در گذشته ی خود، لااقل تاریخ و تمدنی کهن و مشهور دارید که بتوان به آن افتخار کرد. اما ما آلمانی ها باید به کدام بخش از تاریخ خود افتخار کنیم؟! به مشهورترین دیکتاتور تاریخ که حتی امروز بردن نام آن، مدل مو و یا سبیل آن و بالاآوردن دست راست در جامعه تابو است و حتی مجازات هم دارد؟! یا به ننگ کشته شدن هزاران یهودی در کوچه و پس کوچه های شهر؟! آلمان تنها نگاهش به آینده است با گذراندن دوران تلخ و سخت گذشته. هر آلمانی خاطرات بسیاری از جنگ، هیتلر، قحطی، فقر و دو تکه شدن کشورش دارد که مثنوی هفتاد من می شود."
زمانی که نام آلمان را می شنویم،در ذهن ما ایرانی ها، واژگانی مانند مرسدس بنز، بی ام، فکس واگن، هیتلر، آلمان غربی-شرقی و غیره تداعی می شود. در دید ما، آلمان یکی از مهمترین کشورهای صنعتی دنیاست که مردم آن در سطح رفاه اجتماعی بالایی زندگی می کنند، خانه های مجلل دارند، امکان سفر به هر نقطه از دنیا دارند، سالانه نمایشگاههای مهمی در کشورشان برگزار می کنند، از بورس های تحصیلی عالی برخوردارند و خلاصه آنها از هر لحاظ در عالی ترین شرایط ممکن زندگی می کنند که برای هر کسی می تواند وسوسه برانگیز باشد. در جهان بینی من همه این موارد ذکر شده تنها می تواند چهره ای از نمای بیرونی را انتقال دهد نه بیشتر. تصویری درونی از این کشور زمانی در ذهن شکل می گیرد که با مردمانش به صحبت می نشینم، در مراسم مختلف و محافل متعدد آنها شرکت می کنم، فیلم های زمان گذشته و حال را به دقت مو شکافی می کنم. کتاب های مختلف در موردش می خوانم. اخبار را دنبال می کنم و خلاصه مجموعه ای از همه این موارد، جهان بینی من در مورد این کشور را می سازد.
آلمان در جهان بینی من، هزاران چهره دارد که نمی توان به دلیل پیچیدگی نظر قطعی و یا مثبت و منفی در هر کدام از موارد داد.آلمان را نه آلمان امروز بلکه باید آن را از زمان های دور تا اکنون به نظاره نشست و آنگاه شاید بتوان گفت که این کشور در طول ادوار متعدد، مانند هر کشور دیگر دستخوش حوادث و اتفاقات خوش و تلخ بوده و هر کدام از این حوادث، آلمان امروز را شکل می دهند.
در خاطر دارم هنگامی که با سوزان صحبت می کردم، یکبار به من گفت: "شما ایرانی در گذشته ی خود، لااقل تاریخ و تمدنی کهن و مشهور دارید که بتوان به آن افتخار کرد. اما ما آلمانی ها باید به کدام بخش از تاریخ خود افتخار کنیم؟! به مشهورترین دیکتاتور تاریخ که حتی امروز بردن نام آن، مدل مو و یا سبیل آن و بالاآوردن دست راست در جامعه تابو است و حتی مجازات هم دارد؟! یا به ننگ کشته شدن هزاران یهودی در کوچه و پس کوچه های شهر؟! آلمان تنها نگاهش به آینده است با گذراندن دوران تلخ و سخت گذشته. هر آلمانی خاطرات بسیاری از جنگ، هیتلر، قحطی، فقر و دو تکه شدن کشورش دارد که مثنوی هفتاد من می شود."