خودشناسی کاربردی


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


Похожие каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


#آسیب_روانی هنگامی اتفاق می‌افتد که آنچه در بیرون رخ میدهد، در زندگی درون روانی افراد تداوم می‌یابد؛
و این خود فرد است که منبع عذاب، #سوءاستفاده، #انفصال و #غفلت از خودش است...!!

ترجمه بخشی از مقاله
Trauma reveals the roots of resilience
نوشته دیانا فوشا
@mahfelekhodshenasi


خودشناسی شناخت نیست
غفلت زدایی است
بازنگه داشتن چشم بر چیزی است که در ما وجود و جریان دارد.
خودشناسی مشاهده است؛ مشاهده ای از سر دوستی و آشتی.
خودشناسی، معنا کردن و ترجمه مشاهده در جهت شفاف تر و غنی تر کردن معنای خود است.

🔆 : پویش _دکتر سرافراز
@mahfelekhodshenasi


🔴 من به روایت من
✍ #هانیه_روزبهانی

به نظر من یکی از موضوعاتی که در وادی خودشناسی گاهی ممکنه در موردش دچار سوءتفاهم بشیم، مفهوم «خود واقعی» هست. این روزها زیاد از دیگران می‌شنویم که خود واقعی‌ت باش! یا چرا خود واقعی‌ت نیستی؟ در این مورد چند نکته به نظرم می‌رسه که البته بیشتر در حد طرح سواله. اول اینکه خود واقعی تا چه حد می‌تونه اصالت داشته باشه؟ وقتی هر انسانی بخش بزرگی از شخصیتش حاصل تربیت و جامعه‌پذیری و تاثیر محیطه و عملا نمی‌تونه یک ذهنیت بکر و خارج از چارچوب‌های از قبل آموخته‌شده توسط جهان بیرون داشته باشه، خود واقعی تا چه حد معنا پیدا می‌کنه؟

نکته دوم اینکه ابراز خود واقعی تا چه اندازه‌ای سالم و سازنده ست؟ قبل‌ها یونگ در بحث نقاب یا پرسونا به این نکته پرداخته بود و گفته بود که ما برای زندگی اجتماعی سالم به خیلی از نقاب‌‌های اجتماعی‌مون احتیاج داریم.

و نکته بعدی که به نظرم از همه مهم‌تره اینه که آیا اصلا ما یک خود واقعی ثابت داریم؟

این موضوعیه که دکتر آذرخش مکری، روانپزشک، چندین بار در سخنرانی‌هاشون بهش پرداختند و توضیح دادند که تحقیقات جدید در علوم رفتاری و نوروساینس نشون می‌ده شخصیت انسان‌ها اصلا ماهیت ایستا و ثابتی نداره‌. حالا چرا ما فکر میکنیم یک شخصیت ثابت داریم؟ چون هر آدمی از خودش یک روایت یا narration داره که فکر می‌کنه اون حقیقت داره. مثلا روایت من از خودم اینه که من آدم خوش‌قلبی هستم، سختکوشم، تنبلم، یا بداخلاقم، این روایت فقط بر اساس چند تجربه یا داده محدود شکل گرفته و بعد از اونجا که مغز بسیار آماده ست که کلیشه بسازه این تصویر از خود رو به عنوان یک کلیشه ایجاد می‌کنه و ما فکر می‌کنیم این خود واقعی ماست و باورش می‌کنیم.

علت اینکه در آزمون‌های شخصیت هم می‌بینیم نتایج تست‌های یک فرد بعد از چند دهه تغییر چندانی نکرده، به خاطر ثبات شخصیت نیست، به خاطر همون روایت ثابت ما از خودمونه. مثلا من فکر می‌کنم آدم خجالتی‌ای هستم و در تمام تست‌ها به سوالات مربوط به این موضوع پاسخ مثبت می‌دم اما ممکنه در واقعیت اینقدر هم خجالتی نباشم‌. درواقع در طول زمان این صفت در من تغییر کرده اما هنوز روایت من از خودم عوض نشده.

کلا ویژگی‌های ما در طول زمان خیلی بیشتر از چیزی که فکر می‌کنیم تغییر می‌کنه. پس وقتی شخصیت ما یک ماهیت ایستا نداره و هر لحظه در حال تغییره، یک برداشت کلیشه‌ای راجع به خودواقعی در خود و دیگران می‌تونه بسیار دور از واقعیت باشه.

هانیه روزبهانی

پ ن ۱: نکته سوم نقل به مضمون از صحبت‌های دکتر مکری در «پادکست جهان شگفت‌انگیز مغز» و «سخنرانی میراث آیشمن» هست.
پ ن۲: «من به روایت من» نام کتاب ارزشمندی از دکتر نیما قربانی ست.
@mahfelekhodshenasi


ظاهرش گم گشت در دریا ولیک
ذاتِ او معصوم و پا بر جا و نیک
(دفتر چهارم)

اگر بر این باور باشیم که پس از مرگ همه ما به جهان دیگری می‌رویم، این روح ماست که به عالمی دیگر انتقال می‌یابد؛ و روح ما همانی است که در این جهان در کالبد ماست.

حال اگر این روح کفۀ خوبی‌هایش بیشتر از کفۀ بدی‌هایش باشد، همچون قطره بارانی پاک به دریای عدم وارد می‌شود و جزوی از آن می‌گردد. اگر برعکس، کفۀ بدی‌های ما سنگین‌تر باشد، قطره لجن‌آلود به عدم می‌پیوندد. در حقیقت خوشی یا ناخوشی ما در آن عالم بستگی به این دارد که آیا بیشتر به سمت پاکی حرکت کرده‌ایم و یا مسیر ناپاکی را انتخاب کرده‌ایم.

هیچ‌کس پاک مطلق یا ناپاک مطلق نیست و این امر اقتضای بشر بودن ماست. به دنبال پاکی مطلق رفتن خطاست و از سوی دیگر تصور اینکه کسی مطلق و سراپا ناپاک است و هیچ راهی برای بازگشت ندارد نیز خطاست. مهم این است که در حد توان در مسیر پاکی قدم برداریم و اگر گاه می‌لغزیم و به زمین می‌خوریم دوباره بلند شویم و به راه ادامه دهیم تا زمان مرگ فرا رسد.

خداوند از ما هرگز کاری فوق طاقتمان نخواسته است؛ بلکه برعکس، صریحا در قرآن، سوره اعراف، آیه ۴۲ آمده است که لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا
و ما هیچ کس را بیش از وسع او تکلیف نمی‌کنیم.

علی_منهاج
@mahfelekhodshenasi


در این دنیای وانفسا چگونه باید زندگی کرد؟

تا وقتی که در زندگی بیدار نشده ایم نمی دانیم چگونه باید زندگی کرد. وقتی هم بیدار شدیم ، جز عاشقی چه می توان کرد ؟ درصورتی که می خواهید زندگی گوارایی داشته باشید باید عاشق باشید . البته عاشقی هم بحکم باید نیست . اتفاقی که می افتد . منتظرش نباید بود . وقتی به سروقت آدمی می آید که ملتفتش نیست. بدین ترتیب عاشقی ختم کلام زندگی است.
از همه مناقشه ها و درگیری ها کنار می روید. از هر گونه آزمندی وجاه طلبی کنار می روید. دیگر در بند ثروت و شهرت و قدرت و لذت نیستید. بخاطر اینکه هیچ کس در زندگی غنی تر از آدم عاشق نیست ، از آدم عاشق بی نیازتر هم وجود ندارد . با عاشقی آدمی به همه چیز می رسد. پا برسر عرش می گذارد. همیشه شاد و خندان دست افشان است.
شما نهایت ثروت و قدرت و شهرت و لذت را چه می دانید؟
نوعی رضایت باطنی که حد و مرزی بر آن متصور نیست. این را درعاشقی بدست می آوریدو از همه چیز بی نیاز می شوید.
عشق چون شعله است کاو چون برفروخت
هر چه جز معشوق ، باقی جمله سوخت
غیر معشوق ار تماشایی بود
عشق نبود هرزه سودایی بود
بگذارید این را هم بعنوان حسن ختام بگویم چنانچه در زندگی مستبدان ، دیکتاتورها و خودکامگان دفت کنید ، در زندگی همه آنان فقدان عشق را می بینید. آدم عاشق هیچ کالایی جز مهر و محبت برای عرضه کردن ندارد . شاد باشید.
دکتر پیمان آزاد
@mahfelekhodshenasi


فرایند رشد، غالباً با زخم و درد همراه است. برای نمونه ممکن است به خاطر کاری که نکرده ایم مورد اتهام قرار بگیریم.
یونگ در زندگینامه خود میگوید:
روزی آموزگار، تمام مقاله های همکلاسی هایم را به ترتیبِ بهترین ها خواند اما مقاله من را اصلاً نخواند و پس از اتمام مقالات گفت: در اینجا مقاله ای هست که با فاصله زیادی از همه مقالات دیگر بهتر است ولی کاملاً معلوم است که آن را از جایی دزدیده اند. اگر میتوانستم آن کتابی را که این مقاله از روی آن دزدیده شده پیدا کنم، حتماً دانش آموز متقلب را اخراج میکردم.
اما یونگ برای نوشتن آن مقاله سخت کار کرده بود و تمام آن به قلم خودش بود. پس از این ماجرا، او هرگز به آن آموزگار و به کل سیستم آموزشی اعتماد نکرد. و درست از درون این زخم بود که یونگ به دکتر کارل یونگ موسس مکتب روانشناسی تحلیلی تبدیل شد.

چنانکه مولانا سروده است:
هیچ طبیبی ندهد بی مرضی حب و دوا
من همگی درد شوم، تا که به درمان برسم


"رابرت جانسون"
@mahfelekhodshenasi


کلیپهای گنج حضور dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
🌹 بدخواهی من ذهنی 🌹

✍ من ذهنی بُخل دارد، تن نده به این بُخل، بدخواه مردم نباش، این من ذهنی محدود اندیش است

کوثر اندیش نیست، فراوانی اندیش نیست در نتیجه همه‌اش بدی مردم را می‌خواهد،

نمی‌خواهد به کسی چیزی برسد، در نتیجه به خودش هم نرسد. به خودش نرسد به دیگران هم نرسد

وضع ما خوب نشود. من ذهنی می‌خواهد وضع هیچکس خوب نشود، این بُخل تن است بُخل من ذهنی است،

به من نمی‌رسد به دیگران هم نرسد این یک موقع می‌گوید به تو نرسد به من برسد، می‌گوید نه به من برسد نه به تو برسد

این کار من ذهنی است مخرب است.و می‌گوید این را کنار بگذار، تشخیص بده و سخا را پیش بیاور 🙏

✅ برنامه ۸۱۹ گنج حضور

#بخل #بدخواهی #کمیابی

@Ganjehozourclip


📄مغالطه چیست؟

What is the fallacy?

🖊️ محمدرضا سلیمی

مُغالِطِه مصدر باب مُفاعِلِه به معنی همدیگر را به غلط انداختن است. در عربی مصدر باب مفاعله برای نشان دادن مشارکت در انجام کاری برای رسیدن به هدف خاصی می‌باشد؛ مانند مذاکره، مناظره، مجادله، مباحثه، مصاحبه، مکاتبه، مشاعره، معامله، مکالمه، و مغالطه.‌ بنابراین برای مکاتبه، مباحثه، مشاعره، مذاکره، مجادله، مصاحبه، معامله، مکالمه، و مغالطه به حداقل وجود دو نفر نیاز است که می‌توانند هم‌زمان هم فاعل باشند و هم مفعول. البته وجود بیش از یک نفر شرط لازم نیست چون ممکن است شخص با خودش هم مجادله، مکالمه، یا معامله کند.

تعامل و مشارکت افراد باهم ممکن است نتیجهُ و هدف خاصی را در پی داشته باشد: نتیجهُ مصالحه آشتی، نتیجهُ مصاحبه پذیرش یا رد درخواست، نتیجهُ مبارزه شکست یا پیروزی، نتیجهُ مذاکره دست‌یابی به اهداف مشترک، نتیجه مشاعره تفریح روحی و روانی و لذت فکری، و نتیجهُ مغالطه فریب خود یا دیگران برای پذیرش نتیجهُ استدلال می‌باشد که این نتیجه ممکن است درست باشد یا نادرست.

در تفکر انتقادی، به گفتار، رفتار، اندیشه و پندار، نوشتار، و احساس و هیجانی که جای استدلال صحیح و منطقی را بگیرد و بطور آگاهانه یا ناآگاهانه و عمد یا غیرعمد در آن فریب و نیرنگ به خود و دیگران باشد مغالطه گفته می‌شود.

مثال ۱:

تصور کنید مردی به همسرش پیشنهاد می‌‌دهد با هم چند روزی به مسافرت شمال بروند و زن در پاسخ به این پیشنهاد بگوید: اگر مسافرت برویم تصادف می‌کنیم، قطع نخاع می‌شویم، باید تا آخر عمر در بستر بخوابیم، بعد زخم بستر می‌گیریم، جای زخم عفونت می‌کند و این باعث مرگ ما می‌شود.

نتیجه: مسافرت لغو می‌شود.

در این استدلال مغالطهُ شیب لغزنده (slippery slope fallacy) وجود دارد. نام دیگر این مغالطه، مغالطهُ زنجیرهُ فاجعه یا شرایط فاجعه‌ناک است. این مغالطه در زبان عامیانه با عبارت "اگر همین‌طور پیش برود ... " شروع می‌شود.

ساختار منطقی این مغالطه به شرح زیر است؛

اگر اجازه دهیم عمل "الف" انجام شود، به تدریج منجر به انجام عمل "ب" می‌شود.

عمل "ب" غیراخلاقی و فاجعه‌ناک است.

نتیجه: نباید عمل "الف" انجام شود.

البته اگر زن در پاسخ به پیشنهاد شوهر بگوید: اگر به مسافرت برویم ممکن است به بیماری کرونا مبتلا شویم و بمیریم مغالطهُ شیب لغزنده نیست.

نمونهُ دیگر مغالطهُ شیب لغزنده یا زنجیرهُ فاجعه ممانعت بانوان از ورود به ورزشگاه برای تماشای فوتبال می‌باشد.

البته در بعضی شرایط استدلال شیب لغزنده منطقی می‌باشد مانند گرفتن کارد از دست کودک خردسال و نوزاد جهت جلوگیری از آسیب زدن به خود.

مثال ۲:

مادری که مدرک تحصیلی دیپلم دارد به فرزندش توصیه می‌کند خوب درس بخواند تا در آزمون کنکور سراسری قبول شود. فرزند در واکنش به توصیهُ مادر می‌گوید: تو خودت دیپلم داری!! چرا ادامهُ تحصیل ندادی؟!! به من می‌گویی درس بخوان؟!!

در این استدلال فرزند مرتکب مغالطهُ "خودت هم" (you too fallacy) شده است که جای پاسخ منطقی را گرفته است. مغالطهُ خودت هم (you also fallacy یا you too fallacy ) زیر مجموعهُ مغالطهُ حمله به شخص (ad hominem fallacy) می‌باشد. یا وقتی که گفته می‌شود در جامعه ما مشکلات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی وجود دارد، در پاسخ بعضی افراد می‌گویند در فلان کشورها هم این مشکلات وجود دارد. این استدلال هم مغالطهُ خودت هم است.

هرگاه با این مغالطه مواجه شدید، در دفاع از استدلال خود این شعر حافظ را بخوانید.

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

آموزش تفکر انتقادی
@mahfelekhodshenasi


افرادی که خودشان را به در و دیوار میزنند و هزار و یک کار را انجام میدهند
اما حاضر نیستند کاری را انجام دهند که مساله اصلی آنها است؛
تصور میکنند با تاخیر انداختن و نپرداختن به مساله اصلی
برای همیشه از شر آن خلاص خواهند شد؛
در حالی که ناخودآگاه به سوی ملاقات با آن مساله حرکت میکنند.
حل و فصلِ مساله اصلی زندگیمان را به تاخیر نیندازیم.

"دکتر منوچهر خادمی"
@mahfelekhodshenasi


🌱🌱 در زندگی، هیچ چیز جای شجاعت را نمی گیرد. مطمئن ترین راه، شجاع بودن است!

شجاعت ناکامل بودن!
Courage to be imperfect!
شجاعت برابر بودن!
Courage to be Equal!
شجاعت نامحبوب بودن!
Courage to be Disliked!
شجاعت خلق کردن!
Courage to Create!
شجاعت بخشیدن!
Courage to Forgive
شجاعت عاشق بودن!
Courage to Love!
شجاعت خردمند بودن!
Courage to be Wise!
شجاعت زنده بودن!
Courage to Live!
شجاعت آزاد بودن!
Courage to be Free!
شجاعت زن بودن!
Courage to be a Women!
شجاعت مرد بودن!
Courage to be a Man
شجاعت تسلیم بودن!
Courage to Submit!
شجاعت شاد بودن!
Courage to be Happy!
شجاعت غمگین بودن!
Courage to be Sorrow!
شجاعت از دست دادن!
Courage to Lose!
شجاعت تغییر!
Courage to Change!
شجاعت مردن!
Courage to Die!


دکتر حمید علیزاده
استاد روان شناسی دانشگاه علامه طباطبایی
@mahfelekhodshenasi


‍ "چگونه خود را تغییر دهیم"

اگر میخواهی تغییر کنی، ابتدا باید خودت را بشناسی. برای اینکه خودت را بشناسی باید بتوانی خودت را مشاهده کنی. زیرا آدمی هر آنچه را که قرار است تغییر دهد، باید ابتدا خوب ببیند. برای دیدن خود، قبل از هر چیز باید "توقف" کنی. نمی توانی همچون گذشته به راه خود بروی و بگویی میخواهم خود را تغییر دهم! آن که در جنگلی گم می شود ابتدا می "ایستد". این "ایست" یک کیفیت درونی و در عین حال لازم و ضروری است.

ما انسانهای حرّافی هستیم. حرفهایی بیهوده و ناسنجیده زیاد می گویم. این مشکل که یک بیماری است باید با سکوت بر طرف شود. زیرا پر گویی نمیگذارد که ما خود را مشاهده کنیم. ما در حرف هایمان گم شده ایم.

مشکل بعدی، دروغگویی ماست. ما نه تنها به دیگران که به خودمان نیز مرتب دروغ می گوییم. مثلاً؛ من آدم خوبی هستم، مهربان و فهیم و بر حق ام. فکرهایم همه درست است و این دیگرانند که مرا درک نمی کنند و غیره. اینها همه مشتی دروغ است که ما هر روزه به خورد ذهنمان می دهیم.

دروغگویی به خود ممنوع!

مشکل دیگر باورها و اعتقادات و خرافاتی است که عمدتاً از کودکی به جان مان ریخته اند و ما نیز آنها را یدک می کشیم. باید همه باورهای غیر معقول و ناکارآمد و بازدارنده را شجاعانه به دور بریزیم. نباید برداشت هایمان را عین حقیقت بپنداریم. برداشت های ما، برداشت های ماست و حقیقت همواره برتر از هر برداشتی است.

مشکل دیگر احساسات و عواطف کور ماست. ما به این چیز و آن چیز احساس وابستگی می کنیم و دلبسته ی چیزهای موهوم و از دست رفتنی هستیم. اینها همه مانع دیدن خود است... یک سالک اینگونه خود را "مشاهده" می کند. و این مشاهده است که به شناخت از خود منجر می شود. و چنین شناختی باعث تغییر می گردد.

ای دوست، حرف از تغییر زدن، تغییر نمی آورد. معرفت یافتن به خویش است که منجر به تغییرات اساسی می شود. و یادت باشد تا خودت تغییر نکنی، جهانت تغییر نخواهد کرد.

مسعود ریاعی
@mahfelekhodshenasi


کلیپهای گنج حضور dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
🌹 غصب رشد توسط من ذهنی 🌹

✅ برنامه ۸۱۸ گنج حضور #رشد

@Ganjehozourclips


💫خرد بی طرف است ؛
هیچ انسانی دشمن شما نیست ؛
هیچ انسانی دوست شما نیست .

همه ی آنان آموزگار شما هستند .

دشمن شما یک راز می شود که باید کشف شود ؛
حتی اگر سالها زمان ببرد
زیرا انسان باید آنرا دریابد .

دوستتان بخشی از شما می شود ؛
گسترشی از خودتان ومعمایی برای استحاله یافتن .

تنها دانستن یک چیز دشوار است
آن هم قلب خودتان‌...

#نوری_بر_فراز_راه
#میبل_کالینز
#مترجم_محمود_پورآزاد
@mahfelekhodshenasi


به نکته‌های بدیهی زیر توجه کنید:

1. خواسته‌ها، نیازها و تمایلات هر انسانی نامحدود و بی‌پایان است.

2. منابع و امکانات ارضای خواسته‌ها، نیازها و تمایلات هر انسانی محدود است.

3. بنابراین، باید دست به انتخاب از میان گزینه‌های موجود زد.

4. انتخاب هر گزینه‌ای مساوی است با از دست دادن گزینه‌های دیگر.
این قاعده در اقتصاد، #هزینه‌ی‌_فرصت نام دارد؛ یعنی هر انتخاب شما هزینه‌اش از دست دادن فرصت انتخاب گزینه‌های دیگر است. البته، برخی هزینه‌ها سنگین است و برخی سبک‌تر. مثلاً کسی که یک ازدواجِ اشتباه می‌کند یا رشته‌ی دانشگاهی اشتباهی می‌خواند، هزینه‌اش خیلی سنگین‌تر از کسی است که در رستوران به جای ماهی، کباب می‌خورد.

5. حالا با توجه به این نکات بدیهی می‌توانیم یکی از معانی عقلانیت را مشخص کنیم:

«انسان عاقل، یا مدیر عاقل، یا ملت عاقل یا دولت و حکومت عاقل به موجودی گفته می‌شود که با توجه به محدودیتِ منابع و فرصتهایش، بهترین گزینه‌ای را انتخاب کند که کمترین هزینه‌ی فرصت را داشته باشد».

به عبارت دیگر، انسان عاقل به این فکر می‌کند که در برابر انتخابی که می‌کنم چه چیزی به دست می‌آورم؛ و انسان عاقل‌تر به این هم فکر می‌کند که در برابر انتخابی که می‌کنم چه چیزهایی را از دست می‌دهم.

دکتر محسن زندی ...روانشناس
@mahfelekhodshenasi


هیچ دقٺ کرده اید؟
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ.
ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺁﺏ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺼﺮﻑ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ.
ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﻣﯿﻮﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﻧﺪ.
ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ.
ﮔﻞ ، ﻋﻄﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﮔﺴﺘﺮﺵ ﻧﻤﯿﺪﻫﺪ.
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ و درخدمت دیگران، ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺍﺳﺖ.
پس گذشت وفداکاری قانون طبیعت است بی قانونی کنی از انرژی مثبت اطرافت محروم خواهى شد و خودت ضرر می کنی

نویسنده؟؟؟ نامشخص
@mahfelekhodshenasi


گفت:
این چه شوریست که من دور قمر میبینم / همه آفاق پر از فتنه و شر میبینم؛ دختران را همه جنگ است و جدل با مادر / پسران را همه بدخواه پدر میبینم؛

همینی هست که هست، به مقدرات الهی راضی باش، تن بده، گله نکن که خدایا این چه وضع روزگاری است؟

اگر دستم رسد بر چرخ گردون / همی پرسم که این چون است و آن چون؛
حالا این گله و شکایت می کند؟ شاید هم فقط پرسش باشد، گاهی فراتر میروند، اینجوری که خدایا مثل اینکه خدایی بلد نیستی، بیا به حرف ما گوش کن، ادعای خدایی دارد.

گاهی چون خیلی می‌خواهد صبور باشد، صبر عن المعصیة زیادی دارد، می‌خواهد نه خودش، نه دیگران هیچ وقت گناه نکنند، اما ميبيند نميشود، رضایت را از دست ميدهد، می‌گوید خدایا مشکلات را برطرف نمیکنی و جلوي گناه را نمی گیری؟ پس من هم دیگر نماز نمی خوانم، یعنی صبر های دیگر را هم خراب کرد. به جاي اينكه از خدا راضی باشد، با خدا به جنگ افتاده.
جابر به امام باقر علیه السلام عرض کرد، من بین فقر و غنا، فقر را بیشتر می پسندم و بین سلامتی و بیماری، بیماری را بیشتر می پسندم، یعنی صبوری بر فقر و بیماری دارم اما در غنا و سلامتی معلوم نیست چه می کنم، حضرت فرمود ولی ما خاندان آن چیزی را می پسندیم که خدا بپسندند، هرچه خدا پسندید ما همان را می پسندیم، صبوری بر رضای خدا داریم.

این مرتبه از صبوری که شاید در همین سه مرتبه صبوری قبلی بتوان جا داد، یعنی آنها را طوری معنا کنیم که این را هم بگیرد، این قسم صبوری خیلی عقل و معرفت می خواهد یعنی حقیقت را طوری بفهمی که به رضای خدا راضی شوی، این سخت است که بر گناه کردن و گناه نکردن هر دو صبر کند، تا خدا چه خواهد، ما معمولا صبر بر طاعت داریم اما صبر بر عدم طاعت نداریم، نماز را به خاطر صبر بر طاعت می‌خوانیم، اما نماز صبح خواب ماندیم و قضا شد، صبوری نداریم، آنقدر ناراحت می شویم که نماز فردا هم قضا می شود.
آنقدر غصه میخوریم و این بی صبری است. بعد از صبر بر طاعت خدا، اگر نشد باز هم صبور باش، خودت را نباز و از رحمت خدا ناامید نشو. گناه کردی، معصیت کردی، از رحمت خدا ناامید نباش. صبور باش.

تقدیر بر این قرار گرفت که دیر بفهمی و مرتکب گناه شوی، صبور باش بر این دیر فهمیدن. بر بچگی خودت صبور باش، از رحمت خدا ناامید نباش، به آمرزش الهی امیدوار باش.

استاد حسین نوروزی
@mahfelekhodshenasi


"درباره مستقل بودن"

توانایی استقلالِ روحی و روانی به ما این امکان را میدهد تا همانی باشیم که هستیم.

مستقل بودن، قدرتِ "نه" گفتن را بدونِ ترس از طردشدگی به ما میدهد.

ابراز وجود و موجودیتِ بدون خشونت و جرأت ورزانه از ویژگیهایِ انسانِ مستقل است.

استقلال، رابطه مستقیمی با آزادی دارد. هر چه مستقل تر، آزادتر.

انسانِ مستقل؛ فردی محکم و پابرجا، استوار و قائم بنفس است که محتاج به دیگران نیست.

مستقل بودن یعنی به خودمان حق بدهیم که خودمان باشیم.

فرد مستقل اهل زورگویی و استبداد نیست چرا که او نیازی ندارد به اینکه دیگران را ضعیف و حقیر و ذلیل کند.

زورگو و مستبد کسی است که از ضعف و ذلت و حقارت دیگران هویت ستانی میکند و در واقع به تحقیر و کوچک شمردن دیگران نیازمند است.

وقتی مستقل هستید و از درون عزت نفس دارید؛ در پُر استرس ترین موقعیتها و شرایط میتوانید روحیه خودتان را حفظ کنید.

استقلالِ شخصیت یعنی خودبسنده بودن؛ برداشتن و بلند کردنِ زندگی بی شرکتِ غیری.

فردی که از عدم استقلال در اعماق روانش رنج میبرد؛ از ترس طردشدگی تمام تلاشش را میکند تا دیگران را از خودش راضی نگه دارد. این دیگران به معنای "همه" است. کوتاه آمدن و توافق و تطبیق با همه در هر شرایطی.

وقتی پاسخ به نیازها و انتظارات ناحق دیگران را جایگزین نیازها و انتظارات به حق خودمان میکنیم، در حال رنج بردن از عدم استقلال و وابستگی هستیم.

آیا شما در روابط خانوادگی، عاطفی، اجتماعی و ... به هر آنچه دیگری از شما انتظار دارد، تن میدهید؟

آیا هویت و موجودیت شما به تأیید، دیده شدن و دوست داشته شدن از طرف دیگران وابسته است؟

شخص وابسته، قطعِ هرگونه رابطه (اگر چه رابطه ای موقت و کم عمق) را توهین به خود تلقی میکند.

مهم ترین گام برای داشتن شخصیت و منشِ مستقل، تفکر مستقل داشتن است. استقلال فکر و اندیشه، مقدمه عدم وابستگی و رهایی از نیاز به تأیید و تحسین دیگران و زیستنی وابسته است.

برای مستقل شدن باید از ایده آل جلوه دادنِ دیگران دست برداریم و خودمان را از اینکه زیرمجموعه و تابعی از آنها باشیم رها کنیم و ارزش خودمان را بیابیم.

اگر در رابطه با دیگران جرأت و جسارتِ ابراز نیازها و خواسته های معقول و مشروع خودمان را نداشته باشیم؛ به مرور زمان خشمی درونمان شکل خواهد گرفت که بصورت زخم زبان و کلمات طعنه وار و نیش دار بروز میکند. این خشمی انفعالی و از روی عدمِ استقلال روانی است.

اگر میخواهیم فردی قربانی نباشیم باید روی استقلال جانمان کار کنیم.

بنظرم مهمترین نتیجه مستقل بودن، آزادی و آزادگی است. رها بودن از قید و بندهای ناحق و غیرمشروع و غیرعقلانی که اجازه پرواز به سمت و سوی قله ها را به ما نمیدهند.

شما کارت اعتباری بانکی نیستید که اعتبارتان را از دیگری بگیرید.
خودتان اعتبار خودتان هستید.

نظامی در لیلی و مجنون سروده است:
جایی که بزرگ بایدت بود
فرزندی من نداردت سود
چون شیر به خود سپه‌شکن باش
فرزند خصال خویشتن باش


" دکتر منوچهر خادمی "

2 تیر 99
@mahfelekhodshenasi


خلاصه برنامه‌های گنج‌حضور 🌹 dan repost
خلاصه ابیات برنامه 819.pdf
8.4Mb
📋 فایل پی‌دی‌اف PDF

🔹خلاصه شرح ابیات برنامۀ ۸۱۹

🔸پرویز شهبازی - گنج‌ حضور

با تشکر:
کارگروه خلاصه‌‌نویسی متن برنامه‌ها

@Razeganjj


شادی حضور dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
🔸مجموعه ابیات برنامه گنج حضور ۸۱۹
🔹به صورت فوتوکلیپ

@Shadiye_Hozour


انسان بیدار ؛ نسبت به دیگران سخت گیر نیست .شرایط و محدودیت های انسانی را درک می کند. بجای مجازات ، نرم عمل می کند و آموزش دهنده است .مدارا از ویژگی های انسان بیدار و هوشیار است .
دکتر پیمان آزاد
@mahfelekhodshenasi

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

1 482

obunachilar
Kanal statistikasi