چگونه اروین یالوم شدم
بخش #سوم
عقاید مذهبی اروین یالوم
موضع او تقریبا الحادی است و خود را از لحاظ فکری شبیه ریچارد داوکینز، کریستوفر هیچنز و سم هریس میداند. او خود را دین باور نمیداند و این را خیلی بهتر از دین ستیزی میداند. او در قسمتهایی از کتاب ایده زندگی پس از مرگ را ایدهای آرامبخش میداند. او تاثیر دین را در زندگی همکاران روانپزشکش ناچیز میداند و معتقد است از این که دین ندارد هیچ گاه آسیب ندیده است.
یالوم و فروید
یالوم فروید را نه تنها پدر روانکاوی، که او را پدر رواندرمانی میداند، چون پیش از فروید هیچگونه رواندرمانی وجود نداشته است. او انتقاداتی به فروید دارد ولی احترام زیادی برای او قائل است. “خیلی از مواقع که کار درمانی انجام میدهم، نظرات فروید در ذهنم ظاهر میشوند.” یالوم از این که اندیشه فروید از مد افتاده، متاسف است و در فصل”همه حرفهای فروید غلط نبود” در کتاب ارزشمند هنر درمان این نظر خود را بسط میدهد. او دورانی را در وین شهر زیگموند فروید میگذارند و هنگامی که زخم مشکوکی در دهانش پیدا میشود فکر میکند که از سرطانی شبیه به سرطان فروید خواهد مرد و همین میشود که سیگار را ترک میکند.
اروین یالوم و ویکتور فرانکل
او در دورانی که در وین زندگی کرد، اضطراب شدیدی را تجربه میکند که او را بر این میدارد که با ویکتور فرانکل نویسنده کتاب انسان در جستجوی معنا دیدار کند که در تلاش اول موفق نمیشود. در آخر به سختی وقت ملاقاتی با او ترتیب میدهد. یالوم فرانکل را مردی قدکوتاه، جذاب، خوش رو با موهای سفید معرفی میکند که قدرتی سحر امیز در سخنرانی داشت. او حس میکند در جلسه اول فرانکل میخواهد او را تحت تاثیر قرار دهد. در آن جلسه فرانکل اصلا درباره علت این که یالوم چرا میخواست او را ببینید، سوال نمیکند و فقط درباره مسائل مورد علاقه خودش حرف میزند. چیزی که از این بخش کتاب مشخص است، این است که یالوم همچنان از دست فرانکل عصبانی است.
فرانکل به درخواست مشاوره یالوم اهمیتی نمیدهد و از یالوم میخواهد برای دعوت او به دانشگاه استنفورد برای سخنرانی تلاش کند و همین اتفاق هم میافتد. یالوم دیدارش با فرانکل در استنفورد را مشکل دار و سخت توصیف میکند و ارائه زنده درمان بالینی او را در نوع خودش فاجعهای میدانست. او به جای نشان دادن معنادرمانی (سبک درمان فرانکل) اجبار و تحکم را نشان میداد. یکی از دانشجوها در این بین با اعتراض جلسه را ترک کرد. “هیچ عذرخواهی ویکتور را آرام نمیکرد و معتقد بود باید واحد درسی ان دانشجوی معترض حذف شود”
یالوم چندین بار سعی میکند بازخورد مناسبی از رفتار ویکتور به او بدهد که همیشه فرانکل آن را به انتقاد مخرب تعبیر میکرد. او معتقد بود تمجیدها چشم فرانکل را کور کرده بود و خود فرانکل کاملا با یالوم مخالف بود. داستان یالوم و فرانکل در این کتاب جذابیتی بالایی داشت وباید در نظر داشت این تنها روایت یالوم از یک واقعه است. در اخر این بخش یالوم معترف است که به خوبی نتوانسته درد و رنج فرانکل را درک کند و سعی کرد در دیدارش با رولو می این موضوع را جبران کند. یالوم از لحاظ علمی و هنر درمانی برای فرانکل احترامی زیادی قائل بود.
#مشاوره #رواندرمانی
🆔 @moshaverpsy
بخش #سوم
عقاید مذهبی اروین یالوم
موضع او تقریبا الحادی است و خود را از لحاظ فکری شبیه ریچارد داوکینز، کریستوفر هیچنز و سم هریس میداند. او خود را دین باور نمیداند و این را خیلی بهتر از دین ستیزی میداند. او در قسمتهایی از کتاب ایده زندگی پس از مرگ را ایدهای آرامبخش میداند. او تاثیر دین را در زندگی همکاران روانپزشکش ناچیز میداند و معتقد است از این که دین ندارد هیچ گاه آسیب ندیده است.
یالوم و فروید
یالوم فروید را نه تنها پدر روانکاوی، که او را پدر رواندرمانی میداند، چون پیش از فروید هیچگونه رواندرمانی وجود نداشته است. او انتقاداتی به فروید دارد ولی احترام زیادی برای او قائل است. “خیلی از مواقع که کار درمانی انجام میدهم، نظرات فروید در ذهنم ظاهر میشوند.” یالوم از این که اندیشه فروید از مد افتاده، متاسف است و در فصل”همه حرفهای فروید غلط نبود” در کتاب ارزشمند هنر درمان این نظر خود را بسط میدهد. او دورانی را در وین شهر زیگموند فروید میگذارند و هنگامی که زخم مشکوکی در دهانش پیدا میشود فکر میکند که از سرطانی شبیه به سرطان فروید خواهد مرد و همین میشود که سیگار را ترک میکند.
اروین یالوم و ویکتور فرانکل
او در دورانی که در وین زندگی کرد، اضطراب شدیدی را تجربه میکند که او را بر این میدارد که با ویکتور فرانکل نویسنده کتاب انسان در جستجوی معنا دیدار کند که در تلاش اول موفق نمیشود. در آخر به سختی وقت ملاقاتی با او ترتیب میدهد. یالوم فرانکل را مردی قدکوتاه، جذاب، خوش رو با موهای سفید معرفی میکند که قدرتی سحر امیز در سخنرانی داشت. او حس میکند در جلسه اول فرانکل میخواهد او را تحت تاثیر قرار دهد. در آن جلسه فرانکل اصلا درباره علت این که یالوم چرا میخواست او را ببینید، سوال نمیکند و فقط درباره مسائل مورد علاقه خودش حرف میزند. چیزی که از این بخش کتاب مشخص است، این است که یالوم همچنان از دست فرانکل عصبانی است.
فرانکل به درخواست مشاوره یالوم اهمیتی نمیدهد و از یالوم میخواهد برای دعوت او به دانشگاه استنفورد برای سخنرانی تلاش کند و همین اتفاق هم میافتد. یالوم دیدارش با فرانکل در استنفورد را مشکل دار و سخت توصیف میکند و ارائه زنده درمان بالینی او را در نوع خودش فاجعهای میدانست. او به جای نشان دادن معنادرمانی (سبک درمان فرانکل) اجبار و تحکم را نشان میداد. یکی از دانشجوها در این بین با اعتراض جلسه را ترک کرد. “هیچ عذرخواهی ویکتور را آرام نمیکرد و معتقد بود باید واحد درسی ان دانشجوی معترض حذف شود”
یالوم چندین بار سعی میکند بازخورد مناسبی از رفتار ویکتور به او بدهد که همیشه فرانکل آن را به انتقاد مخرب تعبیر میکرد. او معتقد بود تمجیدها چشم فرانکل را کور کرده بود و خود فرانکل کاملا با یالوم مخالف بود. داستان یالوم و فرانکل در این کتاب جذابیتی بالایی داشت وباید در نظر داشت این تنها روایت یالوم از یک واقعه است. در اخر این بخش یالوم معترف است که به خوبی نتوانسته درد و رنج فرانکل را درک کند و سعی کرد در دیدارش با رولو می این موضوع را جبران کند. یالوم از لحاظ علمی و هنر درمانی برای فرانکل احترامی زیادی قائل بود.
#مشاوره #رواندرمانی
🆔 @moshaverpsy