📝 .. نُت برداشتههایی از کتاب «بدعت و عقل سلیم برای بازیگر» نوشتهی دیوید مَمِت، ترجمهی علی منصوری، نشر افراز
🔹«متد» استانیسلاوسکی برای بازیگری و تکنیکِ مکاتبی که از دل آن برآمدند، مهمل است. استانیسلاوسکی اساسا یک آماتور و در مقام یک نظریه پرداز فردی ناپخته بود.
🔸در مورد «باورکردن» های قلابی که آموزگارانِ بازیگری به شاگردانشان پیشنهاد میکنند، واقعیت این است که ما نمیتوانیم آنچه را باور داریم کنترل کنیم.. اصول، آیینها و کیشهای رو به انحطاط «باور» افراد را طلب میکنند، آنها از پیروان خود نه باور (که قابل کنترل نیست) بلکه اقراری کم و بیش خیرخواهانه را به تزویر دریافت میکنند. اگر برای ما ضروری باشد که باور کنیم کاراکتری هستیم که در تحولات روسیهی قرن بیست زندگی میکند، انرژی مان اساسا صرف عملی کردنِ آنچه باید انجام دهیم نخواهد شد. این چیزی است که من از یک عمر نمایشنامه نویسی، نگارش فیلمنامه و کارگردانی آموخته ام.
🔹بازیگری که بخش های «احترام آمیز» نطقش را محترمانه، بخش های «تهاجمی» آن را سرسختانه و بخش های «عاطفی» اش را پُر احساس ادا میکند یک شیاد است، ما چیزهایی را که از ته دل به آنها اهمیت میدهیم بزک نمیکنیم.
🔸بازیگری هیچ ربطی به توانایی تمرکز ندارد، در عوض با توانایی «خیال پردازی» سر و کار دارد. تمرکز شما مثل جریان آب است، همیشه خودش سطح خود را میجوید و همواره به سمت جالب ترین یا عذاب آورترین چیزی که در اطراف است جاری میشود (همانطور که فروید میگفت؛ کسی که دندان درد دارد نمیتواند عاشق باشد)
🔹در مقام بازیگر نسبت به دیگران بخشنده باشید. عیب های خودتان را هم ببینید، مشتاق بودن برای اصلاح یا ترمیم یک چیز در دیگران شما را تبدیل به یک آدم ملانقطی میکند. این عادت را در خود بپرورانید که تنها از چیزهایی بیزار باشید که میتوانید از آنها در خود، اجتناب کنید و تنها آن چیزهایی را آرزو کنید که میتوانید به خود بدهید، و بدانید که بازیگر در وهلهی نخست یک فیلسوف است. عادت اشتراک را در خود به وجود آورید، وقتی به جای آنکه سعی کنید با هم رده های خود رشد کنید، آرزوی بزرگتر شدن و فراتر رفتن از آنها را در سر داشته باشید، در حال «خلق تنهایی و تفرقه» در خود و جهان هستید.
🔸آیزنشتاین زمانی نوشت که قدرت فیلم از «ترکیب ذهنی بیننده» از نمای الف و نمای ب ناشی میشود: به عنوان مثال در نمای الف یک کتری چای سوت میکشد، در نمای ب زنی جوان سرش را برمیگرداند. اگر نمای الف این باشد که به یک قاضی سیاه پوش نامه ای داده میشود، او در پاکت را باز کرده و گلویش را صاف میکند و نمای ب همچون گذشته باشد - یعنی زنی سرش را برمیگرداند - آن وقت تماشاگر در هر مورد ایده ای متفاوت خلق میکند (1- زنی که توجهش به کتری جلب شده 2-زنی که توجهش به شنیدن رای هیات منصفه جلب شده) ایده ای که اینچنین به وجود آمده بسیار قوی تر و اثرگذارتر از «دنبال کردن قهرمان فیلم» است، چون در شیوهی آیزنشتاینی، خودِ بیننده است که ایده را خلق میکند و روایت را به پیش میبرد.
🔹علاقمندی به «استعداد» مثل علاقمندی به بلندیِ قامت است، تلاش برای تصرف حقوق ویژه ای که خدایان پیش از این به خود بسته اند! من لحظات و اجراهای نبوغ آمیز را از کسانی دیده ام که سالیان سال آنها را به عنوان افرادی باسمه کار و بی استعداد میشناخته اند. اگر تلاش کنید تا آن چیزهایی را که میتوانید کنترل کنید، در مورد خودتان بهبود ببخشید، متوجه خواهید شد که خود را برای آنچه به آن بدل شده پاداش داده اید. اما استعداد..؟
🔸در هنر، هیچ چیز عملگرایانه تر از آرمان گرایی نیست.
#نت_برداشتههای_سینمایی
ارائه ای از مجموعهی ناسینما
____________________________
@NAcinema