ولی اگه به چشم یه تئوری که همیشه دوربرت روش تاکید نشده نگاه کنی
مثل دورانی که تک و توک فیلسوف وجود داشت و همشونو مجنون میدونستن
اگه مغزت دنبال لجبازی و ناموزون بودن با جماعت نبود،
اونوقت خیلی واضح تر میشه دید که خود خلقت میخواد ثابت کنه یه خالقی وجود داره
حالا ذهنیتی که ازش داری، چیزایی که فکر میکنی ازش بر میاد، حرفایی که از طرفش میزنن، همش بهت و توهم و زیاده رویه
و هرجوریم بخوای تئوریاتو بچینی نمیتونی همشونو بی صاحاب تصور کنی نه؟
یه ذره، انرژی، روح، اینا همشون برچسبای دیگه این
اصل فلسفه ی "خدا" واحد بودنش نیست
وجود داشتنشه
مثل دورانی که تک و توک فیلسوف وجود داشت و همشونو مجنون میدونستن
اگه مغزت دنبال لجبازی و ناموزون بودن با جماعت نبود،
اونوقت خیلی واضح تر میشه دید که خود خلقت میخواد ثابت کنه یه خالقی وجود داره
حالا ذهنیتی که ازش داری، چیزایی که فکر میکنی ازش بر میاد، حرفایی که از طرفش میزنن، همش بهت و توهم و زیاده رویه
و هرجوریم بخوای تئوریاتو بچینی نمیتونی همشونو بی صاحاب تصور کنی نه؟
یه ذره، انرژی، روح، اینا همشون برچسبای دیگه این
اصل فلسفه ی "خدا" واحد بودنش نیست
وجود داشتنشه