راد


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


اونی که می‌مونه

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


روزبه بمانی گوش بدیم و بخوابیم.




متَّکی به خود dan repost
"چیزی نشده که" یعنی چی؟ "چیزی" چیه که حالا نشده و نباید بیخود وقت و فکر و روانمون رو صرفش کنیم؟
مثلا دعوای با مامان "چیزی نشده که" محسوب میشه و برای ناراحت و عصبی شدن باید حتما هفت دست از طرف داداش تجاوز شه بهم تا حق داشته باشم ناراحت و عصبی شم، یا درد قلب و کمر و پای بابا "چیزی نشده که" ست و حق ندارم غصه بخورم و فقط در صورت خاک کردن والدین با دستای خودم (دور از جون هفت قرآن به میون) "چیزی" اتفاق میفته و من اجازه دارم غمگین و غصه‌دار باشم، یا کافی نبودن توی کارای روزمره چیزی نیست که حتما باید اخراج یا دست و پا چلفتی در نظر گرفته شی تا "چیزی" شده باشه -دیده شده همونم چیزی نشده، اخراجه دیگه ته دنیا نیست که- و مثال‌هایی از این قبیل!
چیزی شدن از نظر من با چیزی شدن از نظر شما زمین تا آسمون فرقشه چون شما مو می‌بینی، من پیچش و زاویه و رنگ و طرح و حالت مو! شما بیش از حد قانع و راضی به رضاشی، من اما بیش‌تر و درست‌تر و دقیق‌تر و قشنگ‌تر می‌خوام.
پس "چیزی" شده قطعا، این وسط اونی‌که کوره تویی!


قرنطینه که تموم بشه، میرم در خونه‌ی تک تک آدمایی که هرروزشو کنارم بودن و دلم براشون تنگ شده، می‌بوسمشون و بر‌می‌گردم می‌خوابم.


همین مونده بود که کابل شارژرم خراب بشه. زیبا نیست دوستان؟


وقتی سکوت و نگاه گویا‌تر از زبان و حرف زدنه، چه احتیاجی هست که لب باز کنیم و صحبت کنیم؟
نگاه کن توی چشمام همه چی رو بشنو.


تحمل کن
میگذره.


قبلا هم گفتم زندگی در اکثر موارد بی‌انصافانه و ناعادلانه با آدم برخورد می‌کنه. همه‌چی رو واست تیره و تار می‌کنه، سخت می‌کنه... بدجوری سخت‌.
ولی من می‌خوام باور کنم که ته همه‌ی این تاریکیا، سختیا، ناعادلانگی‌ها، یه روشنایی‌ای وجود داره. می‌خوام باور کنم که این همه سخت گذروندنِ ایام، در انتها به یه خوشی و آرامشی منجر می‌شه. ممکنه اون سفیدی و روشنایی‌ای که تهِ اون تاریکی وجود داره اصلا ملموس نباشه؛ ولی وقتی زمان می‌گذره و برمی‌گردی به عقب نگاه می‌کنی میبینی آخ... ببین اون روشنایی که دنبالش بودم این بودهاا.. اون موقع نفهمیدم‌.
همین باعث می‌شه چشمات باز‌تر بشه، هوشیارتر بشی و با حواسِ جمع توی تاریکی حرکت کنی. تا بتونی حتی یه پرتوی ضعیف نور رو هم تشخیص بدی و راهت رو روشن کنی. من اون سفیدی رو دیدم. من روشنایی راهم رو پیدا کردم. اون روشنایی واسه من "کنارِ هم بودن و کنارِ هم موندن توی همه‌ی شرایط" بود.
آدمایی که بتونن نسخه‌ی تیره و تاریکِ تو رو تحمل کنن خیلی کمن و اگه وجود دارن باید قدرشونو بدونی. باید بغلشون کنی و ازشون تشکر کنی که هستن. که سختیا رو واست آسون‌تر می‌کنن. که واست دلگرمین و بهشون بگی که چقدر برات عزیزن. چقدر بود و نبودشون توی زندگیت تاثیر داره و بودنشون قوَّت‌ِ قلب و نبودنشون تاریکیِ بیشتری برات به وجود میاره.
این آدما، چتر واسه روزای بارونی، فانوس برای روزای تاریکی، سایه‌بون واسه روزای آفتابی و یه فنجون چای آتیشی واسه روزای برفین. همون‌ اندازه دلنشین و آرامش‌بخش. همون‌ قدر دوست‌داشتنی.


کسی نمی‌تونه اونجوری که من دوستت دارم کسی‌رو دوست داشته باشه. حتی خودت، خودت رو.


امیرعلی از قشنگیای اینستا هستش
@amiralichannel




سال اول دبیرستانم رو کاملا یادمه، اولین روز مدرسه، اولین زنگ؛ ادبیات!
من همیشه عاشق درس ادبیات بودم.
توی اون‌روز، شانس بهم رو کرده بود و کسی که از در اومد تو، خانم شریفی بود. خب بالطبع نمی‌شناختمش تا اون موقع. ولی وقتی شروع به صحبت کرد، دیدم که من محو صحبتای ایشون شدم.
از اون موقع تا الان ۶ سال می‌گذره، خانم شریفی هنوز مثل یه رفیق کنارمه. توی همه‌ی سختیای زندگی اولین نفریه که سراغش میرم. واسه دیوونه‌بازیا و بچه‌بازیام یه رفیقه، مثل یه مادر برام دلسوزه و مثل یه همراه توی همه‌ی موقعیت‌های زندگی پشتیبانمه. خانم شریفی عزیزم من عمیقا دوستتون دارم و روزتون رو بهتون تبریک میگم. کاش معلمایی مثل شما بیشتر و بیشتر بودن❤️




متکلم مع‌الغیر تبدیل به متکلم وحده که میشه، بدونید یه استخونی میشکنه، یه رگ قلبی پاره می‌شه و سرآخر یه دل می‌شکنه.


اگر بخواهم مهر و علاقه‌ی بین دو نفر را توصیف کنم، تنها چند کلمه نیاز دارم؛ کنار‌ِ هم ماندن در همه‌ی شرایط... جانانِ من، اگر در سختی‌ها، اگر در زندگی، اگر از دنیا دلت گرفت، غَمَت نباشد؛ من کنارت هستم. در تمام لحظات کنارت حضور خواهم داشت، دستانت را خواهم فشرد، گونه‌ات را خواهم بوسید و تو را در آغوش خواهم کشید. اکنون که کاری از دستم برنمی‌آید، به گوشه‌ی اتاقم پناه برده‌ام و خودم را در کنار تو تصور میکنم؛ دوش به دوشت، دست در دستت... در گوشَت زمزمه می‌کنم غصه‌ات نباشد جوانکم من اینجا هستم. کنار تو. در قلب تو. و تو نیز در خانه‌ات هستی. در قلب من. آرام باش که این دو روز زندگی ارزش تشویش و اضطراب تو را ندارد، ارزش عصبانیت تو را که هیچ! بیا و در آغوشم بیا‌رام. من اینجا هستم...
هشتگ: ۳۰۰


#خدایا_واقعا_شکرت


حالا یه راه ۲ کیلومتری که در حالت عادی ۵ دقیقه طول می‌کشه، یه عمر طول خواهد کشید -_-


همه‌چی خیلی ۳عه
#300


از من نپرس چه خبر؟
جز تو چیزی مهم نیست
چون تو شیرین ترین خبرم هستی
و گنجینه های دنیا بعد از تو
ذرات غبارند
از وقتی تو را شناختم
رؤیای سپیده دم و سیمای گل و رنگ درختان را به یاد ندارم
صدای دریا و نوای موج و آوای باران را به یاد ندارم
ای تقدیری که در روحِ روح خانه کرده ای و شکل زمان را ترسیم می کنی
و روزم را با تار و پود عشق می بافی
از من نپرس که چه خبر؟-
سعاد الصباح


و گفت: «هر که خواهد که دين او به سلامت باشد و تن او آسوده و دل او به عافيت، گو: از مردمان جدا باش که اين زمانه وحشت است و خردمند آن است که تنهايي اختيار کند»-
تذکره الاولیا

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

65

obunachilar
Kanal statistikasi