🔵 چرا اصلاحات دچار بنبست و رکود شده؟
✍️ آرمان امیری
🔻علیرضا علویتبار، طی یادداشتی در روزنامه اعتماد، شرایط کنونی کشور را «غیرعادی و نامتعارف» خوانده است. متعاقب چنین توصیفی، ایشان به این نتیجه رسیدهاند که «سیاست ورزی عادی و متعارف در این وضعیت پاسخگو نیست و باید به گونه دیگری از سیاست ورزی اندیشید». البته آقای علویتبار چند توصیه هم در باب چگونگی این شیوه جدید سیاستورزی فهرست کردهاند اما واقعیت این است که همچنان این تغییر برای اکثریت قریب به اتفاق اصلاحطلبان و در نتیجه مخاطبان آنها گنگ است. در واقع باید گفت که انگار همه فهمیدهاند نیازمند تغییری هستیم، اما هنوز کسی نمیداند که آن تغییر چه شکل و به چه صورت باید محقق شود. چرا اینگونه است؟
🔻خیلی ساده اگر بخواهیم پاسخ دهیم، باید به ۲۰ سال سابقه اصلاحطلبی صندوق محور اشاره کنیم. از مقامات و چهرههای اصلاحطلب تا سادهترین هواداران این جریان طی این دو دهه برای کنشهای انتخاباتی آبدیده شدهاند. کمپین میکنند. بحث و جدل میکنند. شعار میسازند و خلاصه هرکس برای خودش یک ستاد است؛ اما وقتی سخن از اصلاحطلبی غیرانتخاباتی باشد، آن وقت همه در بهت فرو میروند: بدون بهانه قرار دادن یک انتخابات باید چه کار کرد؟ بجز استدلال «آنها از ما بدتر هستند» چه استدلالی باید به کار برد؟ اصلا برای کدام هدف یا کدام کنش باید مردم را ترغیب کرد؟
🔻ما هیچ کدام را نمیدانیم. نمیدانیم، چرا که اصلاحات طی این ۲۰ سال از تدوین یک گفتمان منسجم ایجابی و یک سند چشمانداز عاجز بوده است. تنها کلیدواژه مشترک اصلاحطلبان طی دو دهه گذشته تاکید بر «قانونگرایی» بود. تعبیری که در بهترین حالت میتوانست نمایانگر یک شیوه عمل باشد و ابدا مشخص نمیکرد هدف نهایی و چشمانداز این شیوه عمل به کدام سمت است و مطلوب نهایی و آرمانی چیست؟ (حالا بماند که آیا این شیوه عمل میتوانست موفق باشید یا خیر!)
🔻با قرار دادن روش و تاکتیک به جای گفتمان و چشمانداز، عملا اصلاحات به جبههای بدل شد که نیروهایش صرفا همه چیز را با ملاک عمل میسنجیدند و یکدیگر را هم در چهارچوب همین شاخصههای شکلی نقد میکردند. (شاخصههایی که غالبا هم انتخاباتی بود و در دوگانه بحث مشارکت یا تحریم خلاصه میشد. یعنی اصلاحطلب کسی بود که رای میداد و هرکسی که رای نمیداد به نوعی از جرگه اصلاحات خارج میشد) طبیعتا، چنین جبههای وقتی به این جمعبندی برسد که نیازمند روشهای جدیدی در شیوه عمل خود است، بلافاصله با این مشکل بزرگ مواجه خواهد شد که: پس آن اتحاد سابق چه میشود؟ اجماع جدید حول چه چیز باید شکل بگیرد؟ چه هدف، چه روش یا چه گفتمانی وجود دارد که همه نیروها بتوانند بر سر آن توافق کنند؟
🔻فراتر از این پرسش، مشکلی بزرگتری که ایجاد شد، حیثیتی و هویتی شدن «تاکتیک» بود. حداقل ویژگی یک تاکتیک این است که قابلیت تغییر و به روز شدن با شرایط متفاوت را داشته باشد، اما وقتی این تاکتیک به یک نشانه هویتی بدل شد این قابلیت خود را از دست میدهد و دیگر قابل تغییر نخواهد بود. پس طبیعی است که مشاهده کنیم اصلاحطلبانی که تمام هویت خود را در همان شکل و تاکتیک عملی خلاصه کردهاند، در برابر هرگونه پیشنهاد عملی جدید و متفاوت به گونهای واکنش نشان میدهند که گویی بنیان هویتی آنها زیر سوال رفته است. برای چنین جریانی، سخن گفتن یا حتی اندیشیدن به تاکتیکهای جدید چنان وحشتآور است که نقد کردن و ای بسا توبه کردن از بنیان هویتی خود.
🔻بدین ترتیب، میتوان گفت اصلاحات، تا زمانی که نخواهد شعار «قانونگرایی» را از شاخصه هویتی خود کنار بگذارد و مجموعهای از اهداف، مطالبات و چشماندازها را جایگزین آن کند، هیچ توانایی و ظرفیتی در به روز رسانی خود با شرایط بحرانی کشور نخواهد داشت. از این منظر شاید اغراق نباشد که بگوییم اصلاحطلبان، به همان رکود و جمودی دچار میشوند که کل حاکمیت بدان گرفتار آمده است. یعنی درست در شرایطی که خودشان روند سقوط آزاد را به چشم میبینند و خطر فروپاشی یا از دست دادن مشروعیت را درک میکنند، باز هم قدرت و امکان گردن نهادن به هیچ تغییری را ندارند.
@kaleme#بنبست_اصلاحات #رکود_اصلاحات
@akhalaji