#آدمکش_کور
#فصل_دوم
#بخش_اول
#تخم_مرغ_آبپز
#قسمت_دوم
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
۵- "از سفارشات بلندبالا خوشم نمی آید، ولی بگذار ببینم چه کار می توانم بکنم. می توانم چند دختر باکره هم که زره فلزی و زانوبند نقره ای و جامه بدننما به تن دارند در داستان بیاورم. به اضافه یک گله گرگ(روباه) گرسنه."
"خوب، هیچ کوتاهی نمیکنی."
به جای این لباس های کت و شلوار میخواهی؟ کشتی های تفریحی، رومیزی های کتان سفید، دست بوسیدن و ته مانده غذاها؟"
"نه، خیلی خوب، هر کار که فکر میکنی بهتر است بکن."
💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎
۵- "إنه طلب عزيز المنال. لكني سأرى ما بوسعی أنأفعل. يمكنني إضافةبعض العذارى الضحايا والصحون على شكل أثداء وسلاسل فضية تكبل بهاالكواحل، وأيضا أردية من قماش شفاف. إضافة إلى حفنة من الثعالب المفترسة الضارية".
"أرى أنك لا تنسى شيئا."
إنك تريدين بدلاً من ذلك ملابس السهرة، سفن الرحلات، المفارش البيضاء،تقبيل اليدين والنفاق في إبداء الرد المبالغ فيه؟"
"لا. اتفقنا، فلتفعل ما تراه الأفضل."
✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍
۶- "سیگار می کشی؟"
زن سرش را به نشانه نه تکان می دهد. مرد با کشیدن چوب کبریت به ناخن شستش سیگاری برای خود روشن میکند.
زن می گوید:"خودت را آتش می زنی."
"هنوز که این کار را نکرده ام."
💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎
۶-"هل تدخنين سيجارا؟"
هزت رأسها علامة النفي. فأشعل هو سيجارته، بعد أن أشعل عود الكبريت بظفر سبابته.
قالت: "ستشعل النار في نفسك."
"لم يحدث ذلك أبدا حتى الآن"
✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍
۷-زن به آستین پیراهن سفید یا آبی کمرنگش که به بالا تا شده، بعد به مچ وپوست تیرهتر دستش نگاه می کند. از بدنش نور می تابد، باید انعکاس نور آفتاب باشد. چرا هیچ کس خیرهاش نشده؟ با وجود این، در اینجا، در معرض عموم،خیلی جلب توجه میکند. دور و بر آنها آدم های دیگری هستند که به پیک نیک آمدهاند، روی چمن نشسته اند یا دستشان را زیر سر تکیه دادهاند و دراز کشیدهاند.
با وجود این، احساس می کند آنجا تنها هستند؛ انگار درخت سیبی که زیرش نشستهاند درخت نیست و یک چادر است؛ انگار با کشیدن یک خط گچی به دورشان از دیگران جدایشان کردهاند و کسی نمی بیندشان.
مرد می گوید،" پس جایی در فضا با چند قبر و دختران باکره و گرگ (روباه)های گرسنه، اما به صورت قسطی، قبول داری؟"
"قسطی؟"
"منظورم را که می فهمی،مثل اثاث خانه"
زن می خندد.
✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍
۷-نظرت إلى كم قميصه المشمور إلى أعلى، ذي اللون الأبيض أو الأزرق الفاتح، ثم إلى معصمه. كانت بشرة يده مائلة إلى السمرة، بينما تنبعث منه بعض الأشعة، ربما كان ذلك بفعل انعكاس الشمس. لماذا لا يحدقون جميعاً؟ بدا شديدالوضوح يمكن ملاحظته بيسر حتى كأنه لا يجلس في الهواء الطلق. كان حوله آخرون يجلسون على العشب أو يتكئون عليه بالمرافق - متنزهون آخرون في ملابسهم الصيفية الفاتحة. إنها جميعاً مناسبة. ومع ذلك تشعر بأنهما وحدهما معا ؛وكأنما شجرةالتفاح التي يستظلون بها ما هي إلا خيمة؛ وكأنما أحاطتهما دائرةمرسومة بالطباشیر، يتواریان داخلها عن الأنظار.
قال: "الفضاء إذن. مقابر وعذارى وثعالب - ولكن بالتقسيط على دفعات،موافقة؟"
"بالتقسيط على دفعات!" ماذا تقصد؟
"مثل شراء الآثاث."
فتضحك.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
ادامه دارد...
#القاتل_الأعمى
#الفصل_الثاني
@taaribedastani
کانال تعریب متون داستانی
#فصل_دوم
#بخش_اول
#تخم_مرغ_آبپز
#قسمت_دوم
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
۵- "از سفارشات بلندبالا خوشم نمی آید، ولی بگذار ببینم چه کار می توانم بکنم. می توانم چند دختر باکره هم که زره فلزی و زانوبند نقره ای و جامه بدننما به تن دارند در داستان بیاورم. به اضافه یک گله گرگ(روباه) گرسنه."
"خوب، هیچ کوتاهی نمیکنی."
به جای این لباس های کت و شلوار میخواهی؟ کشتی های تفریحی، رومیزی های کتان سفید، دست بوسیدن و ته مانده غذاها؟"
"نه، خیلی خوب، هر کار که فکر میکنی بهتر است بکن."
💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎
۵- "إنه طلب عزيز المنال. لكني سأرى ما بوسعی أنأفعل. يمكنني إضافةبعض العذارى الضحايا والصحون على شكل أثداء وسلاسل فضية تكبل بهاالكواحل، وأيضا أردية من قماش شفاف. إضافة إلى حفنة من الثعالب المفترسة الضارية".
"أرى أنك لا تنسى شيئا."
إنك تريدين بدلاً من ذلك ملابس السهرة، سفن الرحلات، المفارش البيضاء،تقبيل اليدين والنفاق في إبداء الرد المبالغ فيه؟"
"لا. اتفقنا، فلتفعل ما تراه الأفضل."
✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍
۶- "سیگار می کشی؟"
زن سرش را به نشانه نه تکان می دهد. مرد با کشیدن چوب کبریت به ناخن شستش سیگاری برای خود روشن میکند.
زن می گوید:"خودت را آتش می زنی."
"هنوز که این کار را نکرده ام."
💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎
۶-"هل تدخنين سيجارا؟"
هزت رأسها علامة النفي. فأشعل هو سيجارته، بعد أن أشعل عود الكبريت بظفر سبابته.
قالت: "ستشعل النار في نفسك."
"لم يحدث ذلك أبدا حتى الآن"
✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍
۷-زن به آستین پیراهن سفید یا آبی کمرنگش که به بالا تا شده، بعد به مچ وپوست تیرهتر دستش نگاه می کند. از بدنش نور می تابد، باید انعکاس نور آفتاب باشد. چرا هیچ کس خیرهاش نشده؟ با وجود این، در اینجا، در معرض عموم،خیلی جلب توجه میکند. دور و بر آنها آدم های دیگری هستند که به پیک نیک آمدهاند، روی چمن نشسته اند یا دستشان را زیر سر تکیه دادهاند و دراز کشیدهاند.
با وجود این، احساس می کند آنجا تنها هستند؛ انگار درخت سیبی که زیرش نشستهاند درخت نیست و یک چادر است؛ انگار با کشیدن یک خط گچی به دورشان از دیگران جدایشان کردهاند و کسی نمی بیندشان.
مرد می گوید،" پس جایی در فضا با چند قبر و دختران باکره و گرگ (روباه)های گرسنه، اما به صورت قسطی، قبول داری؟"
"قسطی؟"
"منظورم را که می فهمی،مثل اثاث خانه"
زن می خندد.
✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍
۷-نظرت إلى كم قميصه المشمور إلى أعلى، ذي اللون الأبيض أو الأزرق الفاتح، ثم إلى معصمه. كانت بشرة يده مائلة إلى السمرة، بينما تنبعث منه بعض الأشعة، ربما كان ذلك بفعل انعكاس الشمس. لماذا لا يحدقون جميعاً؟ بدا شديدالوضوح يمكن ملاحظته بيسر حتى كأنه لا يجلس في الهواء الطلق. كان حوله آخرون يجلسون على العشب أو يتكئون عليه بالمرافق - متنزهون آخرون في ملابسهم الصيفية الفاتحة. إنها جميعاً مناسبة. ومع ذلك تشعر بأنهما وحدهما معا ؛وكأنما شجرةالتفاح التي يستظلون بها ما هي إلا خيمة؛ وكأنما أحاطتهما دائرةمرسومة بالطباشیر، يتواریان داخلها عن الأنظار.
قال: "الفضاء إذن. مقابر وعذارى وثعالب - ولكن بالتقسيط على دفعات،موافقة؟"
"بالتقسيط على دفعات!" ماذا تقصد؟
"مثل شراء الآثاث."
فتضحك.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
ادامه دارد...
#القاتل_الأعمى
#الفصل_الثاني
@taaribedastani
کانال تعریب متون داستانی