Till titi tells


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


Do you think in another life, i could have been a bird?🕊🌊

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


𝐀𝐮𝐫𝐨𝐫𝐚(: dan repost
اگه دوست داشتین این پیامو فور کنید خصوصیات مثبت از چنلتونو بگم.
ظرفیت تا وقتی خط بخوره!
ایگنور کنید میرم برای همیشه تبدیل به سیب زمینی میشم.


تی‌تی آیناز جوری تست های زیست را می‌زند که انگار دارد مسائل فیزیک یا ریاضی بسیار پیچیده‌ای را حل می‌کند. صدای خط کشیدن و نوشتنش.
خدارا شکر که بد خطم.
آدم های مختلف و برگه های زیست متفاوت. آرزو های مختلف. هدف های متشابه با دلیل های متفاوت.
بعضی های موقع تست زدن زیر کلمات خط می‌کشند. برخی کلمات طولانی را ساده تر می‌نویسند. خدای من، کلمات در ذهنم کم شده است‌.
تی‌تی امرزو از یک عالمه نکته عقب ماندم.
گوش دادن بدون فهمیدن. حالا دوستش دارم. گوش دادن بدون فهمیدن بدون تلاش برای فهمیدن، این را دوست دارم.
تی‌تی خواب دارد من را می‌برد. رو نویسی. خدایا. دارم دیوانه می‌شوم. مغزم گیج می‌زند. حیران است. مثل روحی بدون جسم.
حالا که مغزم خالی شده فقط می‌خواهم به درخت ها نگاه کنم، به سبزی برگ ها و خرمالوی در حال جداشدن از عالم زنده ها. اگر سقوط کند هنوز هم زنده است؟
#note


تی‌تی اینجا خیلی سرد است. پنجره را نمی‌بندند.
خروس بیچاره حالا ساعت ۱۰ صبح است، خوشید بیرون زده. نخوان.
تی‌تی هیچ انرژی‌ای  ندارم که خودم را مجبور به اجبار درس خواندن کنم.
همه‌ی گزینه های درست تست های امروز سومی است. کاش همه انتخاب های زندگی گزینه درستشان سومی بود.
آیناز از حشرات و مارمولک های کوچک و جوان می‌ترسد. همه دارند می‌خندند. پس چرا من قلبم فشرده میشود؟
و رسپینا،خدای من او از هیچ چیز حرف نمی‌زند. او پدر من است و آیناز دوست من. و لی‌لی خواهر بزرگتر من و نینی... یک چیزی است مثل رسپینا. او کسی است که مغز من را سازماندهی می‌کند.
تی‌تی این هوای سرد را دوست دارم.
این حس را که گوشم پر از مسائل کم اهمیت زیستی و مغزم خالی از مسائل پر اهمیت زیستن است. خوش به حالم
عاشق کارهای بدون فکر و با یگ الگوی تکرار شونده ام. مثل یک ردیف زیر و یک ردیف رو بافتن. مثل حل معادلات جبری ریاضی.
تی‌تی دلم بيسکوئيت شکلاتی واقعا شکلاتی می‌خواهد. می‌شود دوستانم بگویند "از همان اول هم نشان می‌داد ‌که قرار است چنین انسان موفق و خاصی باشد"؟
نک انگشت اشاره دست راستم فرو رفته است.
دلم می‌خواهد از پنجره به بیرون نگاه کنم. کاشکی دبیر زیستمان نگاهم نکند.
#note


تی‌تی چه کسی گفته است که همه‌ی آدم ها باید به یک دردی بخورند؟ من فقط میخواهم دراز بکشم و به هیچ دردی نخورم، نه به درد قلب و نه به درد جسم. اشتباه شد. نه به درد مغز و نه به درد جسم. حالا درست شد‌. مغز مرموز داشتی دوباره گولم می‌زدی.ولی دلم میخواست به درد درخت ها و گربه ها و سگ ها و خرگوش ها بخورم.
تی‌تی زنگ های زیست، ریاضی، فیزیک و شیمی همه من را به خواب می‌برند
صدایی از ته کلاس: دستم را منگنه زده ام
دستش را منگنه زده است؟
وای تی‌تی دیوانه شده ام!
تی‌تی چه کسی سر زنگ زیست می‌نویسد؟ من نخوانده‌ام . آخر به من چه که رونویسی چگونه انجام میشود؟ اینها را سپرده‌ام دست خدا. بگذار کمی سرگرم باشد... واقعا جهت رو نویسی را با من چه کارش است؟
تی‌تی فقط دلم می‌خواهد بخوانم و بفهمم. من می‌خواهم بخوانم کتاب هارا و بخوانم آواز هارا هرچه محزون و غم انگیز است.
و ناگهان صدای خنده‌ی بلند و از سر آسودگی بچه ها و ذوقشان  و منی که مورد خشونت مغزی قرار گرفته‌ام.
مقنعه می‌شود تو حداقل با من سر جنگ نداشته باشی و از سرم سُر نخوری؟
تی‌تی آخرش چه می‌شود؟ چه می‌شوم؟چه کاره؟ تهش چه جور است؟ چه جور زندگی‌ای؟ کاش مثل یک‌ تخم مرغ شانسیِ با خوش شانسی بودم.
تی‌تی ۲۰۰ سی‌سی آب هلو...
#note


زنگ زیست

تی‌تی بیا این‌ روز ها را در یکی از اتاق های نمور مغزمان در کشوی آخر بگذاریم تا خاک بخورند.
تی‌تی بیا این احساسات سرریز شده را از گوش ها و سرمان بیرون کنیم.
تی‌تی چه کسی گفته که احساس آدمی سرریز شده از قلب اوست؟
همه اش دروغ است. احمق فرض شده ایم. این ماهیچه‌ی بی‌روح و گرم از جریان خون، از کدام حفره‌اش احساسات را پیدا کرده‌ایم؟
همه اش از گور مغز مرموز است‌. عجب کاری! خودش را پشت قلب زبان بسته پنهان کرده. مغز‌مرموز. همه این احساسات خفه کننده یا رها کننده از درون شیار های آن است که پرواز و درون اندام هایمان لانه می‌کنند.
پاهایم بدون خستگی از پرنده‌ی مهاجر مغزی‌ام خسته می‌شوند.
چشمان براق و مشتاقم از پرنده‌ی مهاجر مغزی‌ام به خواب، آلوده می‌شوند‌.
آلودگی...
آلوده به زندگی
و مغز جهنده من
#note


یکی وقتی خیلی ناراحته و غصه میخوره میگم
غصه خوردن تو پاییز و زمستون خیلی سخته بزار برای بهار .
ولی غصه به بهار که می‌رسه دیگه مهم نیست .
آدم وقتی احساس سبکی می‌کنه که خوشبخته.
وقتی غصه‌ت رو فراموش میکنی که بهار رسیده.

#note


پدر: آره باید فردا ساعت نه یا نه و نیم برم اگر کارش تما...
من: بسه دیگه پدر، بیا خونه :/


چند بار دیدمش؟
خدای من از دستم در رفته
#movie
📔🎥 the notebook


Hashish | حشیش dan repost
هروقت دلتون گرفت برید غذا بخورید، درسته حالتون خوب نمیشه
ولی خب، یه سیرِ غمگین بهتر از یه گشنه ی غمگینه

@HaShiSh


من معلقم
همچو برگی که دمبرگش به شاخه‌ درختِ به آن بزگی وصل است
من چون برگی که تنها دمبرگش نجات دهنده اوست
به این دنیا، به این بزرگی، وصل شده ام
من حیرانم
مثل مادری که توی بازار قدیمی
دخترکش را گم کرده
می‌چرخد و می چرخد
می چرخم و می چرخم
من منتظرم
مثل جوانه ای که منتظر بهار است
ذوق دنیا را دارد
ذوق آفتاب را دارد
ذوق ابرها، آسمان را دارد
جوانه، هیچ نیست
این بالا میان آدم ها
جوانه، هیچ نیست
و من، میدانم ولی باز انتظار میکشم
تا سر بیرون آورم
شاید چیزی فراتر از این باشد
فراتر از نفس کشیدن
فراتر از معلق بودن
فراتر از حیران بودن
فراتر از انتظار کشیدن
من نفس میکشم
من نگاه میکنم
من معلقم
من حیرانم
من منتظرم
من...
#note


من خیلی بدبخت هستم فری جانم و هیچکس نمی‌داند. حتی خودم هم نمی‌خواهم بدانم. چون وقتی با این مسئله روبه‌رو می‌شوم تنها کاری که نمی‌توانم بکنم این است که خودم را از پنجره پایین بی‌اندازم.
پ‌ن: نامه های خصوصی فروغ فرخ زاد
#کتاب


من گرسنه نیستم ولی دلم غذا میخواد. این چه مرضیِ که من بهش مبتلام؟•-•


بد وایرال | Bad Viral dan repost
خودکشی می‌کنید؟ دیوونه ها مربای آلبالو، کباب، پیراشکی، مرغ سوخاری، پیتزا، حس چایی بعد خستگی، آب یخ بعد تشنگی، غروب و طلوع آفتاب، ماه، ماساژ، نون بربری داغ با پنیر خامه ای، برف، کتاب، بوی بچه، گیاه، خواب، سفر، جنگل، دریا، حموم، موزیک، پتو و کولر، گوجه سبز، فیلم و سریال، قهوه، شکلات، لباسای اورسایز، بوت، معجزه ها و اتفاقایی که قراره رخ بدن و ما ازشون بی خبریم چی پس؟ اون دنیا که فرار نمی‌کنه.


@BadVirall - Diaco


وقتی بچه تر بودم هر روز پدرم بهم میگفت که با خودم جمله‌ی " من دختر قوی و باهوشی هستم" رو تکرار کنم. میدونست که روحیه خیلی ضعیفی دارم. من یه بار دور و بر ۱۰ یا ۱۱ سالگی برای اینکه خیلی با خودم کلنجار میرفتم به یه روان شناس ارجاع داده شدم. مادرم یک برگه آچهار رو کاملا پر کرده بود، من پر از چیزای بد بودم توی نوشته های اون برگه.
توی یک ثانیه بیشتر از دوتا پلک میزدم. همش از استرس بود، از اینکه فکر میکردم منزجر کننده و احمقم. حالا که بهش فکر میکنم عجیب نیست تفکرات الانم. من فقط زورم به خودم میرسه.
و حالا من واقعا آدم احمقی نیستم، آدم‌ خنگی نیستم ولی عمیقا بهش ایمان ندارم. من میتونستم با یک ذره تلاش خیلی چیز هارو بدست بیارم. میدونم از الانم شروع کردن دیر نیست ولی انگاری که بزاری یه لکه چربی روی لباست بمونه، بعد از دو هفته با آب داغ و انواع شوینده پاک نمیشه. الان من همون لباسم که روش لکه چربی افتاده. میخوام پاک بشم ولی نمیشه. باید قطعش کنم، باید ببرمش.
همش منتظرم یکی کمکم کنه.
مطمئنم که قرار نیست پریود بشم. امیدوارم حالا حالا ها هم نشم در غیر این صورت وضعیت از اینی که هست بدتر میشه.
دلم نمیخواد کسی رو ببینم، از دست همه ناراحتم حتی از دست الویه امروز که گوجه هاش کم بود. سر چیز های الکی خیلی واکنش نشون میدم.
یکی بهم بگه امروز و دیروز و پریروز چه اتفاقی افتاد که دوباره حالم بد شده.
حالم از مدرسه بهم میخوره. و حالم از شخصیتم توی مدرسه.
این چهار ماه گذشته بار ها به مادرم هشدار دادم که زیاد وضعیتم ثابت نیست. یه روز حالم خوبه و روز بعدش سر جعبه‌ی قرص هام.
هیچکسی جدی نمیگیره منو. هچ کسی

من این چند روزه خیلی حالم خوبه. خیلی زیاد.


زاهد پشیمان را ذوق باده خواهد کشت     عاقلا مکن کاری کاورد پشیمانی

....بعد بر گشت به ماهور. فهمید داره یه غلطی میکنه؛ برگشت.  ببین داره میگه نکن کاری که پشیمونی بیاره، دید اگر ادامه بده سر و تهش رو  جمع کردن سخت میشه گفت نخواستیم، برگشت سر ماهور.  بعد جالبیش اینه که این گوشه توی سه گاه و چهارگاه هم هست. یعنی ببین انقدر این داستان " غلطی رو انجام نده که بعد به غلط کردن بیفتی"  مهم بوده که سه تا گوشه دادن بهش، سه تا دستگاه . خب تو هم بفهم  دیگه. چرا اینجوری می‌کنی؟ چرا توی هوایی؟  چرا حیرونی؟ بشین سر درست دیگه، برای بهار رفته ای که بر میگرده این همه غصه نخور. خدا کنه عاشق نشم. بهاری که بر میگرده این همه من و غصه دار کرده وای به حال معشوقی که بره ولی قرار نباشه برگرده. خدا به دادم برسه

پ‌ن: برادر دوست داشتنی، حافظ
پ‌ن بعدی: البته که این گوشه هیچ ربطی به شعر نداره. ولی خب همینجوری خواستم ربطش بدم. میشه تو این گوشه یه شعر دیگه خوند ولی قالب اصلیش با این شعره. ولش کن...


دلم میخواد مثل قاصدکی که به باد لمیده روون بشم توی خنکی صبح زود. خدای من چقدر زود دلم برای بهار تنگ شده.
درسته که توی بهار به دنیا نیومدم ولی دلم میخواد حداقل توی بهار بمیرم. وقتی قلبم سرشار از عطر شکوفه ها و دویدن هاست.


مرا چشمی است خون افشان، ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید، از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو


تو کافر دل، نمی‌‌بندی نقاب زلف و می‌ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
اگرچه مرغ زیرک بود حافظ در هوا داری
به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو
#music
حافظ


اگر یک روزی بمیرم، خاک بشم کسی هست درباره‌ی چشم هام حرف بزنه؟ درباره‌ی صدام چطور؟ ممکنه کسی بگه همیشه حالش بد بود یا  بگه که منزجر کننده بود؟
میشه چیزای خوب بهم بگن؟ برام اشک بریزن و دلشون برام تنگ بشه؟ دلشون بخواد بغلم کنن؟ من بغل کردن رو خیلی دوست دارم. لی‌لی رو خیلی دوست دارم. مامانم رو، خالم رو خیلی دوست دارم.
بغل پدر رو خیلی دوست دارم. وقتی بهم میگه طهورا جانا رو خیلی دوست دارم. یا وقتی آواز میخونه، وقتی صنم جان رو میخونه رو خیلی دوست دارم. قلبم فشرده میشه. 
من اون رو هم خیلی دوست دارم. نمیشه گفت اسمش رو. نباید بگم اسمش رو.
من غذا رو هم خیلی دوست دارم، خدای من غذا. من آدم شکمویی نیستم ولی عاشق غذام.
اینکه یکی موهام رو دست بزنه، یا آروم با نک سر انگشتاش دست هام رو لمس کنه. من صدای خودم رو گاهی خیلی دوست دارم. من زیرآب رو خیلی دوست دارم. شهر کوچیک و مهربون من. دویدن رو خیلی دوست دارم. درخت هارو و دیوانه بید مجنونم، گل یاس خارجی رو که پدر دوست داره رو خیلی دوست دارم. من کتابام رو خیلی دوست دارم. دفتر سبز رنگم رو هم همینطور. من بوی بارون رو خیلی دوست دارم. پیانوم رو با اینکه سه ساله که حتی لمسش نکردم رو هم دوست دارم. شده یه انتخابی بکنی بعد بگی نه این نیست؟ من صنم رو خیلی دوست دارم.
من آهنگ ببار ای بارون، پاسبان حرم دل شدگان، غلام چشم رو خیلی دوست دارم.
من گردنبند  رو از بین زیورآلات خیلی دوست دارم. من هوای سرد رو وقتی لباس گرم میپوشی توی شب و انگار آزادی از همه چیز رو خیلی دوست دارم. من اسکای رو خیلی  دوست دارم. دلم براش تنگ شده. کاشکی می‌تونستم دوباره بغلش کنم. من روزای آخر بغلش میکردم و می‌رفتم حیاط پشت خونه و بهش میگفتم چقدر دوستش دارم. وقتی که درد میکشید تا صبح بیدار بودم.  این که کلش رو میزاشت رو پام و خوابش می‌برد. وقتی پیانو میزدم و با ترس نگاهم می‌کرد.دلم براش تنگ شده. خیلی زیاد. خیلی عذاب کشید. من و مامانم  هم خیلی عذاب کشیدیم‌.
#note
پ.ن: من این چند روزه خیلی حالم خوبه. خیلی زیاد


لانا انگار داره برات داستان تعریف می‌کنه‌. خدای من معجزه کلمات، ملودی و صدا...
#music 🎥


بعد فیزیک وسط دل شب میخوام به خورشید فکر کنم...
#خورشید

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

13

obunachilar
Kanal statistikasi