وهومَنَه گاه


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


درگاه گفتمان ها و گفتگوهای اندیشه برانگیز

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


🔅جسَه . می . اَوِنگهه . مَزدا🔅
به یاری من بیا ای مزدا 🙏❤️


🔴گردهمایی هازمان
انجمن پیروان اشوزرتشت ، اسطوره و تاریخ ملل🔥

☘️ جستار گفتمان : اسطوره ی ایزد گارودا
از سری اسطوره های سانسکریت

👈زیرشاخه‌ی گفتمان‌های تاریخ هنر، المان‌ها و اسطوره‌ها

🌸هنگام گفتمان: روز رشن از
ماه ۱مرداد ۳۷۵۷ مزدیسنی

🌸دوشنبه ۱۴ ۱مرداد ۱۳۹۸ خورشیدی

🌸 زمان : ٢١:۰۰
🔥🔥🔥
🌸پژوهشگر، مترجم و گردآوری کننده ی گفتمان : مهربانو آسا

🔹انجمن پیروان اشوزرتشت ، اسطور و تاریخ ملل
https://t.me/joinchat/E0LWHUKmLtx9wIZpYynzXw
🔥🔥🔥
🔹درگاه وهومنه گاه
https://t.me/vahumanagah

🔥🔥🔥


كانال تبادلات مهربانان dan repost
برای نابود کردن یک فرهنگ
نیازی نیست کتابها را سوزاند
کافیست کاری کنید مردم آنها را نخوانند . . .

#ویکتورهوگو

🌺 کانون ایرانشناسی دانشگاه تهران
◾️@utiranshenasi

🌺 کانال عاشقانه های عارفانه
◾️@aasheghanehayearefane

🌸 پایگاه خردگان
◾️@kheradgan_official

🌸 ایران در قفقاز و آسیای مرکزی
◾️@Dosuyecaspian

🌺 انجمن ایرانبان
◾️@anjoman_iranban

🌺 کردهای ایرانبان
◾️@iranban_kord

🌸 افشای پانیسم
◾️@Panturkzionist

🌸 کتابخانه منابع تاریخ ادیان ایران و جهان
◾️@Iranvajahanlibrary

🌺 پایگاه ایران دوستان مازندران
◾️@jolgeshomali

🌺 باستان‌شناسی و زبانهای‌باستانی
◾️@azhfandakhovaxshatare

🌸 فداییان ایران
◾️@Iran_PersianGulf

🌸 مرکز علمی، پژوهشی و آموزشی دارالأدیان
◾️@daroladyan

🌺 ایران جاوید
◾️@koroshjavid

🌺 تاریخ ملل
◾️@tarikhe_melal

🌸 وهومنه گاه
◾️@vahumanagah

🌸 شاهزاده سرتنگ
◾️@pars_ban

🌺 تبليغ دلار
◾️@tabadol_o_tabligh

🌺 پژوهشگاه پارسی
◾️@pajuheshgaheparsi

🌸 سربازان آریایی
◾️@sarbazanIran

🌸 شاهنامه فردوسی
◾️@shahname_ferdoosi7

🌺 عاشقانه هايي از جنس دل
◾️@Kafeh_sher

🌺 دکتر امیرحسین خنجی
◾️@Khonjibook

🌸 ایران شناسی_میراث فرهنگی
◾️@Eshtadan

🌸 طبيعت گردي ايران
◾️@tabeeatgardi

🌺 ویژگی های نژاد آریایی
◾️@aryan_race

🌺 وهومن امشاسپند ( منش نيك)
◾️@khashatra

🌸 نبردمن آدولف هیتلر
◾️@meinkampfadolfhitler

🌸 پژوهشی در فرهنگ زرتشتی
◾️@atorshiz

🌺 پژوهشگاه ایران‌شناسی
◾️@atorabanorg

🌺 سرگذشت پادشاهان ایران باستان
◾️@shahnameh_audio

🌸 اطلاعات عمومي بصورت هدفمند
◾️@majaleh_rooz

🌸 کانال آریایی ها
◾️@aryaaeihaChannel

🌺 ایرانگرد
◾️@irantizement

➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
عضویت در لیست:
@varoujaan


Asa dan repost
💠شاید در واقع این درختان باشند که دارند ما را می کارند، آنقدر به ما اکسیژن می دهند تا سرانجام تجزیه شویم و بتوانند ما را بجای سوخت بسوزانند
@vahumanagah


🌹خوب دوستان به دید من تا بدینجا کافی باشد. فرگردهای دیگر این اسطوره ی جالب را در روزهای آینده ترجمه و روان خواهم نمود. تا گاهی دیگر و گفتمانی دیگر تندرست و شاد باشید🌹
@vahumanagah


به محض شنیدن این نمازهای آسمانی از موجودات سماوی، گارودا برای اطاعت از درخواست آنان، درخشندگی اش را هزار بار کاهش داد تا آنان بتوانند بخوبی او را ببینند. او نیز مانند مادرش به بردگی و بندگی کادرو و پسرانش درآمد.
@vahumanagah


با شنیدن این توضیح، همه دیوها شروع به ستودن فضایل گارودا نمودند. و گفتند: ای پسر کاشیاپا، شکوه تو از همه ی ما درخشنده تر است. استادی و صنعتِ تو یک ریشی (پیر دانای هندو) است و در وداها و دیگر شاخه های دانش تو دانشمند و سر هستی. استادیِ تو بیش از هنر آگنی است. تو همچون آتشی هستی که همه ی مخلوقات جهان را در پایان جهان می سوزاند. صنعت و دانش تو نگاهبان اقیانوس تقدس است. هیچ چیز پاکتر از تو نیست. ای دانش تو برطرف کننده ی تاریکی ها. ما در برابر تابش الهی تو ناتوان هستیم، و ما را تهدید به سوزاندن می کند. ای شخص خارق العاده، ای گارودای مقتدر، لطفن درخشندگیت را کاهش بده تا ما بتوانیم تو را به خوبی ببینیم.
@vahumanagah


سپس ایندرا از آگنی ( ایزد آتش) پرسید: « بمن بگو، ای آتش، این آتش دومین چه کسیست که رقیب تو در درخشندگیست؟ اینگونه به نظر میرسد که پایان جهان نزدیک است».
آگنی اینگونه پاسخ داد: « ای پادشاه من! این گارودا است، پسر کاشیاپا و ویناتا. او مقرر شده تا پادشاه پرندگان باشد. پدرش برای مادرش خواسته ای را برآورد تا او بر همه ی جاودانان در شکوه و فخر پیشی گیرد و برای همین است که شما اکنون در آستانه ی کور شدن می باشید.
@vahumanagah


وقتی زمان مقرر فرا رسید، گارودا از درود پوسته ی تخم خود ظاهر شد. درخشنده مانند خورشید و آگنی (خدای آتش مقدس) . او بمانند آتشی بود که در پایان جهان همه ی هستی را می سوزاند. همهی دیوهای بهشتی (ایزدان-اسوره ها) در بهشت بلافاصله متوجه این نور خیره کننده که چشمان آنان را کور می کرد شدند.
@vahuanagah


در همین هنگام، ناگاها ( موجوداتی نیم الهی که نیم بدنشان انسان و نیم دیگر مار است ) با مشورت با یکدیگر به این نتیجه رسیدند که بهتر است تا پیشنهاد مادرشان را بپذیرند. سیاه ترینِ آنها رفت و پیرامون دم اوچیاشراواز پیچید. زمانیکه دو خواهر رسیدند دمِ اسب به تاریکیِ شب بود. براساس شرط بندی، ویناتا برده ی خواهرش شد. او باید به کادرو و فرزندان مارگونه ی او به عنوان خدمتکاری خدمت می کرد.
@vahumanagah


انجیر معابد. یه درخت خارق العاده

@vahumanagah


اینگونه بود که پسرش را آرام کرد و به کاشیاپا مانترایی را آموزاند تا با آن سم مارها را خنثی سازد. ( اینگونه بود که کاشیاپا با احیای درخت انجیر معابد که بوسیله ی زهر مار به خاکستر تبدیل شده بود پسر خود تاکشاکا را در یک چالش شکست داد.)
@vahumanagah


زمانیکه برهما در مورد این نفرین شنید برای تشدید نفرین گفت: « اجابت شو». زمانیکه کاشیاپا چگونه فرزندانش نفرین شده اند و اینکه پدرش این موضوع را ضامن اجرایی بوده نزد برهما رفت و برای تضعیف نفرین نزد او لابه کرد. برهما گفت: « پسرانت شرور هستند، سم آنان همه ی خلقت را مسموم و نابود می سازد. اگر به این مهم رسیدگی نشود دیگر بر روی زمین هیچ موجود زنده ای باقی نخواهد ماند. با این وجود همه ی آنان نابود نخواهند شد. آنان که پرهیزگار باشند و از راه راست منحرف نگردند ممکن است نجات یابند. »
@vahumanagah


ولی مارها نمی خواستند بخشی از این نیرنگ باشند. کادرو بی نهایت خشمگین شد و گفت: «چگونه جرات کردید تا از دستورات مادرتان سرپیچی کنید؟ فرزندانی که از مادرشان سرپیچی کنند به کار نمی آیند. من شما را به گونه ای نفرین می کنم که در زمان کوتاهی با آتش سوزانده شوید ( این همان نفرینی است که مسئول نابودی بسیاری از مارها در جایگاه قربانی نمودن مارها در نزد پادشاهی با نام جانامِجایا بود).
@vahumanagah


کادرو گفت: « تو اشتباه می کنی. تنها سر و بدنش سپید خالص است و دمش مشکی درخشان است. بگذار بر روی این موضوع شرط بندی کنیم. اگر تو درست گفته بودی من برده ی تو می شوم و اگر من درست گفته بودم بجایش تو برده ی من می شوی».

ویتانا شرط را پذیرفت. او مطمئن بود که شرط را برنده می شود. کادرو می دانست که اسب سراسر سپید است بنابراین نقشه ای کشید. او پسرانش را صدا زد و به آنها گفت: من با خاله ی شما شرط بسته ام که اوچیاشراواز دارای دمی سیاه می باشد. شما باید سخن مرا درست جلوه دهید. بیرون روید و پیرامون دم او بهم بپیچید و به آن ظاهری سیاه دهید.

@vahumanagah


کمی پس از این دو خواهر بر یکدیگر خشم گرفتند و روابطشان تیره گشت. کادرو از خواهرش خواست: «خواهر، رنگ اسب الهی ایندره (اوچیاشراواز) چیست؟» خواهرش پاسخ داد: « آن یک رنگ سپید خالص است، درست از پوزه تا دم مجلل او».
@vahumanagah


ویتانا چندی پس از آن دو تخم گذاشت، او تخم ها را برای نگهداری به خدمتکاران زن خود واگذار کرد. و آنها تخم ها را در جایگاهی گرم نهادند و شب و روز از آنها مراقبت کردند. پانصد سال گذشت ولی تخم ها متولد نشدند. ویتانا شروع به نگران شدن کرد چرا که خواهرش اکنون هزاران فرزند مار داشت. او یکی از تخم های خود را شکست. قسمت بالایی جنین کامل شده بود ولی بخش زیرین آن هنوز شکل نگرفته بود.

کودک از مادر خود خشمگین شد و گفت: « چگونه می توانی تا بدین اندازه ناشکیبا باشی؟ تو می توانستی با عمل نابخردانه ی خود مرا کشته باشی. من تو را به بردگی ام طلسم می کنم! مزاحم برادرم در تخمش نشو. اگر تو 500 سال دیگر صبر کنی ممکن است او وسیله ای برای رهایی تو از بندگی شود.

@vahumanagah


کادرو گفت: من هزاران پسر که در نیرومندی و شایستگی بی همتا باشند می خواهم. کاشیاپا گفت: اجابت شد. و از کابرو نژادی از مارهای بسیار نیرومند متود شدند.
زمانیکه نوبت به اجابت خواسته ی ویناتا رسید، او گفت: از من دو پسر متولد شود که در قدرت و شایستگی برتر از هزاران پسر خواهرم باشند. کاشیاپا گفت: اجابت شد.

@vahumanagah


هر دوی این دختران بسیار زیبا و نیز نسبت به یکدیگر حسود بودند. کاشیاپا بیش از اندازه با هر دوی آنها شاد و مسرور بود و به آنها پیشنهاد اجابت یک خواسته را کرد.

@vahumanagah


کاشیاپا، دانای بزرگ و پسر ارشد برهما، با دو دختر داکشا [یکی از پسران برهما] با نام های کادرو و ویناتا ازدواج کرده بود ( کاشیاپا با بسیاری از زنان دیگر ازدواج کرده بود، و تنها برخی از آنها دختران داکاش بودند).

@vahumanagah


اسطوره ی پرنده ای به نام گارودا

@vahumanagah

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

159

obunachilar
Kanal statistikasi