AUSTRO LIBERTARIAN


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


لسه‌فر به این معنی است: بگذارید افراد انتخاب کنند که چگونه می‌خواهند در تقسیم کار اجتماعی شرکت کنند و بگذارید خودشان تعیین کنند که آنتروپرنرها چه چیزی باید تولید کنند.

👤لودویگ فون میزس
کانال مطالعه:
@LibertyReader

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


لیبرالیسم سیاسی چنان‌که من متوجه می‌شوم تحمیل گونه‌ای فهم زوری از زندگی خوب را به کناری می‌نهد و بنابراین هرگونه مداخله قهری حتی با توسل به هر نوع رفتار بدون خشونت را نیز منع می‌کند. لیبرالیسم اجتماعی شرح می‌دهد که: الف- سبک‌های زندگی متفاوتی می‌توانند جزو مصادیق زندگی خوب باشند و اصلا ارزش زیستن را خواهند داشت. ب- ما محکوم به لاادری‌گری درباره شایستگی بسیاری از سبک‌های زندگی دیگر به جای رد صریح آن‌ها هستیم. پ- حتی وقتی سبک‌های زندگی و الگوهای تعامل بدون خشونت، آشکارا در تقابل با عقل باشند فشار اجتماعی نباید برای تحذیر آنها مورد استفاده قرار بگیرد، مگر در موارد بسیار خاص. لیبرالیسم سیاسی و اجتماعی، مشوق ظهور و توسعه سبک‌های گوناگون زندگی‌و الگوهای سازمان اجتماعی است. هر نوعی از لیبرالیسم واجد حرکت پیوسته به سمت شمولیت بزرگترِ اخلاقی، حقوقی و سیاسی است- که همانا جهانشهرگرایی، مشروعیت‌بخشی به سبک‌های گوناگونِ «بودن» و توسعه جامعه اخلاقی را محقق می‌سازد.

گری چارتیه؛ لیبرالیسم حقوق طبیعی، ص ۳۵؛ نشر آماره
@austro_libertarian




«هر روز مهمونی بود تو این مملکت»

غلامحسین ساعدی با همین جمله‌ی کوتاه توانست خود و والده‌ی گرامی‌اش را در ذهن و ذکر چندین نسل از ایرانی‌ها جاودانه کند. و این نوع جاودانگی مایه‌ی بسی خشنودی است و باید به فال نیک گرفت‌اش. در عین حال نباید از خیانت و ویرانی بزرگ‌تری که او و امثال‌اش در تاریخ و فرهنگ ایران به‌جا گذاشتند غافل شد، خصوصاً که امروز نیز جریان‌هایی تمدن‌ستیز همچنان با قدرت در کار هستند و می‌کوشند این افراد را از پس‌زمینه‌ی سیاسی خود بیرون آورند و به‌عنوان بزرگان و مشاهیر ادب و هنر ایران در پاچه‌ی مردم فروکنند. ما نیز همین کار را می‌کنیم، و فارغ از بینش‌های ویرانگر سیاسی‌شان، اعلام می‌کنیم که بزرگ‌ترین خیانت افرادی چون ساعدی و گلستان نه در عالم سیاست بلکه دقیقاً در همان حوزه‌ای بود که به‌طور تخصصی در آن مشغول به‌کار بودند؛ یعنی هنر و ادبیات. این ناهنرمندان با ارتباطات، ثروت و نفوذی که داشتند موفق شدند جریان تجدد در هنر و ادبیات ایران را، که پس از آشنایی با هنرهای زیبای غربی آغاز شد، در همان آغاز خفه، و بی‌مایگی یا میان‌مایگی خود را به‌عنوان معیار عالی هنری در میان ناشران و سرمایه‌گذاران خصوصی و دولتی تثبیت کنند. می‌توان ادعا کرد که برداشت این‌ها از تجدد هنری اصلاً نه «تجدد» بلکه «تخریب» بود. پس از آن که توانستند تمام زیبایی‌شناسی هنر کلاسیک ایران را از میان بردارند، از کار همتایان خود در اروپا و آمریکا الهام گرفتند و جنبش‌های ضدزیبایی‌شناسی غربی را وارد زبان فارسی کردند. شکی نیست که این جریان قدرتمند موجب می‌شد تا هنرمندان جوانی که به‌قصد تجربه و یادگیری پا به عرصه‌ی هنر می‌گذاشتند، هیچ منبع، سنت یا دانشگاهی معتبر برای آموزش هنرهای زیبا پیدا نکنند؛ و چه بسیار استعدادهایی که یا به‌اجبار پا در راه این استادانِ ویرانی گذاشتند، یا در راه هنر زیبا پافشاری کردند و لاجرم از دور کنار رفتند یا در گمنامی باقی ماندند. اما علاوه‌بر بستن راه یادگیری هنر، آن ناهنرمندان بخش عمده‌ای از کار خود را به اوباشیِ سازمان‌یافته و هدفمند اختصاص می‌دادند و در نشریات و کلاس‌ها و سخنرانی‌های فراوان خود، که بخش کوچکی از آن‌ها امروز نیز به ما رسیده، به ستیز با هنرمندانی که در مسیر نابودساختن هنر پا نگذاشته بودند می‌پرداختند و، همان‌طور که ذکر شد، با استفاده از پول و نفوذ و حمایت سرمایه‌گذاران ریز و درشت توانستند ناهنر خود را به‌عنوان هنر به ایرانی‌ها قالب کنند. این خسران که رمان و نمایشنامه‌ی ایرانی و شعر نوِ نیمایی جز از چند هنرمند و استثنا در این کشور فراتر نرفت و هیچ‌گاه به یک جریان تبدیل نشد، از ثمره‌ی کار همین‌هاست که اتفاقاً در کنار دشمنی با زیبایی و فرهنگ، با شادی و مهمانی هم پیکار می‌کردند. این جریان هنریِ عقیم و نامتمدن را می‌توانیم با تجدد واقعی هنر در ژاپن مقایسه کنیم، جایی که هنرمندان هیچ میلی به کنار زدن سنت و فرهنگ پرسابقه و غنی خود نشان ندادند (یعنی اصلاً چنین چیزی به ذهن یک هنرمند واقعی هم خطور نخواهد کرد)، و پس از آشنایی با هنرهای زیبای غربی نیز فرم‌ها و مصادیق آن را با آغوش باز پذیرا شدند—آن‌ها، که با مهمانی‌رفتن مردم‌شان هم مشکلی نداشتند، توانستند هنر خود را به قله‌هایی برسانند که نه‌تنها موجب برجستگی فرهنگ‌شان در عرصه‌ی جهانی شد، بلکه حتی اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها را نیز به این صرافت انداخت که از هنر و زیبایی‌شناسی ژاپنی برای خلق اثر الهام بگیرند؛ و خلاصه، جریانی به‌وجود آمد که تلفیقی هنرمندانه و نوین از دو سنت بزرگ و پرسابقه‌ی هنری در جهان را ارائه می‌دهد. امید است حالا که حملات مبارک به دشمنان مهمانی در ایران رواج پیدا کرده، نیم نگاهی نیز به دشمنیِ ویرانگرتر این‌ها با هنر داشته باشیم که شایسته‌ی لعن و نفرینی هزار برابر سخت‌تر است.

@austro_libertarian

1k 0 33 5 35

جهان دست کم در دراز مدت توسط ایده‌ها اداره می‌شود؛ واضح به نظر می‌رسد که لیبرتارینیسم تنها در صورتی پیروز می‌شود که ایده‌هایش میان تعداد قابل توجهی از افراد گسترش یابد و از سوی آن‌ها پذیرفته شود. از این رو «آموزش» به یک شرط لازم برای پیروزی آزادی بدل می‌شود؛ آموزشی که انواع آن را از انتزاعی‌ترین نظریه‌های سیستماتیک گرفته تا تبلیغاتی که علاقه افراد بالقوه را به خود جلب می‌کند دربرمی‌گیرد. در واقع آموزش مشخصه استراتژیک نظریه لیبرالیسم کلاسیک است.
اما باید بر این نکته تاکید کرد که ایده‌ها خودبه‌خود و در خلا به وجود نمی‌آیند؛ آنها تنها تا جایی موثرند که از سوی افراد پذیرفته و به کار گرفته شوند. پس برای اینکه ایده آزادی پیروز شود باید گروهی فعال از لیبرتارین‌های فداکار وجود داشته باشند؛ افرادی که نسبت به آزادی صاحب فراست هستند و مایلند این ایده را به دیگران منتقل کنند. به طور خلاصه باید یک جنبش لیبرتارین فعال و خودآگاه وجود داشته باشد. این سخنان ممکن است بدیهی به نظر برسد، اما میان بسیاری از لیبرتارین‌ها بی‌میلی عجیبی وجود داشته است که خودشان را بخشی از یک جنبش آگاهانه و مستمر بدانند یا در فعالیت‌های آن درگیر شوند. با این حال تصور کنید آیا امکان داشت که دیسیپلین یا مجموعه‌ای از ایده.ها چه بودیسم باشد چه فیزیک مدرن، بتواند به خودی‌خود و بدون نیاز به کادری اختصاصی از بودایی‌ها یا فیزیک‌دانان پیشرفت کند و مقبول واقع شود؟

موری روتبارد؛ اخلاق آزادی، ص ۴۰۵؛ انتشارات دنیای اقتصاد

@austro_libertarian


Forward from: پژوهشگاه مالکیّت و‌ بازار
⚜️دو سؤال ساده که کینزین‌ها نمی‌توانند پاسخ دهند⚜️

نویسنده: گری نورث
مترجم: ایمان استاد
 
بیاید فرض کنیم که یک نجار می‌خواهد ۵۰ تخته چوب را به‌منظور ساخت کفِ یک خانه برش دهد. وی تخته‌ها را علامت­‌گذاری و ارّه خود را تنظیم کرده است و از یک سمتِ علامت بر روی تخته شروع به برش می‌کند. اما روحش هم خبر ندارد که پسر هفت ساله‌اش تنظیمات ارّه را به هم ریخته و تغییر داده است. نتیجه آن است که هر تخته‌ را به‌صورت اریب برش می‌دهد و بنابراین بلااستفاده است زیرا هر تخته بسیار کوچک از آب در می‌آید به جز در نقطه‌ای که ارّه در ابتدا شروع به برش چوب کرده است. تا زمانی که تنظیمات ارّه تغییر نکرده است، نتیجه همان خواهد بود.

  کورنلیوس فان تیل


من اولین بار این مطلب را در تابستان سال ۱۹۶۳ خواندم. سال تحصیلی را زیر نظر دکتر فان تیل سپری کردم. من هرگز قیاس وی را فراموش نکردم. درست همانطور که یک ارّه بسیار دقیق و تیز نمی‌تواند برش صافی بزند اگر که در زاویه اشتباهی تنظیم شده باشد، افراد باهوش نیز نمی‌توانند به درستی فکر کنند اگر که افکار آنها در زاویه نادرستی تنظیم شده باشد. شما می‌توانید تا ابد یک ارّه برقی کهنه را بسیار دقیق تیز کنید اما هنوز هم مستقیم برش نخواهد زد. پدیده‌ای مشابه، برای مدافعان روشنفکرِ بی‌خردی‌های آشکار نیز صادق است. در طول سال­‌ها، من متقاعد شده‌ام که چقدر زیبا این قیاسِ وی در مورد کینزین‌ها صدق می‌کند.

📜 متن کامل: دو‌سؤال ساده‌ای که کینزین‌ها نمی‌توانند پاسخ دهند

▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬

🟡➣ @IIFOM_CO

⚫️➣ instagram.com/iifom.co

🌐➣ iifom.com


اورگون: « ... تمام شد، دیگر از همه‌ی مردمان خوب دست شستم؛
زین‌پس از آن‌ها انزجاری بی‌اندازه خواهم داشت
و در قبالشان پا را از شیطان هم فراتر خواهم گذاشت.»

کلئانت
: «بسیار خوب! باز هم از همان تندخویی‌ها!
اصلاً حاضر نیستید حفظ کنید اعتدال را؛
خردتان هرگز راه راست اختیار نمی‌کند
و مدام از افراط به تفریط نوسان می‌کند.
اشتباهتان را می‌بینید و پذیرفته‌اید
که از تعصبی دروغین فریب خورده‌اید؛
اما برای تصحیح آن، با کدام منطق می‌خواهید
خود را به دام اشتباه بزرگ‌تری بیندازید،
و قلب همه‌ی مردمان نیک را بی‌تردید
مثل قلب یک بی‌سروپای نابکار تصور کنید؟
چی؟ چون یک شیاد با گستاخی فریبتان داده
با درخشش مطنطنِ شکلکی زاهدانه،
می‌گویید که همه به او شباهت دارند
و امروز متدینان واقعی وجود ندارند؟ ... »
—نمایشنامه‌ی تارتوف؛ مولیر، ترجمه‌ی مهشید نونهالی، نشر قطره (پرده‌ی پنجم، صحنه‌ی یک)


در نمایشنامه‌ی «تارتوف»، کمدی شکوهمند و ماندگار مولیر، اورگون مدت‌ها تحت‌تأثیر و فریب تارتوف بود، یک شیاد که در قامت مردی زاهد و دین‌دار خود را در قلب اورگون و مادر او جا داده بود. اورگون با ارادت کور خود و اعتماد بی‌پایه‌واساس به فضیلت‌های نداشته‌ی تارتوف، مال و منال خود را به‌باد می‌دهد و خانواده‌اش را به خاک سیاه می‌نشاند. اما هنگامی که از نزدیک و پنهانی شاهد صحنه‌ای است که تارتوف می‌کوشد تا زن او را فریب دهد، اورگون به‌ناگاه دچار نفرتی بی‌حد و مرز از تارتوف می‌شود. نفرت او به‌حدی است که نه‌فقط تارتوف، بلکه هرگونه نمایشی از زهد و تقوا را فرامی‌گیرد. درحالی‌که تارتوف هیچ زهد و تقوایی نداشت، بلکه از این ظاهر برای فریب و کلاهبرداری از ساده‌اندیشانی چون اورگون استفاده می‌کرد. به همین علت، کلئانت، برادرزن اورگون، او را سرزنش می‌کند که در اطاعت کور خود از تارتوف هیچ عقل و منطقی نداشت و حالا در نفرت و دشمنی خود با او نیز همچنان همان روش را پیش گرفته است.

آنجلیکا نوتزو در کتاب «مواجهه‌ای نامتعارف با منطق هگل» (ترجمه‌ی حسین نیکبخت، انتشارات ققنوس) این خصوصیت اورگون را مشخصه‌ای می‌بیند که امروز در دنیای مدرن احتمالاً بیشتر از هر زمان با آن روبرو هستیم. دشمنیِ بی‌حد و مرز با یک مفهوم کلی، در این‌جا «زهد و تقوا و دینداری»، نتیجه‌ی منطقیِ همان حمایت کور و بی‌فکر از یک شارلاتان است. موافقتی که هیچ اندیشه و معیاری پشت آن نباشد، وقتی با شکست مواجه می‌شود فرد را به یک مخالفت از همان نوع می‌اندازد. به عبارت دیگر، وقتی در گذار از یک ایده هیچ فرایند منطقی و فکری‌ای وجود نداشته باشد، فرد مدام از منتهای یک طیف به منتهای دیگر جابجا می‌شود.

نمونه‌های این بی‌فکری افراطی را در بسیاری از جنبه‌های فرهنگ امروز می‌بینیم. کسی که از آسیب‌های یک حکومت دینی به ستوه آمده، به‌طور کلی با هرگونه دین و معنویتی مخالفت می‌کند؛ هرگونه باور به ایده‌های غیرفیزیکی، معنوی یا روحی را خرافات می‌نامد و با آن‌ها دشمنی می‌کند و آیین‌های باستانی را تلاشی برای فریب انسان‌ها می‌بیند. کسی که از یک دولت آسیب می‌بیند، تمام هویت تاریخی، فرهنگی و ملی آن سرزمین را مردود می‌شمارد. کسی که با عقاید مارکسیستی یا فاشیستی یک هنرمند آشنا می‌شود و شاید چند اثر بی‌ارزش از او را نیز بررسی می‌کند، به دشمن دوآشته‌ی همه‌ی هنرها و هنرمندها تبدیل می‌شود. کسی که سوءاستفاده‌ی عده‌ای شیاد را از فلسفه‌ی کسی مثل هگل می‌بیند، به‌طور کلی با فلسفه‌ی هگل یا ایدئالیسم یا حتی فلسفه دشمنی می‌کند. کسی که احساسات‌اش مورد سوءاستفاده قرار گرفته، ناگهان علیه تمام احساسات انسانی می‌شورد.

هرکدام از ما در تجربیات مختلف با چنین افراد و عقایدی مواجه شده‌ایم و می‌توانیم مواردی را به فهرست بالا اضافه کنیم. ترویج چنین عقایدی شاید در نگاه اول یک شیوه‌ی مؤثر برای مقابله با خرافات و شیادی‌های رایج به‌نظر برسد، اما خود به یک شیادی و آسیب بزرگ‌تر می‌انجامد، یا به‌قول کلئانت، ما را به دام اشتباه بزرگ‌تری می‌اندازد. کسی که از یک ایده‌ی روحی یا احساسی یا فرهنگی یا ملی و غیره سوءاستفاده می‌کند، شرّ خود را، هرچقدر بزرگ و فراگیر، به زمان و جغرافیایی معین محدود کرده است تا به نفع یا قدرتی برسد. اما مخالفت با این افراد از طریق مخالفت با تمام ایده‌ی روح یا احساس یا فرهنگ یا ملت و غیره، تبدیل به دشمنی با یک جنبه از «انسان» می‌شود که محدود به هیچ زمان یا جغرافیای خاصی نیست. کوتاه‌سخن، این مخالفت افراطی در مبارزه با دشمن خود، به کل انسانیت نیز ضربه می‌زند و چه‌بسا آن را نیز نابود کند—و این مگر همان هدفی نیست که آن دولت یا آدم شارلاتان از اول به‌دنبال‌اش بود؟

@austro_libertarian


Forward from: Liberty Reader
اخلاق آزادی؛ موری روتبارد .pdf
3.0Mb
اخلاق آزادی؛ موری روتبارد (انتشارات دنیای اقتصاد) ۲۷۴-۲۸۱

《...تنها دو راه برای کسب ثروت در جامعه وجود دارد: الف) از طریق تولید و مبادله داوطلبانه با دیگران - یا همان شیوه بازار آزاد - ؛ و ب) از طریق مصادره خشونت‌آمیز ثروت تولیدشده توسط دیگران (ابزار سیاسی)...》

@LibertyReader
@Austro_libertarian


Forward from: کتابفروشی برخط
#کتابستان_برخط منتشر کرد:

ملت، دولت و اقتصاد؛ مشارکت‌هایی در سیاست و تاریخ روزگار ما
لودویگ فون میزس
مترجم: مهرپویا علا
چاپ اول 1403
کتابستان برخط
قیمت: 300.000 240.000 ت

«عدم مداخله‌ی دولت» اساسی‌ترین مفهوم میزس در اقتصاد لیبرال کلاسیک است. در جنگ جهانی اول، آلمان و متحدانش از نظر جمعیت، تولید اقتصادی و قدرت نظامی بر قدرت‌های متفقین چیره شدند و شکست آن اجتناب ناپذیر بود. میزس معتقد بود که آلمان نباید برای صلح ورسای انتقام بگیرد؛ بلکه باید ایده‌های لیبرال و اقتصاد بازار آزاد را با گسترش تقسیم کار بین‌المللی پی بگیرد که به همه‌ی طرف‌ها کمک می‌کند. به اعتقاد میزس «برای ما و برای بشریت، تنها یک رستگاری وجود دارد: بازگشت به لیبرالیسم خردگرا».

اثر حاضر دومین کتاب لودویگ فون میزس (۱۸۸۱–۱۹۷۳)، فیلسوف و اقتصاددان اتریشی است که آن را کمتر از یک سال پس از پایان جنگ جهانی اول به زبان آلمانی نوشت. میزس در این کتاب مسائلی را به بحث می‌گذارد که درک بخشی از آن‌ها نیازمند قدری آگاهی از پیش‌زمینه‌ی تاریخی است....

سفارش از برخط بوک


📚برخط‌بوک👇
🆔 @Barkhatbook


Forward from: روزنامه دنیای اقتصاد
🔴 گفت‌وشنود اقتصادی؛ نشست ۲۱۹

با موضوع چالش بنزین و نفت
شبیه‌سازی برای تصمیم‌گیری

👤با حضور شهروندان و کارشناسان

آدرس: تهران، خیابان قائم مقام، میدان شعاع، پشت ایستگاه اتوبوس، طبقه منفی دو

⏰ زمان: شنبه
۱۷ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۸ تا ۲۱

برای ثبت‌نام و اعلام حضور به کانال مرتضی کاظمی در تلگرام مراجعه بفرمایید

کانال رسمی روزنامه دنیای اقتصاد👇
@den_ir


Forward from: Liberty Reader
اخلاق آزادی؛ موری روتبارد.pdf
3.5Mb
اخلاق آزادی؛ موری روتبارد (انتشارات دنیای اقتصاد) ۱۶۰-۱۷۰

《...گستره حق انسان در دفاع از خود و دارایی‌هایش تا کجاست؟ پاسخ اساسی به این سوال باید این‌گونه باشد: تا جایی که مرزکشی با حقوق مالکیت فردی دیگر را آغاز کند‌. در غیر این صورت، "دفاع" او به‌خودی‌خود شامل تجاوزی مجرمانه به دارایی مشروع فردی دیگر خواهد بود که ممکن است فرد دوم در واکنش به آن، به‌درستی از ملک خود دفاع کند...》

@LibertyReader
@Austro_libertarian


Forward from: Finance & Economy
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🖥 اقتصاد بر شانه اخلاق؛ ارتباط علم اقتصاد و اخلاق چگونه است؟

👤 مرتضی کاظمی

آدام اسمیت، پدر علم اقتصاد، به عنوان یک فیلسوف اخلاق وارد مباحث اقتصادی شد و کتاب «نظریه عواطف اخلاقی» او قبل از «ثروت ملل» منتشر شد. در واقع، تحلیل‌های اقتصادی او از منظر اخلاقی بود. به عنوان مثال، در بحث مالیات که یکی از چالش‌های مهم اقتصادی است، نظرات مختلف از دیدگاه‌های اخلاقی متفاوت است؛ آیا مالیات زورگیری است یا عادلانه؟ بنابراین، اخلاق می‌تواند زیربنای علم اقتصاد باشد.


◽️@utfinance◽️


Forward from: Finance & Economy
📄 گزارش

اقتصاد بر شانه اخلاق

رابطه بین اقتصاد و اخلاق را می‌توان تا پیش از شکل‌گیری علم اقتصاد در دوران مدرن پیگیری کرد. با این حال این شاخه از علوم انسانی، همگام با سایر علوم، به سمت عاری شدن از قضاوت‌های ارزشی حرکت کرد و از یک علم هنجاری به یک علم اثباتی بدل شد. با این حال، به نظر می‌رسد اقتصاد را می‌توان علمی درهم‌تنیده با اخلاق به حساب آورد؛ علمی که حتی اگر اثباتی بودن مباحث آن را بپذیریم، بروندادهای در جهان واقعی شانه به شانه اخلاق حرکت می‌کنند. «دنیای‌اقتصاد» در نشست گفت‌وشنود اقتصادی با موضوع «اخلاق و اقتصاد»، این مساله را به بحث گذاشت. در این نشست که به میزبانی مرتضی کاظمی برگزار شد، کتاب «اخلاق آزادی» از موری روتبارد با حضور مترجمان و میهمانان مورد بررسی قرار گرفت.

🔗 متن کامل
◽️@utfinance◽️


لیبرالیسم نه دین است، نه جهان‌بینی و نه حزب منافع ویژه. دین نیست، زیرا نه ایمان و سرسپردگی طلب می‌کند، نه امری رازآلود گرداگرد آن را فراگرفته است و نه جزمیاتی دارد. جهان‌بینی نیست زیرا نمی‌خواهد گیتی را توضیح دهد، چنان‌که درباره‌ی معنا و هستی انسان‌ها هیچ چیز به ما نمی‌گوید و نمی‌خواهد بگوید. نوعی حزب که مدافع منافع خاصی باشد نیست، زیرا به هیچ فرد و گروهی وعده‌ی امتیاز ویژه نمی‌دهد و برای هیچ فرد و گروهی منفعت ویژه‌ای ایجاد نمی‌کند و نمی‌خواهد ایجاد کند. لیبرالیسم سراسر چیز دیگری است. ایدئولوژی* است؛ نظریه‌ای است درباره‌ی روابط میان امور اجتماعی و همزمان به‌کارگیری این نظریه در رفتار انسان‌ها در امور اجتماعی. هر قول و وعده‌ای که می‌دهد از آن‌چه در جامعه و از طریق جامعه می‌توان انجام داد تجاوز نمی‌کند. لیبرالیسم می‌خواهد فقط یک چیز به انسان‌ها بدهد: تکامل صلح‌آمیز و بی‌اختلال رفاه مادی برای همه تا از این طریق عوامل بیرونی درد و رنج را تا حدی که اصلاً در قدرت نهادهای اجتماعی است، از انسان‌ها دور نگه دارد. هدفش کاستن از رنج و افزودن به شادی است.
—«لیبرالیسم»، لودویگ فون میزس، ترجمه‌ی مهدی تدینی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه (بخش ۵، آینده‌ی لیبرالیسم)

* درباره‌ی ایدئولوژی بودن لیبرالیسم این مطلب را مطالعه کنید.

@austro_libertarian


یک نکته حیاتی که باید مورد توجه قرار دهیم این است که اگر در تلاشیم تا نظامی اخلاقی برای انسان تاسیس کنیم (در مورد ما، زیر مجموعه ای از اخلاق که با خشونت سر و کار دارد)، برای اینکه تئوری اخلاقی معتبر باشد، باید صرف‌نظر از موقعیت، زمان و مکان، این اخلاق برای تمام انسان‌ها صدق کند. این یکی از ویژگی‌های برجسته قانون طبیعی است که می‌توان آن را فارغ از زمان یا مکان به تمام انسان‌ها اعمال کرد. از این رو قانون طبیعی اخلاقی در کنار قوانین طبیعی فیزیکی یا "علمی" جای می‌گیرد. اما جامعه آزاد تنها جامعه‌ای است که فارغ از زمان و مکان، می‌تواند یک قاعده بنیادی را به همه انسان‌ها اعمال کند. این یکی از راه‌هایی است که عقل می‌تواند با استفاده از آن یک نظریه قانون طبیعی را به یک نظریه رقیب ترجیح دهد، همانطور که می‌تواند از میان نظریات رقیب اقتصادی یا رشته‌های دیگر انتخاب کند.
بنابراین اگر یک نفر ادعا کند که خاندان هوهن‌تسولرن یا بوربون "حق طبیعی" دارند تا بر دیگران حکومت کنند، این نوع دکترین صرفا با اشاره به این حقیقت که در اینجا هیچ اخلاق یکسانی که برای هر فرد صدق کند وجود ندارد، به سادگی قابل رد است؛ چون جایگاه یک فرد در سلسله‌مراتب اخلاقی، به تصادف هوهن‌تسولرن بودن یا نبودن وابسته است. به طور مشابه، اگر کسی بگوید که هر انسان "حق طبیعی" دارد تا به‌طور مرتب سه وعده غذا در روز بخورد، مثل روز روشن است که این یک قانون طبیعی یا نظریه حقوق طبیعی مغالطه‌آمیز است؛ زیرا زمان‌ها و مکان‌های بی‌شماری وجود دارد که از لحاظ فیزیکی امکان فراهم آوردن سه وعده غذایی برای همه، یا حتی برای اکثریت جمعیت، وجود ندارد. در نتیجه این را نمی‌توان به عنوان نوعی "حق طبیعی" پیشنهاد کرد. در طرف مقابل، وضعیت جهان‌شمول اخلاق آزادی و حق طبیعی مالکیت بر شخص و اموال را که تحت چنین نظام اخلاقی‌ای به دست می‌آید، در نظر بگیرید. هر فرد، در هر زمان و مکان، می‌تواند تحت پوشش قواعد بنیادی باشد: مالکیت برخود یک شخص، مالکیت منابع بکری که فرد پیش از این تصرف و دگرگون کرده است؛ و مالکیت تمام عناوینی که از مالکیت بنیادی مشتق شده‌اند، چه از طریق مبادلات داوطلبانه و چه از طریق هدایای داوطلبانه. این قواعد، که می‌توانیم آن را "قواعد مالکیت طبیعی" بنامیم، به وضوح قابل اعمالند و صرف‌نظر از زمان یا مکان و صرف‌نظر از دستاوردهای اقتصادی جامعه، می‌توان از چنین مالکیت‌هایی دفاع کرد. هیچ نظام اجتماعی دیگری این امکان را ندارد که به عنوان یک قانون طبیعی جهان‌شمول تایید شود؛ زیرا اگر هر‌گونه قاعده اجباری از جانب یک فرد یا گروه نسبت به دیگری وجود داشته باشد (و هر قاعده‌ای نیازمند چنین تسلطی است)، اعمال یکسان این قاعده به همه افراد غیر ممکن خواهد بود؛ تنها یک جامعه بدون حکمران و لیبرتارینی ناب می‌تواند شروط حقوق طبیعی و قانون طبیعی را برآورده کند، یا مهم‌تر، می‌تواند شرایط یک اخلاق جهان‌شمول برای تمام بشریت را عملی کند.

موری روتبارد؛ اخلاق آزادی، ص ۱۱۸-۱۱۹؛ انتشارات دنیای اقتصاد

@austro_libertarian


ما این حقایق را بدیهی می‌پنداریم که تمام انسان‌ها برابر آفریده شده‌اند، که از سوی پروردگارشان حقوقی جدایی‌ناپذیر به آن‌ها اعطا شده، که در میان آن‌ها زندگی، آزادی و پیگیری شادمانی قرار دارند [سه‌گانه متداول‌تر در آن زمان "زندگی، آزادی و مالکیت" بود]. که برای تضمین این حقوق دولت‌هایی بین انسان‌ها نهادینه می‌شوند که قدرت مشروعشان را از رضایت مردم تحت حکومت خود می‌گیرند. که هرگاه هر گونه‌ای از دولت به تخریب این اهداف روی آورد این حق مردم است که آن را دگرگون یا نابود کنند.

تامس جفرسون؛ اعلامیه استقلال آمریکا

@austro_libertarian


اعضای گرامی اگر مایل هستید می‌توانید در گروه چنل لیبرتارینیسم عضو شوید

https://t.me/+czq5BZaltAsxODBk


🔴 گفت‌وشنود اقتصادی؛ نشست ۲۱۸

با موضوع اخلاق و اقتصاد
و کتاب"اخلاقِ آزادی"

👤با حضور مترجمان و کارشناسان

آدرس: تهران، خیابان قائم مقام، میدان شعاع، پشت ایستگاه اتوبوس، طبقه منفی دو

⏰ زمان: شنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۸ تا ۲۱


برای ثبت‌نام و اعلام حضور به کانال مرتضی کاظمی در تلگرام مراجعه بفرمایید

✅ کانال رسمی روزنامه دنیای اقتصاد👇
@den_ir


«نظام صوری باثبات برای مفهوم آزادی»

جناب جنت‌خواه دو خطا یا سوءاستفاده‌ی فاحش در کاربست قضایای ناتمامیت گودل دارد. نخست آن که این دو قضیه را، که قضایایی در منطق ریاضی هستند، به تمام ذهن و معرفت انسانی تعمیم می‌دهد. قضیه‌ی اول ناتمامیت به‌زبان ساده بیان می‌دارد که در هر دستگاه آکسیوماتیک حساب، می‌توان حداقل یک گزاره یافت که صدق (یا عدم‌صدق) آن در خود دستگاه حساب اثبات‌پذیر نیست—یعنی هر دستگاه آکسیوماتیک حساب ناتمام است. طبق قضیه‌ی دوم، گزاره‌ای که می‌گوید این دستگاه آکسیوماتیک حسابْ سازگار یا «باثبات» است (یعنی نمی‌توان دو گزاره‌ی متناقض را در آن اثبات کرد)، همان گزاره‌ای است که صدق یا عدم‌صدق آن در خود دستگاه قابل‌اثبات نیست—یعنی سازگاریِ هر دستگاه آکسیوماتیک حساب را باید با استدلالی خارج از این دستگاه استنباط کرد (که البته تا به امروز کسی حتی نمی‌داند چنین استدلالی چه ماهیتی دارد). واضح است که قضایای ناتمامیت گودل منحصراً معطوف به منطق ریاضی هستند. با این حال، کم نبوده‌اند کسانی که از زمان ارائه‌ی این قضایا آن‌ها را به موضوعاتی دیگر، مانند علم فیزیک یا ذهن انسان، تعمیم داده‌اند. اما مفسران گودل به‌درستی اشاره کرده‌اند که این تعمیم‌ها نه منطقی، بلکه عقیده و گمان شخصی تعمیم‌دهندگان است که هیچ‌کدام از آن‌ها نیز در تقریباً یک قرن گذشته، یک اثبات منطقی برای این تعمیم خود ارائه نداده‌اند. دوم آن که گودل درکنار قضایای مشهور ناتمامیت، یک قضیه کمتر مشهور به‌نام «تمامیت» دارد. طبق قضیه‌ی تمامیت، اگر T یک نظریه‌ی منطقِ مرتبه‌ی اول و φ جمله‌ای در یک زبان باشد، به‌گونه‌ای که هر مدل T یک مدل φ باشد، پس T یک نظریه‌ی کامل است. یا به زبان ساده‌تر، اگر T یک نظام صوری باشد که استنباط‌هایی منطقی از زبان را برمی‌گرداند، T ضرورتاً تمامیت دارد. این از آن جهت حائز اهمیت است که جناب جنت‌خواه ادعا می‌کند مفهوم آزادی، مانند یک دستگاه حساب، گزاره‌هایی غیرقابل‌اثبات از طریق ذهن دارد که صدق خود را از موجودیتی خارج از ذهن (خدا/دین) می‌گیرند؛ پس دین یک نظام صوری باثبات برای مفهوم آزادی است. حال آن که در این توضیح تناقضی مهلک وجود دارد. اگر مفهوم آزادی با یک نظام صوری قابل‌توضیح باشد، پس طبق قضیه‌ی تمامیت گودل، نظامِ صوریِ آزادیْ کامل است و هیچ گزاره‌ای ندارد که در درون خود اثبات نشود—از جمله گزاره‌ای که می‌گوید این نظام سازگار (باثبات) است. به بیان دیگر، «نظام صوری باثبات برای مفهوم آزادی» اصلاً نیازی به دین ندارد. از طرف دیگر، اگر بخواهیم قضایای ناتمامیت را به بحث آزادی تعمیم دهیم (که البته در درستی این تعمیمْ شَکی جدی وجود دارد)، و بگوییم آزادیْ گزاره‌هایی دارد که به‌طور ذهنی قابل‌اثبات نیستند و دین یک نظام صوری برای آزادی است، گزاره‌ی مربوط به «باثبات» بودن یا نبودنِ این نظام صوری در خود این نظام قابل اثبات نیست و همچنان نیاز به یک اثبات منطقی خارج از خود، یعنی خارج از دین، دارد—مگر آن که در یک چرخش دلبخواهی، آزادی را طبق قضیه‌های ناتمامیتْ ناتمام فرض کنیم و دین را طبق قضیه‌ی تمامیت، تمام و سازگار.

@austro_libertarian

1.4k 0 51 266 40

Forward from: Liberty Reader
بوروکراسی؛ لودویگ فون میزس.pdf
2.2Mb
بوروکراسی؛ لودویگ فون میزس؛ (نشر روزنه) ۱۴۳-۱۴۷

《...آنچه نیاز داریم این است که رهبران مدنی را برای این دست رویارویی‌ها با واعظان حرفه‌ای بوروکراتیزاسیون و اجتماعی‌سازی تربیت کنیم. متوقف کردن گرایش به سمت بوروکراتیزاسیون صرفاً با ابراز خشم و ستایش نوستالژیک دوران خوب گذشته، ناامیدکننده است. روزهای قدیم آن‌قدرها که برخی معاصران ما فکر می‌کنند خوب نبود. برجستگی آن روزها، اتکا به گرایش به سمت آن نوع بهبودی بود که در نظام اقتصاد بازار کاملاً آزاد وجود داشت. آن‌ها به خداگونگی حکومت اعتقاد نداشتند. این افتخار آنان بود...》

@LibertyReader
@Austro_libertarian


Forward from: Finance & Economy
📚 کتاب

اخلاق آزادی

مورای روتبارد

🔗 لینک خرید کتاب از وبسایت انتشارات دنیای اقتصاد

🔗 لینک خرید کتاب از بنوبوک

◽️@utfinance◽️

🖥 همچنین ببینید:
گفت‌وگوی مانی بشرزاد با رضا زارع‌پور یکی از سه مترجم کتاب اخلاق آزادی

◽️@utfinance◽️

#اخلاق_آزادی
#آزادی
#آنارشی
#آنارشیسم
#آنارکوکاپیتالیسم
#روتبارد

20 last posts shown.