𝗔𝘁𝗵’𝘀 𝗗𝗶𝗮𝗿𝘆🎸⌇


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


⌨ ᶻᶻᶻ [𝗔𝘁𝗵𝗲𝗻𝗮] is typing ... ₎
˚ ༘♡ ·˚꒰𝙄 𝙬𝙧𝙞𝙩𝙚 𝙬𝙞𝙩𝙝 𝙢𝙮 𝙝𝙚𝙖𝙧𝙩 ꒱ ₊˚ˑ༄
https://t.me/BiChatBot?start=sc-497050-1DTZ2Ai

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


((سئو یجی))
هردوی شما آدم اورثینکری هستید، شخصیت آرومی دارید.. اما اگر بخواید میتونید آدم بده ی داستان هم بشید، سعی میکنی تفریح های مفیدی برای خودت جور کنی و از صحبت با آدم های هم عقیده/هم فکرت لذت میبری، خودت هم دلت می‌خواد کتاب های مفهومی بیشتری بخونی و یا پیدا کنی، از ماسک های فانتزی خوشت میاد و دلت می‌خواد کالکشنی از اکسسوری های انیمه ای مورد علاقت داشته باشی.

https://t.me/maAlstroemeria


((midari ikishima))
شخصیت غیر قابل پیش بینی درون هردوی شما وجود داره. سعی میکنید صحبت های اطرافیانتون رو جدی نگیرید و کسی هستید که همیشه بحث هارو به پایان میرسونه؛ احتمالا یک ساید دارک دارید که به ندرت پیش میاد تا این سایدتون بیدار شه. طمع کار نیستید اما انتظار بهترین هارو دارید.

https://t.me/KuroInferno


((song joong ki))
هردوی شما به راحتی میتونین کسی رو عاشق خودتون و همچنین برعکسش؛ کسی رو از خودتون دفع کنید.
قدرت تصمیم گیری بالایی داری، فقط کافی هست که یکم نرم تر با خودت رفتار کنی، هردوی شما کم حرف هستید اما حرف های زیادی برای زدن دارید، اگر چیزی رو بخواید هرطوری شده بهش میرسید و راهش براتون مهم نیست.

https://t.me/GoldenDevilOfHell


((هانجی زوئه))
هردوی شما قدرت تشخیص آدم های بد و خوب رو چه زود چه دیر؛ به خوبی دارید، هرچقدر هم ناراحت باشید باز هم به سرعت میتونید مودتون رو تغییر بدید؛ هیچوقت باعث نمیشید کسی احساس غربت بکنه، طبع صمیمی و در عین حال ارومی دارید.

https://t.me/PieceOfMoonlight


((تویا تودورکی؛ ملقب به دابی))
مثل دابی شخص آرومی هستی، از سر و صدا خوشت نمیاد و از ادم های بالغ خوشت میاد، گاهی به افکار خودت هم شک میکنی؛ خصوصیت خوب و مشترک تو و دابی اینه که هردو ادم زیرکی هستید؛ به کارکتر هایی که نقش راهنما کننده و لیدر رو دارن بیشتر جذب میشید.

https://t.me/simparea


🚫این چالش فقط وایبیه که من ازتون میگیرم پس نیاید بگید که من اینطوری نیستم و.. این چیزیه که من تونستم از همون چند لحظه ای که نگاه به دیلیتون میکنم بفهمم🚫


بسه دیگه فور نکنید


تا ساعت 8 شب فور کنید.


خب برای اولین بار دارم چالش میذارم امیدوارم ایگنور نشه ♡.
این پیام رو ((فقط چنل های پابلیک)) توی دیلی هاتون بزارید تا از طرز صحبت کردنتون و وایبی که دیلیتون بهم منتقل میکنه
بگم اگر کارکتر انیمه ای/ کی دراما بودید؛ کی میشدید.




کودک؛ زخم های کوچک و بزرگی بر صورتش داشت. خون هایی که از قبل بر اثر بریدگی و خراش بر صورتش ایجاد شده بودند، الان دَلَمِه مانند بر صورتش جاری بودند. با دستان کوچک و خاکی اش صورتش را پوشاند؛ نخواستم لحن خودخواهانه ای به خود بگیرم پس خم شدم، سرم را به زمینِ‌ خدا خم کردم تا بتوانم صورت دخترک را ببینم.
از او پرسیدم که چرا با دستان گِلی‌اش صورتش را لمس می‌کند ؟ او کمی مکث کرد و بعد گفت: خانم محترم از اینجا برو، اینجا جای شما نیست. اگر شما هم اینجا بمانید مانند من میشوید، زشت میشوید !
همان دستان خاکی را گرفتم .. سرد بودند.
: بیا با هم برویم .. نمیخواهم تنهایت بگذارم.
چشمان معصومی داشت، همان دو دکمه ی زنده را به مال من دوخت: نمی‌شود خانم محترم، شما بروید من شما را بدرقه میکنم.
اینجا یک شهربازی از یاد رفته است، فقط من اینجا هستم … بگذار بازی ام را بکنم ؛ فقط برو .
متوجه نمیشدم، هیچ حسی در حرف هایش نبود. آیا از ته دلش آنهارا میگفت؟
:بیا به یک شهر برویم، نزدیکمان است. آنجا هم کلی شهربازی های بزرگ است.
منتظر جوابی ماندم، اما هیچی نشنیدم.
-: خانم محترم، شما نمیتوانی کسی را که از دست رفته است نجات دهی، مثل این است که بخواهی خورشید را در شب به حضّار مردمان ببری.
بجای اینکه دلت به حال یک شهربازی متروکه بسوزد، برو به آنهایی که در حال سفر به این خراب شده هستند کمک کن، هرکاری کن تا آنها از اینجا دور شوند. من خودم انتخاب کرده ام که چطوری زندگی ام را در خلا سپری کنم. من را از یاد ببر.
بدون کمک دستانش بلند شد، با همان صورتی پوشانده فرار کرد.
به دنبالش رفتم؛ خیلی گشتم.
:هی بچه جون الان دیروقته ! با من قایم باشک‌بازی نکن! پدر مادری نداری که نگرانت شوند؟ ایا خودت از چیزی نمیترسی؟
ناگهان صورتم شروع به سوختن کرد؛ ترسیدم. اولین بارم بود که همچین مذاب داغی بر صورتم میخورد.
ناگهان رودخانه ای به سردی یک کلاویه پیانوی قدیمی و آرام به ارامی‌ئه باد بهاری ، به سخن در آمد.
اگر فکر میکنی هنوز خیلی وقت داری، این هم نشانه ی بی وقتی است. برو، اینجا را فراموش کن. میتوانی از خاطرات تلخ هم خنده های شیرینی بیرون بکشی؛ همیشه در بدی خوبی و در خوبی هم بدی است، درست نمیگویم؟
از شدت ترس و تعجب به عقب خودم را هل دادم؛ سرم به سنگ خورد.
و بیدار شدم؛ دیگر آنجا نبودم … انگار چندین سال میگذشت از آن شهرستان متروکه و دختر بچه ، هیچوقت متوجه نشدم چرا من را به این راه فرستاد و چرا خودش با من نیامد، انگار هنوز در جایگاهی نیستم که بتوانم در این باره فکر کنم؛ چون توانستم سریعا خارج شوم زخم هایم خوب شدند .. انگاری آن زخم ها همیشگی بودند درسته ؟ … اما آنقدر تلاش کردم تا خوب شدند، روز به روز کمرنگ و کمرنگ تر می‌شوند.
گاهی اوقات سوالات پیچیده ما به شکل های مختلفی در می آیند، مثلا می‌توانند مانند دختر بچه ای زخمی باشند که آرزوی شهربازیه عظیم یک شهر را دارد. سوالات بزرگ مانند آن دختر بچه در ما گم می‌شوند. اما من نمیخواهم تبدیل به سوال کس دیگری شوم ؛ من از این دنیا حق زندگی کردن میخواستم نه فقط زندگی، پس بدستش آوردم.
دختر بچه من را میبینی؟ توانستم. من توانستم.

-آتنا ؛




„ 最高の少年 [2] 🎸・῾ ᵎ⌇


„ 最高の少年 🎸・῾ ᵎ⌇


𝘚𝘩𝘪𝘯 𝘳𝘺𝘶𝘫𝘪𝘯 .


*ੈ✩𝗛𝗮𝗽𝗽𝘆 𝗯𝗶𝗿𝘁𝗵𝗱𝗮𝘆 𝘁𝗼 𝘁𝗵𝗲 𝗯𝗲𝘀𝘁 𝗹𝗲𝗮𝗱𝗲𝗿 𝗰𝗵𝗮𝗻 𝗵𝘆𝘂𝗻𝗴 ♡🎂„







19 last posts shown.

212

subscribers
Channel statistics